یادداشت ویژه معلمان و همکاران ارجمند فرهنگی
با سلام و عرض ادب
اگر کسی نفس خود را که به توحید گرایش دارد، با حب نفس، حب جاه و مقام، حب به دنیا و... دفن کند، دیگر عظمت و کبریایی خداوند متعال را در مقابل این امور نادیده می گیرید و این همان مهمترین علتی که موجب لذت نبردن انسان از نماز می شود.
امام صادق - علیه السلام – تشریح این علت فرموده اند:« چون تکبیر (نماز) راگفتی، آنچه را که ما بین آسمان و زمین است درمقابل کبریای خدا کوچک و ناچیز شمار که اگر خداوند بر قلب بنده زمانی که تکبیر می گوید، بنگرد و در دل او چیزی باشدکه از حقیقت معنای تکبیر بازش می دارد، به او گوید: (ای دروغگو آیا مرا می فریبی؟ به عزت وجلالم سوگند که از شیرینی یاد خود محرمت کنم و از قرب به خود و شادمانی مناجاتم محجوبت سازم ) پس به هنگام نمازگزاردنت دل خود را بیازما، اگر شیرینی نماز را و در (عمق ) جان سرور و بهجت (حاصل از) آن را می یابی و دلت از راز و نیازبا او شادمان است و از گفتگو با او لذت می برد، بدان که خداوند تو را در تکبیری که بر زبان رانده ای تصدیق فرموده است وگرنه، بدان که فقدان لذت مناجات و محرومیت از شیرینی عبادت دلیل بر این است که خداوند تو را (در تکبیرت ) دروغگو دانسته و از درگاه خود رانده است.»[1]
علاوه بر این برخی دیگر از امور نیز موجب می شود تا انسان لذت نماز را از دست بدهد از جمله:
*وجود افکار پریشان و نبود صفای دل و حضور قلب در نماز.
*نشناختن نماز و اهمیت و اسرار نهفته در آن.
استفاده از غذاهایی که حلال نیستند.
استفاده از غذاهایی که پاک نیستند.
تکرار گناه به حدی که دل سیاه گردد و شوق عبادت گرفته شود.
مشغول بودن ذهن و فکر به هنگام نماز.
در پایان این بحث توجه به دو نکته لازم و ضروری است:
اول- اگر قرار بود هر امری که از جانب خداوند بر ما واجب شده است، با لذت همراه می شد، معلوم نبود چه کسی مؤمن است و چه کسی فاسق ! چرا که مهم این است که امر خدا را اطاعت کرده و انجام تکلیف کنیم چه لذت ببریم و چه لذت نبریم؛ در این صورت معلوم می شود چه کسی عبد خدا است و چه کسی عبد هوای نفس!
دوم- لذت بردن از مناجات با حضرت حق به خصوص در نماز، به تدریج و به مرور زمان، همراه با مراقبت و سعی و تلاش حاصل خواهد شد. پس باید صبور بود و عجله نکرد.
پی نوشت:
[1] - بحارالانوار، ج 81، ص 230
کتاب پرسش ها و پاسخ های نماز، سید حسن موسوی (مرکز تخصصی نماز)
سلام یار جانی من
آدم ها همه تو رو یه جور نمی شناسن ،انتظار بیجایی ست که همه مثل هم از دیدن وشنیدن اسمت یه جور واکنش نشون بدن!
آدمی رو دیدم تا اسمت رو از یه فرسخی شنید انگارعزرائیل میخواد بیاد سراغش و تب مرگ گرفته بودش! و در بدر دنبال بهونه برا فرار بود!
یکی هم از نام و نشونت گفتن براش فرقی نداشت.
خب اومد که اومد چکار کنم! سالی یه بار باس روزه بگیریم دیگه! این آدماهرجوریه و با هرجون کندنیه باهاش کنار میان تا عید فطر از راه برسه و سگرمه هاشون از هم باز بشه.
یه جورآدمایی هم دیدم که یه جورایی یه کارایی می کنن که با وجود دیدنش نمی بیننش، در کنارش هستند و اصلا حسش نمی کنن! خلاصه چه جوری بگم در اون هستند و بی اون. یعنی خودشون کارایی می کنند که هزار سال ازش دور بشن!!! یا با این که می دونن نمیشه کاریش کرد و از بودنش خلاص شد باهاش سرشاخ میشن که باس بگم این آدما دیگه دارند بد جوری خود زنی می کنند.!!
گوشه و کنار کوی و برزن این شهر بی در وپیکر دنیا هم آدمایی هستن خیلی عجیب و غریب! خب عجیب و غریب به چشم ما!
می دونی خیلی خیلی سخته ، همچین باورش سخته که یه آدمایی مدام سرک می کشن و منتظرن ماه روزه کی میاد!!
اینا دیگه بدجوری عاشقن، برای وصالش ثانیه شماری می کنن،همه جوره دوستش دارن.
قصه یه سری از این دست خلایقو توی کتابا خوندم، اما یه سری شون همین الان دم دستم هستن! ماه روزه براشون عیده ، یه عید خیلی مهم .
فکر کنم غزل مولوی حس و حال اینا رو داره برامون بازگو می کنه.شاید!
آمد رمضان و عیــــــــد با ماست
قفل آمد و آن کلیــــــد با ماست
بربست دهان و دیده بگشـــــاد
وان نور که دیـــده دید با ماست
آمد رمضــــــــــان به خدمت دل
وان کس که دل آفرید با ماست
در روزه اگر پدیـــــــــــد شد رنج
گنج دل ناپدیــــــــــــد با ماست
کردیم ز روزه جـــــان و دل پاک
هر چند تن پلیـــــــــد با ماست
روزه به زبان حــــــــال گــــــوید
کم شو که همه مزید با ماست
دیوان شمس