گفته ها از صد گذشت و راهها بسیار گشت
عاقلان امر تدبیر از یکی خروار گشت
مردمان از چشم های خویشتن دورند دور
خوب دیدن در جهان ای یار محنت بار گشت
خویشتن را زیرو رو کردیم ،بذری کاشتیم
جان میوه بهره دزدان کهنه کار گشت
ما درآن چشمان آبی ،زرد بودیم یا سیاه!
با پر پروازت اینک مرغ آدم خوار گشت
از شرار کینه ها،زان تدبیرهای بوالفضول
جام می بشکست وبزم عاشقی خونبار گشت
ای دریغا سروقد عاشقی نخل بلند دلبری
دل فسرده قد خمیده زینت انبار گشت
تلخ کامی های دوران را کفی بر روی آب
باز بازار مروت بین پر از عیار گشت