تا نباشی آشنا زین پرده رازی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
(حافظ)
گوهری در دست داری ،کودکانه عمل می کنی و با یه منفعت آنی عوضش می کنی!
گوهری در دست داری و عقلت هم می رسه که گوهره ولی چون دقیق نمی شناسیش و سراغ گوهر شناس هم نمی روی با قیمت خیلی کمتر از دستش می دهی!
گوهری در دست داری و از قیمتش هم خبر داری اما بلد نیستی کجا خرجش کنی. دوستان و رفقای فرصت طلب چون مگسان گرد شیرینی طرح و نقشه راه ارائه می کنند و با تردستی و چرب زبانی روانه بازاری می کنندت که طبلش بعدها به صدا در می آد. و چون کوس رسوایی ات به هرکوی و برزن رسید و نگاههای عاقل اندر سفیه مردمان را نظاره کردی ،خنده و گریه بر حال بی حال خویش کردن چه سود.!
آیات19 تا 22 معارج را که نگاه کنید می بینید پس از توصیف منفی انسان ، استثنائی خیلی جالب و شگفت انگیز وجود دارد .
" اِلّا المُصلّین" مگر نمازگزاران.
إِنَّ الإنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا
انسان هلوع آفریده شده است.نیازی به واژه شناسی نداریم . دو آیه بعد نشانی این انسان طبیعت گرا را به ما می دهد.انسان اگر پای دل و جان از "مسجد فطرت" بیرون نهد و آواره "بازار طبیعت" و غرایز سیری ناپذیر گردد سرمایه ی افزون خواهی خویش را برای کالای لوکس و فریبای دنیا تقدیم فروشنده دوره گرد و ناآشنای این بازار خواهد کرد. و گوهر فطرت را در اختیار او قرارخواهد داد.
انسان طبیعتی "هَلوع"دارد؛یعنی:بى تاب و حریص
إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً
وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً
انسانی که از "مسجد فطرت" گریخته و دور شده و در "آغوش طبیعت" حیوانی جا خوش کرده هرگاه بدى به او رسد، نالان است . و هرگاه خیرى به او رسد، بخیل است.
نگهداشتن این "امانت" یعنی همان "گوهر" و بجا و درست خرجش کردن نهایت "هنر آدمیت "انسان است. من اینجوری فکر می کنم.
گیر کردن میان کشمکش و جنگ و دعوای فطرت و طبیعت ، نفس بهیمی و چهارپایان و عقل خدایی و فرجام اندیش واقعا نبرد سختی است . هردو طرف در پی آن "گوهر"ند . این که هر کدام از دو طرف دنبال گوهر باشند دور از انتظار نیست. اما درمقابلش چی می پردازند و ما با چه معیار و وزنی ، بها و ارزش "گوهر" را تعیین می کنیم مهم است .!!
انسان طبیعی افزون طلب و زیاده خواه است و برای به دست آوردن ، از همه روش ها و تکنیک ها مجاز است استفاده کند. چیزی به نام حق دیگری در قاموس او به رسمیت شناخته شده نیست.گاه خودرا به موش مردگی می زند تا ظاهرا مسالمت جویانه دریای حرصش را پرتر کند. در این راه ناله ها سر می دهد تا خودرا درگرفتن حقش و در واقع برای پاسخگویی به خصیصه هلوع بودنش ناتوان نشان دهد و بیشتر به جیب بزند.
زبان سپاس گویی برای انسان هلوع بی معنی و بی تابی کردن و شکوه کردن در فرهنگ نامه وی بسیار برجسته تر است.
در جبهه روبروی "هلوع" و حرص پیشگان طبیعت گرا "نمازگزاران" قرار دارند.
،" اِلّا المُصلّین"
اگر ریشه بسیاری از ناهنجاری ها حرص و بخل است برای درمان باید به مسجد فطرت بازگشت . درمانگاهی که نماز و نیایش درمانی را نخستین و موثرترین و نیز مهمترین راهکار برای حفظ و نگهداری "گوهر ادمیت" و درمان انسان طبیعت گرا می داند و در مراحل آزمایش نیز پاسخ داده است.
مهار و کنترل بیماری حرص و بخل با نماز و یاد آفریدگار مهربان امکان پذیر است و باید از روش های درمانی موقت یا انحرافی پرهیز کرد.
و کدهای شناسایی "مُصلّین" :
الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَآئِمُونَ*
وَ الَّذِینَ فِى أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ *لِّلسَّآئِلِ وَ الْمَحْرُومِ *
وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ *
وَالَّذِینَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ *
إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ *
وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ *
إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ *
فَمَنِ ابْتَغَى وَرَآءَ ذَ لِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ*
برای خوب شدن و خوب ماندن باید راه را تا آخر ادامه داد و پشتکار داشت .
برای خدایی شدن و در گروه "نمازگزاران" بودن و ماندن ، با مردم بودن و برای مردم کارکردن و با مردم ماندن جدای از با خدا بودن نیست.
نماز گزار خلوتی شیرین با خدا و زبان و بازو وآبرویی در جلوت برای خلق او دارد.
نماز باوری و فرجام باوری و رستاخیز را با زدودن غم و غصه ازدل و جان مردم در هم می آمیزد .
پاکی لباس و مکان و سجاده مهمانی خدا را در پاکی ذهن و دست و پا و چشم و حراست از جامعه ای پاک را با هم جستجو می کند.
تا همانگونه که خلق از او در آسایشند ، آغوش مهر الهی نیز برای اوهمواره گشوده بماند
و چنین است که ساکنان مسجد فطرت بی هیچ بیم و واهمه ای در فرجام خویش بر سفره خشنودی و دیدار آفریدگار هستی گرد می آیند.