سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 55
کل بازدید : 314917
کل یادداشتها ها : 277
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

اگر گفتی مسافر کیست در راه

کسی کو شد ز اصل خویش آگاه

(شیخ محمود شبستری)

 

کیست که بر آستانت آمد و مهمانت شد وتو از او پذیرایی نکردی؟!

کیست که بر درگاهت مرکب نیازخویش به امید سخاوتت بخواباند و تو بر او احسان نکنی؟!

-------

تو می دانی موجود ممکن همه اش نیاز است و نیاز است و نیاز.

اینک پرسان پرسان آمده ام

نشانی ات را نه آشکار که روی پرسیدن نداشتم

با ایماء و اشاره و گنگ واره پرسیده ام

دوستی از میان بی شمار دوستانت نشانی ات را داد

افتان و لنگان و خیزان تا بدین جا آمده ام

-------

آیا خوشایند است که محروم ، جان و دل تهی از درگاه کرامتت بازگردم؟!

جز تو سروری سراغ ندارم که در پی اش گردم.

همه ی خوبی ها در تو جمع است و پیش تو! چگونه بخت بسته ام را نگشایی !

کدام منطق و احساس را قانع کنم که چشم امید بر جز تو بگشاید! و دل جز تورا آرزو کند.

که همه چیزآفریده ی تو و هستی تورا فرمانبر است.

تو ناگفته و ناخواسته در باره ام نیکی را تمام کرده ای و بی دریغ و بی منت آنچه را شایسته اش نبودم بدادی.

حال رواست که چشم امید از تو ببرم و به نیازمند و محرومی چون خود رو کنم؟!

اینک تو همان دستاویزی هستی که امیدم راپاس می دارد

جز خوشبختی برای آنان که آهنگ مهر تو کردند ، چیست؟

آنان که مهر تو جستند و در آغوش مهر تو زیستند مبارک زیستند

آنان از بد فرجامی روی برتافتند و نکبت و نقمت نیافتند.

نازنینا!

تو همواره مرا در یاد من چگونه فراموشت کنم ؟!

تو همواره مراقب منی و نگاهدارم چگونه از تو غافل شوم؟!

سفره آرزویم به گستره ی نه زمین و آسمان ،که به حقیقت بی پایان کرامت توست .

افسوس! دستِ دل وجانم کوتاهِ کوتاه. و پایِ دلم شکسته و افلیج.

دستاویزم برای رسیدن به سفره آرزو ها تنها دستان گرم قدرتمند کرامت و بزرگواری توست.

این که بخواهم تنها آرزویم تو باشی افزون طلبی است؟

آیا تنها تورا بخواهم آرزوی بیجایی کرده ام؟

آیا نباید بخواهم مرا برای خودت بخواهی و از میهمانان سفره آرزوی کرامتت باشم ؟!

از همه جا گریخته ام ،پناهجویم.

پناهگاهی جز تو سزاوار پناه دادن هست؟

-----

از او که نشانت پرسیدم

از او که پیوسته حیران و سرگشته و عاشق تو بود

همو گفت:

تو آن بزرگواری هستی که وقتی خواندی برنگردانی و آرزومند لطف خویش را محروم نسازی!

خانه مهرورزی ات همواره باز باز است و بی پرده .

کیست که آرزوی هم نشینی تو کرد و تو پرده از میان برنداشتی؟

اینک برآستان کرامتت گلبانگ سربلندی سر می دهم

از دریای مواهب بی پایان بزرگواری و کرامتت که به آن عاشق سرگشته ات بخشیدی جرعه ای بر کام این تشنه فروریز.


سید 25-10-97

Image result for â«ÙÙاجات اÙÛدÙاراÙâ¬â

 

پ.ن:

1- عقل واره و دل پاره ای بود با الهام از نیایش "امیدواران"از مجموعه پانزده گانه نیایش های پیشوای نیایشگران حضرت امام سجاد علیه السلام.

2- گاهی که دلت برای خود از دست رفته ات حسابی تنگ شد سری به صحیفه امام سجاد بزن. در این آشفته بازار غوغا سالار فراموشی ها می تونی خودت رو پیدا کنی. خودت رو دست کم نگیر.

 

 


  

کمی متفاوت!

فاش می گویم و از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم


 Image result for â?«Ù?اش Ù?Û? Ú¯Ù?Û?Ù? Ù? از Ú¯Ù?تÙ? Ø®Ù?د دÙ?شادÙ?â?¬â??

 

آن بزرگی که فاش و آشکار فریاد برآورد و از افشاگری خویش دلی آکنده از شادی و سرور داشت "او"بی کم و کاست و به راستی و درستی از اسارت و بردگی اعتباریات و اوهام

جهان جِرم و جسم "خود" را رهانیده بود. و شوق بهشت و ترس از جهنم را در برابر بندگی حضرت"عشق" هیچ شمرد.

و بی شک هزینه چنین "عشقی"،"بندگی"است.

و نتیجه و دستاورد چنین هزینه کردی ،"آزادی" و رهایی "خود"است.

این آدم دیگر "خود باخته"نیست که صد البته "خود یافته" است.

گوینده بیت "خود یافتگی"را در عشق یابی "خدا یافتگی"دیده است و بس.

هرکه خود را یافت او آزاد شد

جمله جانِ کشورش آباد شد

از مجاز و اعتبار و قید و بند

پر گشود و از هر غمی دلشاد شد(نویسنده)

آری ،آن بزرگ گفت:

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

غلام سرسپرده ی شکم و شهوت و خودخواهی و کینه و غرور  و رنگ ها و انگ ها و وابستگی و دلبستگی ها که باشی، در عین "خودآزاد پنداری"تنها یک "اسیر"بی مقداری که سر انجام

کشته ی همان مزبله ها خواهی بود.!

بنابرنظر آن بزرگ،در اوج قله های علم و فناوری و مقام و موقعیت و جایگاه اجتماعی و شهرت و ثروت هم که باشی ،اسیری،اسیر.! جهان را هم که صاحب شوی آن جهان زندان توست!

 

 

Image result for â?«ØºÙ?اÙ? Ù?Ù?ت Ø¢Ù?Ù? Ú©Ù? زÛ?ر Ú?رخ کبÙ?دâ?¬â??

پ.ن: چی می خواستیم چی شد!می خواستم یکی دو فراز نیایش از نیایش نامه امام چهارم بنویسم ... اما قلم جایی دیگر سُر خورد.


  

لطفا راه را نبندید!

برخی از ما "آدم"ها خواسته یا نا خواسته ،آگاهانه یا نا آگاهانه ،بی غرض و مرض و یا با غرض و مرض مسیر عبور دیگران را می بندیم .!

البته برخی راه بندان رو میشود توجیه کرد و به جناب "راه بندان" خوشبین بود.! مثلا اگر نا خواسته و نا آگاهانه و بی غرض و مرض باشد.

به نظرشما "راه" و "راه بستن" یعنی چه ؟

-        جلوی در منزل شما کسی ماشینش رو پارک می کند و بی خبر به سراغ کارش می رود!

-        مغازه داری یک متر جلوی مغازه اش را اشغال می کند و آن را ملک طِلق خود می داند!

 

Image result for â?«Ø±Ø§Ù? Ø®Û?ر Ù? Ù?Û?Ú©Ù?کارÛ?â?¬â??

 

آیا نمونه های مهم تری برای شما پیش آمده است؟!!

-        فرد موجه و شناخته شده ای میانجی آشتی و صلح می شود. یکی از دوطرف یا هر دو طرف یا دیگری او را متهم به دخالت و خود شیرینی و ... می کند!

-        ضامن بانکی همکاری یا فامیلی می شوید و او قسط های بانک را نمی پردازد و برای شما تنگنا و فشار مالی و روانی ایجاد می کند!

-        به دوستی یا بیگانه ای پول قرض داده اید ،با این که شرط و شروط و زمان برای باز پرداخت آن گذاشته اید شما را سر می دواند و امروز و فردا می کند و نمی پردازد.!

-        ماشینتان را به دوست یا فامیلی امانت می دهید و او خسارتی به ماشین وارد می کند و اصلا به روی مبارکش نمی آورد و یا برچسبی هم به شما می زند!

-        دوستی با صمیمیت و سادگی و صادقانه با شما رفتار می کند و شما اورا کودن و نادان دانسته و او را فریب می دهید!

-        گروهی بر اساس اعتمادی که به شما داشته اند مسئولیت بنگاهی،موسسه ای ، اداره ای ... را به شما سپرده اند و شما هم آن را پذیرفته اید. و شما به منتخبین خود سربالا جواب می دهید، سرمایه های گوناگون مادی و معنوی آنان را صرف خود می کنید.!

-        با احساس کمبود کالایی در بازار  و یا گرانی اجناس "من و شما و ما" دست به غارت به یکدیگر می زنیم.!

***

روی دیگر سکه ،برخی دیگر از ما"آدم"ها به هر دلیلی(انسانی،عقلی،دینی،عاطفی،) به دنبال انجام کار خیر و نیکی کردن به دیگران باشیم .

"راه" همان "مسیر حرکت" ماست که ما را بی درد سر و با کمترین زحمت به "مقصد" مان برساند.در این راه که همه همراهیم برخی دست ناتوان و از پا افتاده ای را می گیرند تا همه با هم به مقصد و مقصود "خوب زیستن" و با "آرامش زیستن" برسند. و گروهی همین دست های مهر و محبت ورز را گاز می گیرند و سر انگشتان "خیر" را بی رحمانه می شکنند.

این ها نمونه ای از راه بندان ها بود (مشتی از خروار)

متاسفانه! تو خود حدیث مفصل بخوان (بگو) از این مجمل

اگر از خردورزان و ژرف اندیشان باشی هر چه بیشتر بر این لیست بیافزایی بیشتر خواهی گریست و ذره ذره آب خواهی شد.!!

-------

بزرگترهای ما در برابر این جور "آدم" ها می گفتند: سدِّ بابِ احسان نکنید!

مفهوم ساده حرفشان همان است که شما حدس زدی

بله،راه خوبی رو نبندید!

--------

آری !داشتن قانون بی عیب و نقص نشان زندگی متمدنانه نیست برخورداری از اخلاق انسانی نشانه تمدن جامعه است.قانون را می توان دور زد و محکوم نشد. اما اخلاق را هرگز!

 

قصه را با سخنی از پیشوای نیکوکاران و خوبان عالم به سر می بریم!

علی علیه‌السّلام فرمود: «الجزاء علی الاحسان بالاساءة کفران»؛ شرح غرر الحکم و درر الکلم، ص324. 

پاداش نیکوکاری واحسان را به بدی دادن، نادیده گرفتن نعمت است.


  

 

Image result for â?«Ø¨Ø§ Ù?دعÛ? Ù?Ú¯Ù?Û?Û?دâ?¬â??

 

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

تا بی خبربمیرد در درد خود پرستی

حافظ

در یک نگاه بسیار ساده و سطحی آدمیان به دو گروه کلی تقسیم می شوند

-       یا به آنچه می گویند و در رفتار بروز می دهند باورقلبی دارند . حالا از نظرگاه شما رفتار و گفتار چنین فردی درست باشد یا غلط ! به هرحال در درستی و نادرستی گفتار و رفتار خود صادق هستند. شما هر اسمی که میخواهی برای آنان انتخاب کن .

-       ویا به آنچه می گویند و رفتار می کنند باوردرونی ندارند.

آنان را دورو و منافقبه نامیم یا نان به نرخ روز خوران، و یا به تعبیر شاعران عارف "مدعی"یا هُرهَری مذهبکه در میانه راههای گوناگون سرگردانند.یا ملون های هزار رنگ و هزار چهره و یا ماکیاولیسم که برای رسیدن به هدف "خود درست پندار" خویش استفاده و دست یازی به هر وسیله ای را درست می دانند و یا با توجیهات مبانی و اصول حاکم بر فرهنگ جامعه ای که در آن زیست می کنند توجیه می کنند.

و یا.....نام گذاری این گروه نیز هر چه باشد در نتیجه تغییری ایجاد نمی کند.

بی تردید با آدم های این چنینی در روابط شخص یا اجتماعی روبرو شده اید!

شاید شما هم بر این باور باشید که مشکل جوامع بشری با این آدم های دسته ی دوم است !

------

کم و بیش از هر دو دسته یاد شده در میان همه اقشارو اصناف و مشاغل و گروهها و افراد وجود دارد. نمی توانیم گروهی را در جامعه پیدا کنیم که یک دست همه از گروه نخست باشند یا همه یک دست از گروه دوم باشند.

اما اگر برخی از گروههای جامعه که به تعبیری "گروه مرجع" به شمار می آیند " به آنچه می گویند و رفتار می کنند باور درونی و قلبی نداشته باشند"چه اتفاقی خواهد افتاد؟

آنگاه داستان غم انگیز خواهد بود که این "مرجع"یا بگو الگو و مدل، الگوی فرهنگ ساز و باور سازباشد!

گروه مرجع هم از نظرگاه همه افراد جامعه یکسان نیست! و در این میان منظورمن فرد یا گروه خاصی نیست . چه اینکه مرجع و الگو :

گاه پدر یا مادر خانواده است

یا معلم و استاد مدرسه و دانشگاه و حوزه

یا قهرمان ورزشی

یا هنرور و هنرمند سینما و تلویزیون

یا مدیر و رئیس شرکت و کارخانه و اداره و موسسه و نهاد

یا پیش نمازمسجد

یا رسانه ای نوشتاری ،دیداری و شنیداری

یا عالم دین

یا سیاستمدار و حاکمان جامعه

به نظر شما دراین گروههای پیش شمرده کدام در سرنوشت و ساختن امروز و فردای فرد و جامعه ویا" دید مثبت و منفی به دیروز پیشینیان و میراث گذشته خویش " تاثیر گذاری بیشتری دارند؟!

نظر من و شما شاید همراه باشد یا متفاوت!

مهم این است که من و شما و آن دسته دوم بدانیم "هیچ چیز در این عالم گم نمی شود!"نه ما که بی تحقیق و هوا مدارانه و هوس گرایانه به دنبال آنان رفتیم و با ادعای بی دلیل (منطقی و عقلی)آنان همراه شدیم و تقویتشان کردیم،رها شده ایم و مورد بازخواست خلق و خالق قرار نخواهیم گرفت.

و نه آنان چنین بپندارند که فریبگران و حیله گران موفقی هستند و کائنات و آفریدگار کائنات فراموش کرده و آنان را را رها خواهد کرد.

بدانیم که جهان هستی ستاد حق است و همه چیز لشگر و سپاه اویند. خداوند برای رسوا کردن و به دام انداختن  مدعیان دروغینازبیرون لشکر نمی فرستد،چه بسیار مدعیانی که خداوند آنان را با دست و زبان و گام و رفتار خودشان رسوا نمود و در دستان پر قدرت حقیقت گرفتار ساخت.

گیرم که خلق را به طریقی فریفتی

با دست انتقام طبیعت چه می کنی

چه کوتاه و زیبا فرمود:

أَیَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًى(آیه 36 سوره قیامه)

آیا انسان مى‌پندارد که او را به حال خود واگذاشته‌اند؟

سید 26-9-97

 

Image result for â?«Ø¨Ø§ Ù?دعÛ? Ù?Ú¯Ù?Û?Û?دâ?¬â??


  

گریز و اجتناب

دنیا نه چنان است که مردم گویند

دنیا همه آن است که خود می گوید

ذهنم مرتب در حال زلزله و پس لرزه های ویرانگراست.کی آن فرمان "کُن و یَکون" برسد،نمی دانم!منزل گزینی و اقامت در گسل ها وخط زلزله برای آگاهان همواره مورد گریز و اجتناب بوده است .البته نادانان ،خوش خیالان وباورمندان "هرچه پیش آید خوش آید" را عبور کنیم و بگذریم که آوردن دلیل و برهان و هشدار وپند و اندرز برای آن "آب در هاون کوبیدن"است.

دنیا با صدای رسا فریاد بر می آورد که مرا اعتباریاتی است که ذهن خود خواه و خودشیفته و فریفته  گسل نشین شما آن را ساخته است. در شکل مهندسی دنیا برابر قرارداد هایی برای خودتان نقطه ای را "بالا" نقطه ای را "پایین" ،"مرغوب"،"نامرغوب"،"گران"،"ارزان"و.... نام نهاده اید.نام هایی که زیر آن خالی خالی است و حقیقتی در اطراف آن نیست.

*****

چند روز پیش برای حضور در آیین و مراسمی دینی،فرهنگی به یکی از شهرها دعوت شده بودم .مراسمی که قریب به 400 نفر از سراسر کشورشرکت کننده داشت.

پرسان پرسان نشانی از این و آن گرفتیم!

دویدیم و دویدیم تا به مراسم رسیدیم!

محل استقرارما طبقه منهای 1 آرامگاه امام زاده ی آن شهر بود با فاصله 20-30 متری "آرامگاه مرحومین"(درگپ من و شما یعنی همان "قبرستان")بود.معلوم بود که تخت و وسایل استراحت را چند ساعت قبل آورده بودند  و کاربری اصلی آن چیز دیگری است .به هر حال اسکان امسال با سالهای پیشین متفاوت بود. گرچه متولیان این همایش همواره سعی کرده اند تجمل و تشریفات و بریز و بپاش صورت نگیرد.و به اسکان در همان مهمان سراهای سازمان های فرهنگی اکتفا می شد.

و اما در آن سوی ماجرا هم زمان در همان شهر یک مقام بلند پایه دولت و هیئت همراه! تشریف داشتند. (حالا مثلا چند نفر! دقیقا نمی دانم و به نقل قول ها هم اعتماد نمی کنم) آنچه برای ما محسوس بود قحطی و کمبود شدید فضای مناسب برای اسکان و استقرار مهمانان یک همایش دینی غیر دولتی بود.برو بچه های خدمات می گفتند: هتل های شهر، و نیز بیشتر مهمان سراهای ادارات و سازمان ها را هیئت همراه آن مقام "بلند پایه" گرفته اند!

بماند که در این سوی ماجرا گروهی ازمهمانان این همایش دینی که از استان های دور نیمه شب رسیده بودن جای مناسب حتی پتو هم برای استراحت پیدا نکرده بودند !و نمی دانم شب سرد را چگونه گذرانده بودند.

و نیز بسیار زیبا در این سوی ماجرا کسی را ندیدم که شکوه و گلایه ای بر زبان آورد.!

اما شوخی ها ولطیفه های دوستانه حکایت ناخرسندی از گسل های خود ساخته "دنیا مقامان بلند پا" بود.

قصه ما به سر رسید

دنیا به آخر نرسید

*****

یادم آمد بیت شعری که استاد بزرگواری خواند و فکر کنم زیر شیشه دفتر کار یا پشت سرش نصب شده بود.

تکلف گر نباشد خوش توان زیست

تعلق گر نباشد خوش توان مرد

اگر درحال خویش نیکو بنگریم به روشنی درخواهیم یافت که کشمکش ها و بگیر و ببندهاو.... در همین جمله است.

"انسان اسیر تکلف و تعلق است،آزادش کنید."

 

 


  

گاهی فکر می کنم چیزهایی را در زندگی فروخته ام که عوض قابل ملاحظه ای دریافت نکرده ام!در چنین مواردی افراد حس و حال های مختلفی پیدا می کنند.

 

بعضی ها بی خیال بی خیال ،رفت که رفت.چی رفت چی آمد!اصلا مهم نیست (یا لا اقل اینگونه وانمود می کنند یا واقعا فکرشون رو درگیر آن نمی کنند)این بعضی؛ لحظه ای هم به گذشته و حوادث پشت سر فکر نمی کنند.!!این بعضی به اصل خود ساخته "هرچه پیش آید خوش آید"باور دارند.به این ها می گویم "الکی خوش های روزگار"

 

گروه دومی هم وقتی می بینند در مقابل هزینه انجام شده چیز دندان گیری که ارزش افزوده ی قابل توجه و معنا داری دارد یا در پی داشته باشد دستشان را نگرفته دنیا را تمام شده و همه چیز را آوار شده بر فکر و ذهن خویش می بینند و توانایی فکر کردن را از دست می دهند.تعطیلی فکر و بررسی زوایای گوناگون و چاره جویی همان و دچار مالیخولیای مزمن شدن همان! وحشتناکِ وحشتناک خوره بدبینی ،طلبکاری از زمین و زمان، انتقام از خویش و همسایه و خدای خویش و همسایه ساختمان وجودشون را از درون متلاشی می کند.

باور کن تصورش هم همه وجودم را آکنده از درد و اندوه می کند.!

 

واما گروهی دیگر،سومین ها. اندوه و تردید و حسرت و افسوس و خود خوری (و شاید هم دیگر خوری!)به سراغشان می آید به اصطلاح توی لک فرو می روند،زمانی را به خلوت و تنهایی و کم حرفی می گذرانند.نه برای فرو ریختن و پاشیدن شالوده و پایه های فکری که برای باز سازی و بررسی فرصت های پیش رو.شاید نه خیلی زود که پس از بازه زمانی خاص به خویشتن خویش باز می گردند.اندیشه و انگیزه،عقل و عشق،بازآفرین های مناسب این دسته از آدم هاست.

شاید شما گروه چهارمی را هم به تجربه یا به مطالعه پیدا کرده باشید اما ذهن من فعلا به بیشتر از این قد نمی دهد!

این که در کدام گروه قرار داریم فعلا مهم نیست.

 

نکته مهم تامل و درنگ برخی جملات طلایی است

 "پیش گیری بهتر از دمان ،پیشگیری کم هزینه تر از درمان"یا جمله:"اندیشه قبل از عمل"چرا؟!!

در قانون زندگانی می گویند: "هرچیزگرفته شد در برابر چیزی داده شد."

و این را نیز می گویند که: سرمایه عمر برابر و بدیل و نظیرو مقابل ندارد که تو یا دیگری در برابر گرفتن حتی ثانیه های آن ارزش افزوده ای بازگرداند.

 

لحظه لحظه زندگی که از آن به "عمر"تعبیر می شود وجه المصالحه،وجه المطالبه،و... هیچ چیز قرار نمی گیرد.تا چه برسد که عمری به بازی و پرسه زدن در کوی خیال این و آن و مرید و مراد ها و شخم زدن و کاشت زمین دیگران بگذرد.!!

از زاویه ای دیگر از فراز ابدیت و اندیشه ای الهی اگر درنگ کنیم می توانیم بگوییم اصلا و اصلا تو مالک لحظه هاو ثانیه های ی زندگی خود نیستی که مجاز به هرگونه تصرف در آن باشی!

و شاید حسرت ها،اندوه ها،پشیمانی ها،بازگشت ها،غم و غصه ها همه پیامدهای تصرف غیر مجاز ما در لحظات عمرمان باشد!آن گاه که شیشه شفاف عمرخراشید ، بوستان زیبای آن میدان تاخت و تاز هرزه علف ها شد،در امانت "عمر"خیانت شد می خواهی چه شود؟

یخ فروشی را به یاد آورید که در مرداد ماه خریداری برای کالای خویش نمی یابد!

چنین کسی با آب شدن یخ سرمایه اش را باخته است!

با "خدا" و قوانین "او"زندگی کنیم تا بیهوده آب حیات خویش را در شنزار بی حاصلی هدر ندهیم.

 

درود بر نظامی گنجوی که فرمود:

حدیث کودکی و خودپرستی

رها کن کان خیالی بود و مستی

 

وچه زیبا فرمود امیر بیان:

بر عمر (و زمان) حریص تر باش تا نسبت به درهم و دینار

سید 7-9-97

 

Image result for â«Ùرصت عÙرâ¬â


  

وحدت و تناقض!

 

هست و نیست

باید و نباید

زوج و فرد

خوب و بد

حق و باطل

و....

 

Image result for â«ØªÙاÙضâ¬â

 

عقل و خرد آدمی از این دو گانه های روبروی هم چه برداشتی دارد؟!

آیا عقل اتحاد و هماهنگی بین دوگانه های بالا را اجازه می دهد؟

اصل تناقض زیربنای نظام فکری انسان است،فیلسوفان می گویند این اصل از "اَوَّلیّات"است.یعنی مطلبی است که نیاز به دلیل برای اثبات ندارد و امری وجدانی است.کودکی که هنوز فکرش سامان نیافته هم می فهمد ، زمانی که در آغوش پدر قرار دارد بگوییم تو اینک در آغوش پدر نیستی! (هم اوباشد و هم او نباشد) یا به اوبگوییم هم اکنون که اینجا نشسته ای هم شب است هم روز! برف پشت بام خانه هم سیاه است هم سفید!1.

پس در سیستم عقل سالم و نظام فکری اتحاد و اجتماع دو چیز نقیض یکدیگر پذیرفته نیست.گزاره هایی که روزانه برای انجام نیازهای خود به کار می بریم را دقت کنیم!

مردمان از دیر باز باورهای متفاوتی داشته و دارند و هرکس بر پایه ها و اصولی که خود بدان معتقدند (فعلاصرف نظر می کنیم که این مبانی و اصول از کجا و چه منبع و چشمه ای آمده است!!)باور خود را درست و مطابق با واقع می دانند.(و باز بگذریم از این که چشمه و پایه درستی آن باور با واقع چیست !وواقعیت را چه کسی مشخص می کند! عقل و اندیشه بشر واقع ساز است یا آفریدگار عقل و اندیشه!)

و از دیر باز مردمان برای حفظ و نگهداری باورهای (درست یا نادرست) خود و یا برای گسترش و فراگیر شدن آن گاه با هم جنگیده اند ،گاه نیز خردمندان از هر طرف با یکدیگر به تبادل علمی پرداخته اند و برای اثبات درستی باور خویش و مجاب کردن یا اقناع طرف مقابل ،بر اساس منبع پذیرفته شده (طرف ها) به ارائه دلیل پرداخته اند.

اما با تاسف فراوان جنگ سخت و نرم به مراتب بیش از تعاملات علمی،فرهنگی سازنده و به دور از تعصب و جزم گرایی جریان داشته است.

در این میان در هر نیم قرن و قرنی و هر از چند گاه دلسوزانی از فرهیختگان و فرزانگان و خردورزان جوامع تئوری یا دکترین و نظریه جامعی برای وحدت و اتحاد بین فرق و ادیان و مذاهب ارائه کرده اند که با همراهی و توجه جامعه بشری روبرو شده است.

مقصود از آنان از این"اتحاد وحدت" چیست؟!

آیا منظورآنان از "وحدت" پذیرش و باور به دو نقیض است؟!

اگر پایه سخن آنان را آموزه های عقلی و نقلی و در حوزه درون دینی(تقریب مذاهب) قرار دهیم قطعا سخن آنان پذیرش متناقض ها یا دست کشیدن طرفداران مذاهب از باورهای خود به "بهانه وحدت" نیست. چرا که پذیرش متناقض از ساحت خرد دور است و دست کشیدن از باورها عملا به آسانی امکان پذیر نیست.

 اینجاچند نکته قابل تامل و درنگ است

1-   پلورالیسم و کثرت گرایی (حق دانستن و مطابق با واقع دانستن همه باورها که با هم در تناقض هستند)در حوزه خرد و اندیشه(نظام عقلانی) قابل قبول نیست.

2-   جا برای بحث و تبادل نظر و گفتگوهای علمی بر مبنای پذیرفته شده طرف های دعوا همیشه باز است.

3-   پلورالیسم و جمع گرایی اجتماعی به معنای در کنار هم زیستن و زندگی مسالمت آمیز داشتن آنطور که تاریخ و تجربه بشری گزارش می دهد کا ملا امکان پذیر است.

4-   آموزه های نقلی(آیات و روایات) و عقلی و روش و منش بزرگان اسلام تاکید بر نکته سوم است.و نمونه های بسیاری بر زندگی همراه با احترام و عزت فرق گوناگون مسلمانان در این مورد در دسترس است.

5-   تاکید بر اشتراکات میان مذاهب راه راستی برای نزدیک شدن و وحدت عملی است.

6-   با تکیه بر اصل عقلانی گفتگو و مباحثات علمی و برهانی و اشتراکات می توان راه خود شیفتگی و خود خواهی و برتری جویی گروههای سرخود ،غلو گران،افراطیون و جنگ طلب را سد نمود.

 

و پایان بخش گفتگو ستایش پروردگار جهان است

الحمد لله رب العالمین

-------------

 

1.    در تناقض هشت وحدت شرط دان- وحدت موضوع و محمول و مکان

               وحدت شرط و اضافه ، جزء و کل- قوه و فعل است ، در آخر زمان

 

 

هفته وحدت و ولادت پیام آور محبت و مودت حضرت محمدصلی الله علیه و آله

و میلاد تجلی بخش پیام وحدت آفرین رسول مهربانی

حضرت امام جعفربن محمد الصادق

علیه السلام بر جامعه مسلمانان مبارک باد.


  

سواره ی پیاده!

سری که به دور و برت بچرخانی برای عبور از پیچ های زندگی آنطور که دلت می خواهد چندان از آزادی عمل برخوردار نیستی،باید ها و نباید های بی شماری احاطه ات کرده اند.و تو هم خواسته و ناخواسته به آنچه که آن را تکلیف و دستور نام گذاری می کنیم یا تن می دهی و یا دل می دهی و اندکی از آدم ها نیز سر و دل و جان می دهند!

جای تردید نیست که انسان به طور طبیعی از دستور و تکلیف و باید و نباید و آقا بالا سر داشتن (هر کسی باشد)و چه نکن و چه بکن هم سخت گریزان و فراری است!

او خود را خوب می شناسد؛گاه که از سر ناچاری خود را در چنبره دستور و تکلیفی می بیند با این که می داند با انجام این کار جز اندکی تحمل سختی و تلاش آسیب وزیانی متوجه او نمی شود یا احتمال فایده و منفعت نیز دارد! باز خودرا در "حباب" توجیه و بهانه و عذر قرار می دهد و با ترفند هایی از زیر بار انجام آن شانه خالی می کند.

طبیعی است که آدمی می خواهد مسیر حرکت او به جلو! همواره اتوبان باشد،بازِ باز باشد.کسی به او نگوید بالای چشمت ابروست!

فقط می خواهد بااسب خودخواهی خود را بتازد و بتازاند.

اما کمی دقت کنیم می بینیم سکه زندگی روی دیگری هم دارد با خطوط و نقوش گوناگون!

یک نگاه نه چندان عمیق و فلسفی به خودمان در می یابیم که داده های منحصر به فردی در کائنات داریم؛

- عقل و اندیشه که برای خودش عالمی دارد و تنها همین یک سرمایه که چه باغ و بوستان هایی را می تواند تولید کند و لحظه به لحظه زندگی را از ارزش افزوده برخوردار سازد.مرکزی بسیار پیچیده و ناشناخته برای محاسبات ریاضی و احتمالات و درک توازن ها و معادلات و....

- قلب و دل که برای تعریف و توصیف و کاربرد و آثار آن باید متواضعانه شاگردی صاحب دلان کرد و در پیشگاه آفریدگار دل زانو زد.!

- این دو موهبت بی بدیل در موجودیت انسان ما را به خود مشغول می سازد که :" آهای انسان! هر رهایی آزادی نیست، چه بسا زنجیر اسارت بر روح و اندیشه ات باشد" و "هر تکلیفی اسارت نیست،شاید که همان کلید آزادی دل و جانت باشد"

-همو (عقل)رهایمان نمی کند و مدام در گوشه گوشه جانمان زمزمه می کند که "مطلق گرایی" کار تونیست. تو با راه بندان های بسیاری روبرو هستی! تو را نشاید که مطلقا هر تکلیف و باید و نبایدی را مردود شمری !و یا مطلق پذیر باشی!

حد اقل محاسبه کن ببین

 دستور دهنده چه کسی است!

مبنای باید و نبایدش چیست؟

حکمت آن،فلسفه آن،مصلحتش برای چیست؟

سازگاری آن با اندیشه خالص و عاری از دگم گرایی و تعصب چقدر است؟

سود و زیان آن برای توست یا دستور دهنده!

چه نسبتی بین احتمال سود و زیان وجود دارد؟

آیا آنچه تو زیان پنداشته ای حقیقتا زیان است یا دچار وهم و خیال شده ای !

نسبت 100 ،200 و یا هزار سال به بی نهایت چه عددی است!

اگر احتمال ما عددی کوچک باشد و محتَمل ما بسیار بسیار با ارزش باشد چه می کنیم؟

-------

برای رسیدن به موجودیت خویش نخست نرده های زندان مطلق گرایی،جزم اندیشی،تعصب ورزی،خوش خیالی و خودخواهی را بشکنیم. خواهیم دید رهایی در دل و جان و اندیشه سپردن به فرمان خداوند تنها مطلق عالم است.

پ.ن:

وقتی برمر کب خیال و قوانین ساخته عقل و اندیشه شهوت آلود بشر سوار باشیم جای اعتبار و واقع برای ما عوض می شوند.اما کسانی که دل به قانون خداوند سپرده اند و آگاهانه و عاشقانه آن را پذیرفته اند می فهمند و می بینند که:

بسا پیاده که آنجا سواره خواهد شد

 بسا سواره که آ‌نجا پیاده می‌آید

بسا امیر که آ‌نجا اسیر خواهد شد

 بسا اسیر که آنجا امیر خواهد بود


  


خدا خیرت دهد!

خدا خیرش دهد!

خدا رحمتش کنه!

چه آدمی بود خدا بیامرزدش!

نور به قبرش بباره!

و...

-----

گور به گور شده!

گورش جهنمش بشه ان شاء الله!

خدا عذابش رو زیاد کنه کم منو عذاب نداد1

خدا لعنتش کنه که هرچه میکشم از دست او می کشم!

بلایی که به سرم آوردی سر خودت و بچه هات بیاد!


Image result for â?«Ù?عÙ? Ù? Ù?Ù?رÛ?Ù?â?¬â??

پرده اول:

آیا شما هم این جمله ها را به کار می برید؟

آدم هاچنانچه به لحاظ قوای عقلی و وجدانی از سلامت و اعتدال برخوردار باشند در برابر جذب و دفع ها،مهر و قهر ها،مهرورزی ها و نا مهربانی ها،حق دهی و حق کُشی ،عدل وظلم ،خوبی و بدی از خود واکنش مناسب بروز می دهند.

پرده دوم:

جهان مادی عالم تضاد منافع و محدودیت هاست .به عنوان مثال فرض می کنیم؛ آدم هایی در ذهن خود برای مکانی راس و قاعده ای تصور کرده اند (و صد البته درراس نشینی هم منفعتی و سودی)و آن راس هم فقط برای یک نفر جا هست، تعدادی هم که در قاعده قرار گرفته اند همه میخواهند در آن راس بنشینند و البته تا آن آدمی که در راس قرار دارد دیگری نمی تواند آنجا بنشیند، از طرفی:

1-   عمر همه این متصوران کفاف نمی دهد به نوبت از این منفعت (ذهنی)بهره ببرند.

2- قانونی (بیرونی) یا خود ساخته وجود دارد با معیارها و ملاک هایی برای کسی که باید آن بالا بنشیند. اما همین آدم ها شاخص ها و آن قانون نهاده خودشان یا قانون (بیرونی) مورد قبول خود را زیر پا می گذارند و همه می خواهند به هر صورتی که شده خود را به آن بالا برسانند. سرانجام یکی از این میان با ترفند(زر و زور و تزویر) که شایستگی تکیه زدن بر آن مسند را نداشت به آن راس می رسد.حال با توجه به نهادهای کمال خواهی،حق خواهی،سود و لذت طلبی،استقلال طلبی ،استخدام دیگران و....در وجود نوع انسان در برابر این راس نشینی (به جا و یا نا به جا) چه اتفاقی خواهد افتاد.؟!

پرده سوم:

پزشکی مهربان و کاردرست و کار بلد در برابر بیمارش تا جایی که برای او امکان دارد با مهر و دلسوزی عمل می کند، انسان خردمند نیزتوصیه هایش،تجویز قرص و آمپول و شربتش،هشدارها و دستوراتش را در راستای منافع و بهبودی بیمار می داند.

حال پزشک در می یابد غده بدخیمی در یکی از اعضای بدن بیمار ریشه دوانیده و مرتب درحال پیشروی است و حیات و زندگی اورا نشانه گرفته است.! اینجا پزشک مهربان،خوش سخن لحن هشدارها و دستورهایش تند تر و تند تر می شود. لذت هایی را از بیمار سلب می کند،و او را ازبهره برداری بسیاری چیزها باز می دارد. اما همچنان این غده کشنده بزرگتر می شود ،به ناچار و باز به حکم اصلاح جسم بیمار طبیب حکیم دست بر تیغ جراحی می برد و بر بیمار تیغ می کشد .

هیچ خردمندی بر جراح خرده نمی گیرد،بازخواستش نمی کند که زبان دل به تحسین و ستایشش می گشایند و تیغ او را تیغ "مهر" می دانند و می نامند.

پرده چهارم:

کاربرد همه آن جملات بالا در جای خود درست است و حقیقت.(منظور صرف گفتن آن جمله ها نیستند که آن کلمات باز تاب های گوناگون قلبی و رفتاری آدم ها در شرایط متفاوت زندگی است)

همان طور که خیر خواهی و مهر ورزی مدد شدگان ستم دیده برای یاوران نیکی و عدالت طلبی واکنش "طبیعی" در برابر خوبی و خوب کاری است لعن و نفرین ستم دیدگان بی پناه نیز واکنش طبیعی آنان در برابر ستمگران حق کش است.!اگر به دقت بیندیشیم و حوزه اندیشه را از سلطه بی رحم هوس ها آزاد سازیم می بینیم که لعن و نفرین اقتضای آفرینش نوع آدمی است.

لعن و نفرین عملی حکم همان تیغ جراحی پزشک کار بلد کار درست در برابر غده های بدخیم و کشنده جامعه بشری را دارد.

پرده پنجم:

بر اساس آموزه های اصیل اسلامی (قرآن و روایات معتبر)جهان هستی بر اساس علم،حکمت،رحمت مدیریت می شود و مدیریت کلی عالم هم رحمت گسترده الهی است.در همین مدیریت رحیمانه و رحمانی و بر اساس همین رحمت تیغ تیز بر غده های بدخیم جامعه کشیده می شود تا حیات جامعه انسانی حفظ شود.

فرعون و نمرود و بوجهل و بولهب و... نمونه های قرآنی غدد سرطانی جامعه انسانی هستند.

و زمانه و روزگار ما را تو خود بهترمی دانی!

عاشقم بر قهر وبر لطفش به جِد

وین عجب من عاشقم بر این دو ضد(مولوی)

Image result for â?«Ù?رگ بر Ø¢Ù?رÛ?کا بÙ? اÙ?Ú¯Ù?Û?سÛ?â?¬â??



  

جامانده ام از کاروان!

جامانده ام از قافله!

این روزها این جمله ها را از زبان مداحان،برخی مصاحبه شوندگان رسانه ها،پروفایل ها و پیج های شبکه های پیام رسان ،و در بسیاری محاورات و گفتگوهای متدینین می شنویم.

برخی به سادگی از کنارآن عبور می کنیم و اندکی از خردورزان عاشق که عشق را از "معبر" تنگ و تاریک "عقل" عبور داده اند با درنگ و تامل آن را به ترازوی نقد و تحلیل عقل و وفطرت می نهند.!

نوع نگاه ما به پدیده های هستی بعلاوه چاشنی اراده و سوزن عزم و تصمیم و باروت حرکت رفتار های شگفت انگیزی را در جنبه های مثبت یا منفی آن رقم می زند.

Image result for â«Ø¬Ø§ ÙاÙد٠ا٠از ÙاÙÙÙâ¬â

-------

می گفت: (با سوز و آه )خیلی دلم میخواد اربعین کربلا باشم،بار اول و دومش نبود که حضور در بین الحرمین و همه آن جاهایی که دوست داشت را تجربه کرده بود.اما چند سالی فاصله افتاده بود.امسال هر وقت گزارش های پخش شده از رادیو و تلویزیون را می شنید و می دید از عمق دلش آه می کشید.!دیگه امانم رو بریده بود.دم و بی دم و گاه و بیگاه ،روز و شب ذکر و فکرش "کربلا" بود و "کربلا".!

با عقل محاسبه گر من،او هیچ یعنی "هیچ" جوری توانایی برای چنین سفری نداشت.

از مدت ها پیش کمرش دچار عارضه ای شده بود که برداشتن 500 گرم بار هم برایش سم مهلک بود.پیاده روی هم حداکثر 1000 متر،کمی بیشتر می شد عضلاتش قفل می شدند .گاه گاهی هم که دستی به کاری می زد از سر غیرت،او را منع می کردم.

قسط و وام هایی که حقوقش را کاملا پوشش می داد و چیزی برای دست به خیر بودن نمی گذاشت.

و بسته های دیگر "عاقلانه" که مرا از باز گذاشتن دست او برای چنین سفری باز می داشت.

اما به واقع پای "عقل" سالم من "چوبین" بود و دست و پای "دل" شیفته ی او "فولادین"!

آری در مسیر "دلدادگی و عشق" و وادی "محبت"

پای استدلالیان چوبین بود

پای چوبین سخت بی تمکین بود

تهدیدها،سرزنش ها،متلک ها و نیش و کنایه ها و حتی تحریم های مالی "بنده ی عاقل" هم کارگر نیفتاد که نیفتاد.!

آری "حُبُّ الحسین یَجمَعُنا"

 شاد باش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علت های ما

نه آه و ناله و سوز های فراق و هجران او را توصیفی است و نه بسته های عقل معاش اندیش من را دلیلی برای توجیه جا ماندن.

"او"رفت.!

و این"عاقل" جا مانده از زندگی......

به قول مرحوم حسین پناهی:

جا مانده است

چیزی جایی

که هیچگاه دیگر هیچ چیز

جایش را

پر نخواهد کرد....

سید 6-8-97

 


  
+ مردم هرگز خوشبختی خود را نمیشناسند اما خوشبختی دیگران همیشه جلو دیدگان آنهاست «به داشته های خود عمیق تر نگاه کنید»


+ صبح است و هوا و‌ نفس دلکش پاییز من هستم و‌ یک سینه از مهر تو لبریز زیباست تو را دیدن از این پنجره صبح زیباست هوای تو در این صبح دل انگیز


+ برای رسیدن به موجودیت خویش نخست نرده های زندان مطلق گرایی،جزم اندیشی،تعصب ورزی،خوش خیالی و خودخواهی را بشکنیم. خواهیم دید رهایی در دل و جان و اندیشه سپردن به فرمان خداوند تنها مطلق عالم است.


+ #رهبر_انقلاب قدرت استکبارى امریکا هم از بین خواهد رفت ، او هم متلاشى خواهد شد ، این قدرت جهنمى ماندنى نیست ، اسرائیل هم ماندنى نیست. 1370/05/30


+ مردی که دائم ، در حضور خدا باشد و از یاد خدا غافل نشود . هرگز نمی تواند به خانواده خود ظلم کند چنین مردی ، در چشم همسران و فرزندانش ، عزیز و دوست داشتنی و با جذبه خواهد بود .


+ برای رسیدن به عزت بهترین راه ، قناعت است .سعی کنیم حرص و طمع ، نداشته باشیم به اندازه خودمان ، از دنیا بهره برداری کنیم


+ بیشعور سیاسی کیست؟ حسن رحیم پور ازغدی در توئیت خود نوشت: کسی که شعور سیاسی داشته باشد از مذاکره دوباره با آمریکا حرف نمی‌زند.


+ نقوی حسینی مخالف CFT: رئیس جمهور یک سطر بنویسد و تضمین بدهد که اگر عضو کنوانسیون شدیم مشکلات مالی و پولی ما حل می‌شود و اگر نشد مرا استیضاح کنید. ما رای می‌دهیم.


+ آرامــــــش چیست؟ نگاه به گذشته و شکر خــــــــدا، نگاه به آینده و اعتماد به خــــــدا Peace of mind can be meant as: looking back on the past and thanking God; looking ahead into the future and trusting in God.


+ حضرت امام علی ((علیه السلام)) : قیمت و ارزش هر کس به اندازه کارى است که مى تواند آن را به خوبى انجام دهد. ازنهج البلاغه امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام حکمت81






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ