اجتماعی که هر کس خود را خوب و مطلق می داند و خود را معیار و محک سنجش رفتار و اندیشه دیگران قرار می دهد به استواری نمی رسد....
استادمان می فرمود: خودستانی خوب است و خودستایی بد.
گروهی بر کار نکرده مزد و پاداش می خواهند
گروهی بر راه نرفته مقصد و مقصود می طلبند
گروهی بر هنر نداشته ستایش و تمجید و تحسین می طلبند.
گروهی بر وهم و خیال عقل نام می نهند
گروهی ترحم را بر جای احترام نشانده اند سلام و کلام و صدقه و انفاق و دستگیری و همراهی و همدلی و همکاری شان از روی ترحم است و احترام و حرمت انسان همسان با حرمت سگ و گربه گرسنه و درمانده پارک و بوستان سر کوچه شان است.
گروهی بر جان خویش و دیگری خدایی می کنند.!
این چنین است که همواره می دویم و می دویم و می دویم و خط پایانی بر خستگی ها و نابسامانی ها و اضطراب و ستیز و تنش ها نمی یابیم.
این چنین است که روزگار (و تو هرچه می خواهی بر او نام بگذار)محترمانه می فرماید : به چرخ تا به چرخیم.
خویش را تاویل کن نی ذکر را