اگر کسی نفس خود را که به توحید گرایش دارد، با حب نفس، حب جاه و مقام، حب به دنیا و... دفن کند، دیگر عظمت و کبریایی خداوند متعال را در مقابل این امور نادیده می گیرید و این همان مهمترین علتی که موجب لذت نبردن انسان از نماز می شود.
امام صادق - علیه السلام – تشریح این علت فرموده اند:« چون تکبیر (نماز) راگفتی، آنچه را که ما بین آسمان و زمین است درمقابل کبریای خدا کوچک و ناچیز شمار که اگر خداوند بر قلب بنده زمانی که تکبیر می گوید، بنگرد و در دل او چیزی باشدکه از حقیقت معنای تکبیر بازش می دارد، به او گوید: (ای دروغگو آیا مرا می فریبی؟ به عزت وجلالم سوگند که از شیرینی یاد خود محرمت کنم و از قرب به خود و شادمانی مناجاتم محجوبت سازم ) پس به هنگام نمازگزاردنت دل خود را بیازما، اگر شیرینی نماز را و در (عمق ) جان سرور و بهجت (حاصل از) آن را می یابی و دلت از راز و نیازبا او شادمان است و از گفتگو با او لذت می برد، بدان که خداوند تو را در تکبیری که بر زبان رانده ای تصدیق فرموده است وگرنه، بدان که فقدان لذت مناجات و محرومیت از شیرینی عبادت دلیل بر این است که خداوند تو را (در تکبیرت ) دروغگو دانسته و از درگاه خود رانده است.»[1]
علاوه بر این برخی دیگر از امور نیز موجب می شود تا انسان لذت نماز را از دست بدهد از جمله:
*وجود افکار پریشان و نبود صفای دل و حضور قلب در نماز.
*نشناختن نماز و اهمیت و اسرار نهفته در آن.
استفاده از غذاهایی که حلال نیستند.
استفاده از غذاهایی که پاک نیستند.
تکرار گناه به حدی که دل سیاه گردد و شوق عبادت گرفته شود.
مشغول بودن ذهن و فکر به هنگام نماز.
در پایان این بحث توجه به دو نکته لازم و ضروری است:
اول- اگر قرار بود هر امری که از جانب خداوند بر ما واجب شده است، با لذت همراه می شد، معلوم نبود چه کسی مؤمن است و چه کسی فاسق ! چرا که مهم این است که امر خدا را اطاعت کرده و انجام تکلیف کنیم چه لذت ببریم و چه لذت نبریم؛ در این صورت معلوم می شود چه کسی عبد خدا است و چه کسی عبد هوای نفس!
دوم- لذت بردن از مناجات با حضرت حق به خصوص در نماز، به تدریج و به مرور زمان، همراه با مراقبت و سعی و تلاش حاصل خواهد شد. پس باید صبور بود و عجله نکرد.
پی نوشت:
[1] - بحارالانوار، ج 81، ص 230
کتاب پرسش ها و پاسخ های نماز، سید حسن موسوی (مرکز تخصصی نماز)
سلام یار جانی من
آدم ها همه تو رو یه جور نمی شناسن ،انتظار بیجایی ست که همه مثل هم از دیدن وشنیدن اسمت یه جور واکنش نشون بدن!
آدمی رو دیدم تا اسمت رو از یه فرسخی شنید انگارعزرائیل میخواد بیاد سراغش و تب مرگ گرفته بودش! و در بدر دنبال بهونه برا فرار بود!
یکی هم از نام و نشونت گفتن براش فرقی نداشت.
خب اومد که اومد چکار کنم! سالی یه بار باس روزه بگیریم دیگه! این آدماهرجوریه و با هرجون کندنیه باهاش کنار میان تا عید فطر از راه برسه و سگرمه هاشون از هم باز بشه.
یه جورآدمایی هم دیدم که یه جورایی یه کارایی می کنن که با وجود دیدنش نمی بیننش، در کنارش هستند و اصلا حسش نمی کنن! خلاصه چه جوری بگم در اون هستند و بی اون. یعنی خودشون کارایی می کنند که هزار سال ازش دور بشن!!! یا با این که می دونن نمیشه کاریش کرد و از بودنش خلاص شد باهاش سرشاخ میشن که باس بگم این آدما دیگه دارند بد جوری خود زنی می کنند.!!
گوشه و کنار کوی و برزن این شهر بی در وپیکر دنیا هم آدمایی هستن خیلی عجیب و غریب! خب عجیب و غریب به چشم ما!
می دونی خیلی خیلی سخته ، همچین باورش سخته که یه آدمایی مدام سرک می کشن و منتظرن ماه روزه کی میاد!!
اینا دیگه بدجوری عاشقن، برای وصالش ثانیه شماری می کنن،همه جوره دوستش دارن.
قصه یه سری از این دست خلایقو توی کتابا خوندم، اما یه سری شون همین الان دم دستم هستن! ماه روزه براشون عیده ، یه عید خیلی مهم .
فکر کنم غزل مولوی حس و حال اینا رو داره برامون بازگو می کنه.شاید!
آمد رمضان و عیــــــــد با ماست
قفل آمد و آن کلیــــــد با ماست
بربست دهان و دیده بگشـــــاد
وان نور که دیـــده دید با ماست
آمد رمضــــــــــان به خدمت دل
وان کس که دل آفرید با ماست
در روزه اگر پدیـــــــــــد شد رنج
گنج دل ناپدیــــــــــــد با ماست
کردیم ز روزه جـــــان و دل پاک
هر چند تن پلیـــــــــد با ماست
روزه به زبان حــــــــال گــــــوید
کم شو که همه مزید با ماست
دیوان شمس
1- عارفان بر این باورند که نیروهای ظاهری و باطنی آدمی را می توان آموزش داد و به طور دلخواه پرورش داد .نوعی ورزش و با تمرین های مشخص و منظم و مستمر.به عنوان نمونه چشم ما قادر نیست بدون به هم خوردن پلک ها به یک نقطه معین خیره شود و یا به نور خورشید مدتی طولانی نگاه کند. ولی همین چشم را اگر انسان تمرین دهد چنانکه برخی از مرتاضان عمل می کنند ممکن است ساعت ها بدون خستگی و بهم خوردن چشم ها به قرص آفتاب خیره بشود.کسانی از همین آدم ها نَفَس خود را بیش از حد متعارف حبس می کنند.
2- نیروی خیال و وهم نیز قابل تربیت است. نیروی وهم و خیال چون پرنده ای بازیگوش و بی اندازه پر تحرک است و مدام از این شاخه به آن شاخه می پرد. اگر انسان بتواند تنها یک دقیقه حساب آن را نگه دارد می بیند که در آن دقیقه وهم و خیال او به کجاها که سرک نکشیده است بگونه ای که بعضی اظهار ناتوانی کرده و رام کردن آن را محال دانسته اند.اما عارف فرزانه حضرت روح الله روحی فداه براین باور است :" ولی این طور نیست و با ریاضت و تربیت و صَرف وقت آن را میتوان رام نمود و طایر خیال را میتوان به دست آورد، به طوری که در تحت اختیار و اراده حرکت کند که هر وقت بخواهد آن را در مقصدی یا مطلبی حبس کند که چند ساعت در همان مقصد حبس شود.
و طریق عمدهی رام نمودن آن عمل نمودن به خلاف است."
3- اگر به دنبال آن هستی که ذهن و دلت در نماز هرزه گردی نکند باید که خودرا برای حفظ خیال در وقت نماز آماده کنی و به محض این که بخواهد از چنگت بگریزد آن را بازگردانی و در همه حالات نماز به هنگام قیام و قعود و قرائت توجهت به همان حال باشد و مرتب مراقب همان حالی باشی که در آن هستی . اگر مثلا سوره حمد میخوانی در چارچوب همان سوره فکر و ذهن خویش را متمرکز کنی! گرچه در آغاز بسیار دشوار است و دشوار.اما براثر صبر نوبت ظفر آید.نباید انتظار داشته باشیم در همان یکی دو هفته اول پرنده بازی گوش خیال را رام کنیم و او را به بند بکشیم.
ممکن است در ابتدای کار در یک دهم یا کمتراز آن را موفق شویم حضور قلب پیدا کنیم .این نشانه ی خوبی برای پیمودن راه است. و چنانچه احساس نیاز بیشتری به این حرکت عارفانه پیدا کنیم نتیجه بیشتری خواهیم گرفت و کم کم بر شیطان وهم و پرنده خیال پیروز خواهیم شد.
مانع بزرگ پیروزی از مینه راه بازگشتن و احساس نا امیدی است. یاس و نا امیدی سرچشمه همه سستی ها و ناتوانی هاست. و برق امید انسان را به کمال موفقیت و پیروزی می رساند.
4- عارف کامل امام خمینی روحی فداه می فرماید:"ولی عمده در این باب، حسّ احتیاج است که آن در ما کمتر است؛ قلب ما باور نکرده سرمایهی سعادت عالم آخرت و وسیلهی زندگانی روزگار غیر متناهی نماز است. ما نماز را سربار زندگی خود میشماریم و تحمیل و تکلیف میدانیم. "وقتی دنیا را سرچشمه ی همه زندگی و کمال لذت یافتیم و این احساس در ما پدید آمد که دنیا همه چیز ماست در توجه به آن با همه نیروهای خویش متمرکزمی شویم و برای رسیدن به مقصود کم نمی گذاریم.حال اگر به فرموده عارفان حقیقت عبادت و نماز را سرمایه ماندگار حیات ماندگار و سرچشمه موفقیت و کامیابی همیشگی بدانیم و چنین احساسی در ما تقویت گردد در تحصیل و کسب آن نهایت تلاش خویش را خواهیم کرد.و در این سعی و کوشش رنج و سختی برای ما عین خوشی و لذت خواهد بود.
5-سردی و سستی ما در انجام نماز از سردی و سستی بنیاد آن است.اما حیف و هزاران افسوس که اخبار و سخنان پیام آوران الهی و حکیمان حقیقت را پشت گوش نهاده ایم و شیطان نیروهای ما را تصرف کرده است.
برگرفته با تلخیص و تخلیص از کتاب ارزشمند آداب نماز، امام خمینی ره، ص 43
با توجه به اخبار ضد و نقیض رسانهها و بیاعتمادی به آنها چگونه میشود نامزد اصلح را شناخت و انتخاب نمود؟
اولاً پخش اخبار ضد و نقیض دلیل بر بیاعتمادی به همه رسانهها نمیگردد. کار رسانه خبرسازی نیست، بلکه خبر رسانی است. پس اگر یک شخصیتی مواضعی دو گانه نشان داد و یا سخنان ضد و نقیضی گفت و رسانه نیز آن را منتشر کرد، سبب میگردد تا آن شخصیت را بهتر بشناسیم، نه این که به رسانه بیاعتماد گردیم، چرا که آن فرد سخنان ضد و نقیض دارد.
ثانیاً قرار نیست که رسانهها مبنع اعتماد، مرکز مطالعات و مرجع تقلید ما باشند و برای هر اطلاعات، گزینش و انتخابی به رسانهها اکتفا کنیم؟ بدیهی است که اگر کسی بخواهد با تأسی به فیلم، سریال و فرهنگسازی رسانهای همسر انتخاب کند یا فرهنگ زندگی خانوادگی خود را بنا نهد، چه بلایی بر سرش خواهد آمد!
ثالثاً منابع تحقیق موثق بسیارند. افراد یا خودشان نامزدها را میشناسند، یا میتوانند مستقیم تحقیق کنند، یا به منابع قابل اعتماد رجوع کنند.
بدیهی است در میان نامزدها، اشخاص بسیاری وجود دارند که شخصیت، مواضع و توانمندیهای و نیز نقاط قوت و ضعف خود را طی سالیانه گذشته بروز دادهاند و شناخته شده میباشند و اگر کسی واقعاً از هر حیث ناشناخته است و مورد شناسایی و تأیید هیچ منبع موثق دیگری هم نمیباشد، از اشتهار لازم برخوردار نبوده و نباید مورد اعتماد، انتخاب و رأی قرار گیرد.
"انتخاب"، اختصاصی به عرصه حکومت و سیاست ندارد، بلکه انسان از معبود خود برای بندگی، تا دین ... و حتی رنگ لباس خود را انتخاب میکتد. اما باید دقت داشت که بر "انتخاب" اصول ثابتی حاکم است و بحث ما در این بخش، پیرامون "انتخاب بر اساس شوک احساسی" میباشد.
بیان شد که هر "انتخابی" بر اساس نیاز یا میل، پس از "قضاوت" بین گزینههای متعدد صورت میگیرد و در این اصل فرقی ندارد که موضوع، انتخاب معبود و دین باشد، یا انتخاب دوست و رفیق، یا انتخاب همسر و شغل و یا انتخابهای حکومتی و سیاسی. پس مهم این است که "قضاوت" بر اساس چه مبانی، معیارها و ملاکهایی صورت میپذیرد؟
مبنای قضاوت و بالتبع انتخاب انسان، از دو حالت خارج نیست، که عبارتند از: «عقل و نفس»؛ چرا که انسان بیش از این دو قوه را ندارد.
"عقل" – در قضاوت و انتخاب بر مبنای عقل، آن چه حکمرانی میکند، همان «حکمت» است که مبتنی بر "شناخت و بصیرت" میباشد.
انسان، خودش را میشناسد، جامعه را میشناسد، نیازهای خود را میشناسد، راههای رسیدن به آنها را میشناسد، دوست و دشمن [فایده و ضرر] را میشناسد و بر همین اساس، بین گزینههای موجود و ممکن "قضاوت انتخاب" میکند.
"نفس" – اما در انتخاب بر مبنای نفس، آن چه حکمرانی میکند، همان میل و مشتهیات نفسانی است که اگر به دست "عقل و بصیرت"، کنترل و هدایت نگردد، کاملاً کَر و کور عمل میکند.
در چنین حالتی، رغبت نیز جایش را به حرص میدهد و عاطفه، جایش را به "احساسات" میسپارد.
تکیه بر احساسات:
رهبران الهی، عاقل، حکیم و بصیر، انسانها را در هر امری، به عقل، حکمت و بصیرت دعوت میکنند، اما رهبران فاسد، چون هیچ هدفی به جز "مشتهیات نفسانی" خود ندارند، سیاستها و کارهایشان نیز بر هیچ منطق صحیحی استوار نمیباشد؛ از این رو، برای مقبولیت و جذب، راهی به جز نفس و "احساسات" ندارند. چنان که تنها راه ورودی شیاطین و القای وسوسهها به انسان، همان "نفس حیوانی" بشر میباشد.
اگر دقت کنید، تمامی رهبران سیاسی، یا شخصیتهایی که حرص حکومت، ریاست و ثروت دارند [چه در یک اداره و چه در سطح یک کشور و چه در سطح دنیا]، دائم در حال شناخت و تحریک احساسات اذهان عمومی هستند و با ترفندها، جوّسازیها، تبلیغات، شعارها و ...، این احساسات را کنترل کرده و جهت میدهند.
به عنوان مثال: نگاه میکنند که چه چیزی مردم را خوشحال و چه چیزی ناراحت میکند و روی همان سرمایهگذاری میکنند. حال اگر خشنودی مردم از عملکرد رقیب بود، نسبت به آن "سیاهنمایی" میکنند و اگر از عملکرد خودشان بود، آن را در بوغ و کرنا کرده و مرتب بیان میدارند. اگر ناخشنودی مردم، از عملکرد رقیب بود، آن را بزرگتر و بزرگتر از آن چه بوده، جلوه میدهند و اگر این ناخشنودی از عملکرد خودشان بود، اولاً با دروغها و وعدهها پوشش میدهند – ثانیاً منتقدین را با الفاظ درشت و رکیک تحقیر میکنند و ثالثاً (آنجا که خطا آشکار است و دیگر جای توجیه ندارد)، گناه را بر گردن دیگران میاندازند.
شوک احساسی:
ابتدا باید اذعان کنم که این واژه [شوک احساسی]، متعلق به آن دکترای «اندیشه و اقتصاد» مسلمان فرانسوی است که مایل نیست نامش ذکر گردد.
در این روش، شیفتگان قدرت، حریصان به ثروت و نظامهای بزرگ و کوچکی که بر مبنای "استکبار" و ظلم بر دیگران استوار هستند، و نمیتوانند اهداف پلید خود را به صراحت به مردم بگویند و بالتبع عملکرد ناصواب خود را توجیه و تطهیر کنند؛ برای آن که نزد مردم شناخته و توسط آنها حذف نگردند، بر اصل القا و وارد کردن «شوک احساسی» بر مردم، تکیه کرده و به این روش متمسک و متوسل میگردند.
این روش را در سیاستهای جهانی بسیار تجربه کردهایم. میخواهند افغانستان را به اشغال نظامی درآورند، حادثه 11 سپتامبر را پیش میآورند و میگویند: «یک گروه بدبخت و بیچاره افغانی، به برجهای دوقلو – پنتاگون و ... در امریکا، حمله هوایی کرده است؟!» - میخواهند عراق را به اشغال نظامی درآورند، میگویند: «صدام سلاحهای کشتار جمعی دارد و قصد دارد که به اورپا و امریکا حمله نظامی کند؟!» - میخواهند به تمامی کشورهای اسلامی حمله نظامی کنند، داعشی راه انداخته و میگویند: «این یک تروریسم اسلامی و جهانی است، پس جهان باید به سرکردگی امریکا، وارد مبارزه با تروریسم گردد؟!».
در سیاستهای داخلی نیز در هر برههی حساس و انتخاباتی، شاهد همین جوّسازیهای مبتنی بر احساسات و وارد کردن "شوک احساسی" بر مردم بوده و هستیم.
به عنوان مثال: در طی مذاکرات هستهای و ...، هر گاه که به نقطهی حساسی رسید و اذهان عمومی متوجه نقاط ضعفی گردید، یک مسئله داخلی همه را متوجه خود کرد. مثلاً روغن پالم – یا یک جملهی غلطی که یک مقام مذهبی و سیاسی بگوید، و همگان به او انتقاد کنند که چرا چنین سخن غلطی را به زبان راندی، یا اهانت کردی یا ...، بعد او یا بگوید: "من آن طوری نگفتم، بلکه این طوری گفتم" و یا بگوید: "منظورم آن نبود و این بود"، و یا دامن بزند و بگوید: " یک عده که مخالف من، هستند، مخالف آزادی و ... هستند" و یا اصلاً نفهم و بیسواد، و دلال و مغرض و کلاغ هستند و ... به جوّ بیشتر دامن بزند.
ولایت فقیه؛
در این روش، پس از آن که اذهان عمومی، دچار شوک احساسی گردید، آنها کار خود را میکنند.
ببینید اکنون، به رغم این همه مشکلات داخلی و خارجی و نیز معضلات جبری و اختیاری که از سوء مدیریتها بر مردم تحمیل شده، چه غوغایی بر سر "رهبری" راهانداختهاند؟! گویی این مملکت و مردم، امروزه هیچ مشکلی به جز رهبری ندارند و آن هم باید شورایی و به ریاست مطلوب آنها باشد، تا مشکلات مرتفع گردد! در حالی که اولاً مشکلات، اگر جبری و تحمیلی از خارج نبوده باشد، از خود اینها بوده و این رهبری است که هدایت نظام را با درایت و بصیرت و اقتدار بر عهده گرفته است و مملکت را از تجزیه، بحران، ناامنی و ... حفظ کرده است و اگر دولتها و مجلسها به رهنمودهایش کاملاً توجه و عمل مینمودند، وضعیت به مراتب بهتری داشتیم.
مراقب باشیم:
حال انتخابات نزدیک است، دو انتخاب مهم و سرنوشت ساز. انتخاباتی که در آن "افراد" انتخاب نمیشوند، بلکه سرنوشت کشور و ملت رقم میخورد.
از این رو، هیچ انتظار نداشته باشیم که از جناح "ولایت" حرفی به جز دعوت به عقلانیت، حکمت، بصیرت، وحدت، درایت، دوستشناسی و دشمن شناسی، شنیده شود. اما از جناح مخالف ولایت، و از اتحاد مخالف نظام، و از تشکیلات تشنهی قدرت و از تیم گستردهی موافق با بلوکهی قدرت و ثروت، منتظر انواع و اقسام "شوکهای احساسی" باشیم، اما مراقب باشیم که منفعل نگردیم.
ما تجربه کردیم که هر گاه منفعل شدیم و انتخاب ناصوابی کردیم، چه بلاهایی به سر مملکت، نظام و ملت آمد.
در پاسخ بفرمایید: شما یک آیه و یا یک حدیث بیاورید که انتخابات امری اسلامی نیست و مورد تأیید اسلام نمیباشد؟ و یا فرموده باشد: «شما حق انتخاب ندارید!»
وقتی گفته میشود که «یک آیه بیاورید»، معلوم میشود که گوینده، حتی یک بار هم از رو و با کمترین تأمل نیز قرآن را تلاوت ننموده است، وگرنه با دهها آیه در این امر آشنا میشد. در هر حال دیر نشده است.
دقت فرمایید که:
**- "انتخاب"امری نیست که فقط مربوط به حوزهی سیاست و حکومت باشد، بلکه از وجوه بارز تمایز "انسان" با سایر مخلوقات میباشد.
**-"انتخاب"امری نیست که هر از چند گاهی (سال، دو سال یا چهار سال یک بار) انجام گیرد، بلکه آدمی هر آن در حال انتخاب است. از انتخاب هدف، معبود، دین، کتاب و ولایت گرفته، تا انتخاب جهت نگاه گرفته، رنگ لباس، انتخاب کلمه و جمله، انتخاب خوردنی و نوشیدنی ... .
اختیار و انتخاب:
اسلام متذکر میشود: در برخی امور اختیاری ندارید و جبر بر شما حاکم است، مثل امور تکوینی – اما در برخی از امور، اختیار با شماست و اختیار شما نیز فقط در"انتخاب"است.
آیا "اختیار انسان"، به جز"انتخاب"هایش، ظهور و بروزی دارد؟
انتخاب معبود، إله و ربّ:
اگر چه حقایق هستی، با انتخاب انسان [اگر چه همگی اجماع کنند] متغیر نمیگردد، الله جلّ جلاله، خدای واحد و اَحد هست، اما برای پرستش، وابستگی و بندگی، انتخاب "معبود، إله و ربّ"، به خودمان واگذار شده است؛ هر چند که انسان"معبود، إله و ربّ" کاذب و حتی مصنوع خود را برای بندگی انتخاب کند. مثل آنانی که طواغیت و فرعونهای خارجی و یا هوای نفس خود، و یا حتی گوساله و مجسمه را إله میگیرند.
وقتی در آیات متعدد میفرماید که جز من را إله نگیرید، یعنی چه؟ یعنی انتخاب باشماست و شما انتخاب غلط نکنید:
« وَقَالَ اللّهُ لاَ تَتَّخِذُواْ إِلـهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ فَإیَّایَ فَارْهَبُونِ » (النّحل، 51)
ترجمه: و خداوند گفت: دو خداى معبود نگیرید، (مانند: خداى آفرینش و خداى تدبیر و تربیت امور) جز این نیست که او معبودى یگانه است، پس تنها از من بترسید.
انتخاب دین و راه:
دین حق یکیست، راه رشد نیز یکیست، اما راههای متفاوت و کج نیز وجود دارند. پس خداوند متعال، پس روشن کردن راه رشد از راه گمراهی، انسان در"انتخاب" هر کدام از آنها مخیر قرار داد:
« لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ » (البقره، 256)
ترجمه: در (اصول اعتقادات) دین اکراه نیست (زیرا اذعان و باورهاى باطنى اکراهپذیر نیست بلکه تابع دلیل و برهان است، و) بىتردید راه هدایت از گمراهى (به واسطه این قرآن) روشن شده است، پس هر که به طغیانگر (شیطان و پیروانش) کفر ورزد و به خدا ایمان آورد حقّا که به دستگیره محکم چنگ زده که گسستن ندارد، و خداوند شنوا و داناست.
انتخاب محرم اسرار (دوست صمیمی):
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاء مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ » (آلعمران، 118)
ترجمه: اى کسانى که ایمان آوردهاید، از غیر خود براى خویش دوستِ محرم راز نگیرید، آنها از هیچ فسادى درباره شما کوتاهى نمىکنند، مشقت و رنج شما را دوست دارند، دشمنى از دهنهایشان (سخنانشان) پدیدار است، و آنچه سینههایشان پنهان مىدارد بزرگتر است. ما براى شما نشانهها (ى حال آنها) را روشن کردیم اگر مىاندیشید.
انتخاب سیاسی (حکومت = ولایت)
اگر چه آیات فوق نیز فقط جنبه شخصی ندارد، بلکه برای تمامی روابط و تعاملات میباشد، اما آیاتی نیز به صراحت به امر حکومت و ولایت تصریح دارد:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَتُرِیدُونَ أَن تَجْعَلُواْ لِلّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا مُّبِینًا» (النساء، 144)
ترجمه: اى کسانى که ایمان آوردهاید، کافران را براى خود به جاى مؤمنان سرپرست و یاور و دوست مگیرید آیا مىخواهید براى خدا بر ضد خودتان حجتى روشن (بر نفاقتان) و سلطه (تکوینى بر عذابتان) قرار دهید؟
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ »
ترجمه: اى کسانى که ایمان آوردهاید، کسانى را که دین شما را به مسخره و بازى گرفتهاند، چه از آنان که پیش از شما کتاب (آسمانى) به آنها داده شده و چه از کفّار، [سرپرستان، دوستان، یاوران] خود مگیرید، و از خدا پروا کنید اگر شما مؤمنید.
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَى الإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ » (التّوبة، 23)
ترجمه: اى کسانى که ایمان آوردهاید، پدران و برادران خود را- اگر کفر را بر ایمان برگزیدند [سرپرست،دوست و یاور] خود مگیرید، و هر کس از شما آنها را دوست و یاور گیرد آنها همان ستمکارانند (زیرا دوستى را در غیر محل خود مصرف نمودهاند).
[تمامی آیاتی که اشاره به "اتخاذ"دارد و نهی از اتخاذ غلط مینماید (لاَ تَتَّخِذُواْ)، سخن از انتخابهای انسان دارد].
اسلام:
حال که مشخص شد، نیروی "اختیار و انتخاب"در خلقت انسان سرشته شده و جزو احکام نیست که سؤال شود «آیا در اسلام جایز هست یا خیر؟"، باید به چند نکتهی مهم توجه شود:
* – آن چه که خداوند متعال در قرآن و احادیث اهل عصمت علیهم السلام بر آن تأکید و تصریح دارند، اصل انتخاب نمیباشد، بلکه «انتخاب درست و حتی انتخاب اصلح» میباشد.
انتخاب و اثر:
آدمی در انتخاب آزاد و مختار میباشد، اما در آثار و تبعات انتخاب خود، هیچ اختیاری ندارد. به عنوان مثال:
* – در الوهیت و ربوبیت، انسان مختار است که إله و رب حقیقی را بندگی کند و یا هوای نفس خویش و دیگران و یا فراعنه و قدرتهای استکباری و یا چوب و مجسمه را به عنوان إله خود برگزیند، اما هر کدام را که انتخاب کند، آثار و تبعات و نتایج خود را دارد. نمیتواند بگوید: "بنده طاغوت شدم تا به خدا نزدیکتر شوم و به فلاح برسم"!
* – در انتخاب همسر یا شغل، آزاد و مختار است، اما نمیتواند بگوید: «این همسر بیدین و لاابالی و بداخلاق را انتخاب کردم، تا مراتب کمال را با او طی کنم – یا این شغل حرام را انتخاب کردم تا لقمه حلال به دست آورم»
* – در انتخاب سیاسی (رژیم حکومتی، ولایت، رییس جمهور، نمایندگان مجلس و ...) مختار است، اما نمیتواند بگوید: «ضد ولایت – بیدین – متکبر – خودبین – منفعت طلب – ذلیل و نوکر اجانب را انتخاب کردم، تا سرنوشت کشور، ملت و خودم را به سوی استقلال، رشد و کمال تقریر کنم». به طور قطع نتیجه انتخاب امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین علیهم السلام، با انتخاب معاویه، یزید و عمر سعد، بسیار متفاوت است.
دقت در تاکتیک دشمنان:
دقت کنید که دشمنان، برای بازداشتن مردم ما از احقاق حقوق خود در هر زمینه و موضوعی، با سازماندهی و برنامهریزی کامل عمل مینماید. بنابر این، مردم را به چند گروه تقسیم کرده و برای هر کدام خوراک ضدتبلیغی مناسب را تهیه میکند. به ضد انقلاب و این نظام میگوید: «رأی نده تا تضعیف شوند.»، به قشر عادی متوسط و ضعیف فکری و دینی میگوید: «این همه رأی دادی چه شد؟»، و به مسلمان و مؤمن و انقلابی میگوید: «انتخاب، مغایر با اسلام، قرآن و حدیث میباشد!»
انتخابات در هر کشور و نظامی و از جمله جمهوری اسلامی ایران، دو جنبه دارد، یا بهتر بگوییم دو اصل یا دو محور دارد که عبارتند از «مشارکت مردم در انتخابات» و سپس «اقبال مردم نسبت به یک نامزد معین».
بدیهی است که جنبه، یا اصل و محور اول بر دومی اولویت دارد و از جایگاه ویژهای برخوردار است. چنان چه فرض برای تداوم یک نظام سیاسی و حکومتی پایدرای آن است و فرض برای مدت مسئولت یک رییس جمهور یا نماینده مجلس، فقط چهار سال و یا در برخی از ممالک شش سال است.
الف - دامنهی «امنیت و اقتصاد» بسیار وسیع است و میتوان اذعان نمود که در تمامی شئون زندگی فردی و اجتماعی شخص و جامعه گسترانیده شده و نقشآفرین است و هر دو نیز در سایه نوع حکومت و چگونگی اداره و اجرای آن توسط سه قوهی مقننه، مجریه و قضاییه محقق میگردند. از این رو در کلیهی کشورهای که نوعی از جمهوریت را به عنوان نظام حکومتی برگزیدند، ابتدا اصل انتخابات بسیار حایز اهمیت است و سپس این که چه شخصی یا چه حزبی رأی میآورد. لذا شاهدیم حتی در کشوری چون فرانسه، پس از چهار سال بحرانهای مالی، تورم، بیکاری و حتی ناامنی اجتماعی و امنیتی در دوره سارکوزی و به رغم تظاهراتهای خشونتآمیز و اعلام تنفر عمومی از دولت سارکوزی و سیاستهای داخلی و خارجیاش و عملکردهایش، بیش از 84% از واجدین شرایط در انتخابات جدید شرکت میکنند.
در جمهوری اسلامی ایران که از سویی داعیه استقلال دارد و از سویی دیگر تا کمتر از نیمقرن پیش مستعمره بوده، لذا هنوز مورد طمع استعمارگرانش است، انتخابات از اهمیت ویژهتری برخوردار میباشد.
بدیهی است که اگر مردم (در هر کشوری) از اصل نظام و نوع حکومت ناراضی باشند، در انتخاباتهای تعیین کننده آن شرکت نمیکنند و میزان مشارکت مردم، اصل تعیین کنندهای در امنیت داخلی و خارجی و نیز اقتصاد آنها (که به هم پیوسته هستند) دارد. لذا شاهدید که دشمنان خارجی اصرار، ترفندها و توطئههای بسیاری برای عدم مشارکت حداکثری مردم در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری اسلامی ایران دارند. و البته باید اذعان داشت که هیچ کشوری نیز مانند جمهوری اسلامی ایران جرأت ندارد که اصل نظام سیاسی و حکومتیاش را سالی یکبار در تظاهرات سالروز انقلاب و استقرار نظامش در 22 بهمن را به آرای اذهان عمومی مردمش بگذارد و به رخ جهانیان بکشد و هم چنین مهمترین مواضع سیاست خارجیاش را که نقش تعیین کنندهای در امنیت و سرنوشت کشور ملتش دارد و اصل بهانه برای دشمنی با اوست را در تظاهرات روز قدس به نمایش بگذارد و در طول عمر کوتاه 34 سالهاش بیش از 35 انتخابات برگزار نماید.
ب - اما حزب یا شخصی که انتخاب میشود نیز تأثیر مستقیمی در امنیت، اقتصاد و سایر شئون و بالتبع سرنوشت کشور و ملت دارد. چرا که طبق قانون اساسی – اصل 133، «پس از مقام رهبری، رئیس جمهور عالیترین مقام رسمی کشور است و مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قو? مجریه را جز در اموری که مستقیماً به رهبری مربوط میشود، بر عهده دارد».
اجازه دهید کمی مصداقیتر بیان نماییم. نوع نگاه و مدیریت رییس قوه مجریه، که امکانات مادی و معنوی این کشور در اختیارش گذاشته میشود، نقش مستقیمی در تأمین و رشد امنیت و اقتصاد کشور دارد. به عنوان مثال در میان همین هشت نامزد ریاست جمهوری، بسیار فرق است بین نگاهها، سیاستها، گرایشات و نقطه نظرات افراد که در شعارهایشان تجلی مییابد. به عنوان مثال:
* - یکی میگوید: تمامی گفتهها و شعارهای تبلیغاتی نامزدها، علامت دادن به خارج و داخل کشور است و من در اینجا تأکید میکنم، مذاکره، مذاکره مذاکره؛
* - یا میگوید: من چهارتا نماینده میفرستم تا مذاکره کنند و مشکلات مرتفع گردد؛
* - یکی دیگری با نگاهی حزبی و نه حتی ملی، چه رسد به دینی، میگوید: تمامی مشکلات به خاطر حاکمیت یکپارچه اصولگراهاست و البته اینان نانشان در دعواست و در شرایط عادی نمیتواند خود و حزبشان را مطرح کند و یا به اهداف پنهان و آشکار خود برسند.
* - یا دیگری، سالهاست که بیتالمال را منبع اقتصادی تبلیغات خود قرار داده است؛
* - یا کسی که خود را تکنوکرات میداند و عدالت را معلول توسعه و پیشرفت قلمداد مینماید؛
* - یا نامزدی که متکی بر سرمایههای مشتبه به حرامُ گردنکلفتهای اقتصادی به میدان آمده است؛
* - یا آنان که به مردم دورغ میگوید و وعدههایی میدهند که یا عملی نیست و یا اصلاً در اختیار دولت و رییس جمهور نمیباشد.
* - و ... .
بدیهی است که همه این گرایشات، سیاستها، دیدگاههای نظری، نحوهی عملکرد و ...، در مقام اجرا، و آن هم پس از رسیدن به قدرت و در اختیار گرفتن تمامی امکانات و سرمایههای مادی و معنوی کشور، محقق میگردد و نقش مستقیمی در امینت و اقتصاد کشور دارد.
سایت شبهه ایکس
إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ (الرّعد، 11)
در حقیقت، خدا حال قومى را تغییر نمى دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند
پیامبر صلی الله علیه و آله:
عُمّالُکُمْ اَعْمالُکُمْ، کَما تَـکونونَ، یُوَلّى عَلَیْکُمْ؛
[شرح شهاب الاخبار، ص 260]
«کارگزاران شما [نتیجه] اعمال شما هستند، همان گونه که هستید، بر شما حکومت مى شود»
**************
مقام معظم رهبری:
برادران عزیز، خواهران عزیز، فرزندان عزیز من، جوانان! هرچه انتخاب کنید برای خودتان انتخاب کردهاید. انتخاب خوب شما به خود شما برمیگردد؛ اگر انتخاب با غفلت انجام بدهید که انتخاب بدی از آب دربیاید و از کار دربیاید، بدیاش به شما برمیگردد؛ خاصیّت کار این است. با اختیار و با اراده دارید یک اقدامی را انجام میدهید، سعی کنید کار را درست انجام بدهید.
چگونه بفهمیم که نماز، روزه و سایر عبادات ما برای خداست و مقبول است یا خیر؟
هر چند خداوند متعال علیم است و اسرار و نهان همه چیز نزد اوست و اوست که از خود ما به ما نزدیکتر است و بالاخره اوست که اعمال را قبول یا رد مینماید، اما چنین نیست که انسان خودش هیچ نداند و نفهمد و تا قیامت از قبولی اعمال خود بیخبر بماند. اگر به ناگاه در قیامت متوجه شود که اعمالش مقبول نبوده، چه خواهد کرد و چه میتواند بکند؟! خدا که انسان را در هالهای از ابهام، شک و تردید نگه نمیدارد. لذا در دنیاست که باید بفهمد عملش قبول بود یا خیر؟ تا اگر دید شرایط قبول را ندارد، خودش و عملش را اصلاح نماید.
الف – ابتدا توجه شود که «شرط صحت» با «شرط قبول» متفاوت است. ممکن است کسی با رعایت تمامی احکام مربوطه، نماز بخواند یا روزه بگیرد. خُب نماز و روزهاش صحیح است، یعنی قضا ندارد، کفاره ندارد، اما این که قبول واقع شده باشد یا خیر؟ مسئلهای دیگری است.
ب – برای فهم قبولی اعمال، ملاکها و مشخصههایی بیان کردهاند که در رأس همه آنها «اخلاص» است. یعنی انسان ببیند برای چه و برای که نماز میخواند، برای چه و برای که روزه میگیرد و ...؟ آیا اطاعت احکام الهی و رعایت آنها نزد او یک رسم و رسوم ملّی است؟ آیا یک عادت است؟ آیا خدایی ناکرده محض ریاست؟ آیا اهداف دیگری به غیر از بندگی خدا دنبال میکند؟ مثلاً روزه میگیرد تا مدتی رژیم غذایی داشته باشد یا لاغر شود یا فشار خونش تنظیم گردد، یا برای خداست؟ بدیهی است که انسان خودش میفهمد که با چه هدفی و چرا کاری را انجام میدهد؟ و نزد خدا آن کاری قبول است که برای او باشد و انسان رو به رشد و خوشوقت و مرضی الله نیز کسی است که نه فقط نماز و روزه، بلکه همه کارهایش [از تحصیل گرفته تا شغل برای تأمین معاش، از نیکی به والدین گرفته تا جهاد، از ازدواج گرفته تا فعالیتهای اجتماعی و ...]، همهاش برای خدا باشد و تسلیم او باشد. چنان چه به حضرت ابراهیم علیهالسلام فرمود:
«قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * لاَ شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ» (البقره، الأنعام، 162 و 163)
ترجمه: بگو در حقیقت نماز من و [سایر] عبادات من (حج، قربانی و ...) و زندگى من و مرگ من براى خدا پروردگار جهانیان است * [که] او را شریکى نیست، و بر این [کار] دستور یافتهام، و من نخستین مسلمانم.
ج – هم چنین برای عبادات مقبول «نتایج» یا بازتابها یا به تعبیری تأثیرهایی هم بیان شده است که انسان به وضوح آنها را میبیند و درک میکند، پس اگر آن تأثیرها را در خود ندید، معلوم است که هر چند عبادتش از شرایط صحت برخوردار بوده، اما شرایط قبول را نداشته یا کم داشته است.
به عنوان مثال: قرار است که روزه، مسلمان را با قرآن مأنوس نماید، او را بر هوای نفس و خواهشهای حیوانی مسلط نماید، یاد تشنگی و گرسنگی روز قیامت را در او زنده نگهدارد، او را از گناهان اعضای بدن محفوظ بدارد و ...، حال باید ببنیم که روزهی ما چنین تأثیری بر ما داشته است؟ در این ماه مبارک رمضان، ضمن گرسنگی و تشنگی، چقدر وقت و حوصله برای تلاوت قرآن کریم و تأمل و تدبر در آیاتش گذاشتهایم، چقدر به دنیا و آخرت خود فکر کردهایم و ...؟
یا برای نماز آثار و خواصی بیان نمود، از جمله آن که «إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ»، یعنی نماز ناهی فحشا و منکر است. نماز بازدارنده از انحراف و گناه است و ...؛ پس باید ببینیم که آیا نماز ما چنین تأثیری داشته است؟ اگر کسی نماز صبح را خواند اما تا قبل از نماز ظهر دچار معصیت شد، هیزی کرد، دروغ گفت، غیبت کرد، رشوه گرفت، به والدین تندی کرد، بیانصافی کرد، به خانواده ظلم کرد و ...، معلوم میشود که نماز صبح او هر چند صحیح بوده، اما مقبول نبوده است؛ چرا که اثری نکرده است.
نماز معراج مؤمن است، نماز گفتگو و راز و نیاز با معبود و معشوق است، پس باید با شوق و ذوق اقامه شود، اما آیا ما شوقی هم داریم، یا فقط نماز میخوانیم؟
مؤمن نه تنها اقامه نماز میکند، بلکه از نمازش نیز محافظت میکند، تا با غفلتها و گناهان، فاسد و بیفایده نشود «عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ».
برچسبها: قبولی نماز , آثار نماز , مدیریت اقامه نماز , حقیقت نماز نماز
علامه جعفری، رحمة الله علیه:
آیات قرآنی را پیرامون هدفداری حیات به ده گروه میتوان تقسیم کرد :
1- آیاتی که میگوید دستگاه خلقت بیهوده نیست، از جمله (آل عمران - 191)
2- آیاتی که حق بودن جهان هستی را مطرح کرده است، مانند (انعام - 73)
3- آیاتی که میگوید خلقت جهان هستی برای بازی وسرگرمی آفریده نشده است. (انبیاء-16)
4- آیاتی که هدفدار بودن زندگی انسان را گوشزد میکند. (مومنون - 115)
5- آیاتی که مقصد نهایی همه حرکتها را به سوی خدا میداند. (شوری - 53)
6- آیاتی که از رجوع انسانها به سوی خدا سخن میگوید. (آل عمران - 109)
7- آیاتی که بهشت را از آن نیکوکاران و جهنم را از آن بدکاران میداند. (شوری - 22)
(نساء - 140)
8- آیاتی که پایان حیات را لقاء الله (دیدار خداوندی) معرفی میکند. (کهف - 110)
9- آیاتی که غوطهور شدن در پدیدههای طبیعی محض را به عنوان حیات دنیا معرفی میکند و آن را تقبیح مینماید. (محمد - 36)
10- آیاتی که هدف حیات را عبادت تلقی میکند و انسانها را به اخلاص فرا میخواند. (ذاریات – 56)
با ملاحظه این آیات ده گانه، میتوان اصول زیر را استنباط کرد:
الف- دستگاه خلقت عبث و بیهوده نیست. این اصل را میتوان از بررسی جهان خارج که بر آن نظم حاکم است و هم چنین از ملاحظه جهان درونی به دست آورد.
از آغاز رشد فکری، نوعی دریافت اصیل در درون ما به وجود میآید که با تخیل و پندارهای که جهان هستی را بازی تلقی میکند، به مبارزه برمیخیزد. این مبارزه مانند مبارزه وجدان با پلیدیها ادامه پیدا میکند تا آن گاه که یا پیروز میشود و هدف اعلای جهان را به انسان نشان بدهد و یا شکست بخورد و انسان را روانه قهوه خانه نماید.
ب- جهان هستی که قانونمند است، براساس حق آفریده شده است. یعنی برمبنای شایستگیها به وجود آمده و هیچ واقعیتی در جهان بی ارزش نیست.
ج- جهان آفرینش بازیچه نیست، بلکه امری جدی است. درک چهره ریاضی جهان، جدی بودن آن را بیان میکند.
د- حرکت و گردیدنهای جهان به سوی مقصد نهایی آن است. این مقصد نمیتواند پایینتر و پست تر از نقاطی باشد که حرکت و گردیدن از آنها عبور میکند و هم چنین نمیتواند مساوی همان نقاطی باشد که از آنها عبور کرده است. پایان همه حرکتها و گردیدنها پیشگاه خداوندی است.
ھ - اصل عمل و عکس العمل بر عالم حاکم است. همه حرکتها، تحولات، گفتارها، اندیشهها و کردارهای انسان، عکس العملی را در این عالم و عالم دیگر در پی خواهد داشت.
و - هدف حیات، از حیات طبیعی محض برتر است. هدف نهایی زندگی نمیتواند از سنخ امتیازهای زندگی طبیعی باشد، زیرا امتیازات و خواستههای زندگی طبیعی از مقتضیات ذاتی زندگی طبیعی هستند و مقتضای ذاتی زندگی را نمیتوان هدف آن تلقی کرد. بنابر این، مقصد نهایی زندگی باید مافوق مقتضیات حیات طبیعی محض باشد.
ز- اصل کیفر و پاداش نشانگر آن است که هر فردی با هدف گیریهایی که در این عالم دارد، از کیفر و پاداش متناسب با آن برخوردار خواهد شد.
ح - هدف نهایی حیات انسان، به ثمر رسیدن جوهر اعلای حیات انسانی است که از خدا شروع میشود و با عبادت به سوی خدا باز میگردد. معنای عبادت نیز در واقع، به ثمر رسانیدن جوهر حیات در ابعاد گوناگون آن است.
هنگامی که انسان از حیات طبیعی محض رها شود، عبادت شروع میشود. اگر انسان خود را به عنوان جزئی از آهنگ کلی هستی درک کند که باید با تکاپو جوهر وجودی خود را به فعلیت برساند، به عبادت مشغول خواهد بود. بدین ترتیب، همه شوون زندگی انسان میتواند عبادت تلقی شود و دنیا نیز طبق فرمایش علی (ع) مسجد انسان خواهد بود.
انسانی که در دانشگاه مشغول تعلیم یا تعلم است؛ کشاورزی که به کشت و زرع میپردازد و کارگری که در کارگاه مشغول تولید کالاست، اگر با آگاهی در مسیر خداوندی گام بگذارند، همه در حال عبادت خواهند بود. هدف نهایی زندگی از دیدگاه اسلام چنین است:
?-"آرمانهای زندگی گذران را با آب حیات اصول عقلانی - الهی رویانیدن و شخصیت از خاک برخاسته را به وسیله آگاهی از جان پاک - که متصل به آهنگ کلی هستی است - از چنگال جبر عوامل طبیعت و خودخواهی نجات دادن و شخصیت را آزادانه در جاذبه ربوبی قراردادن". این است هدف نهایی زندگی.
?- زندگی هدفدار، تکاپویی است آگاهانه و هر لحظه از سطح عینی این زندگی، مقدمهای است برلحظه تکاملی بعدی در جهان شفافی که فروغ لایزال الهی از روزنه وجدان پاک آدمی برآن میتابد و سطح عمیق آن، قطرههایی است که به اقیانوس ابدیت سرازیر میگردد و شخصیت را با امواج خود به پیشگاه دیدار الهی بالا میبرد. این است زندگی هدفدار"حیات معقول"و این است معنای:
«اِنَّ صَلوتی و نُسُکی وَ مَحیایَ و مَماتی لَلّهِ رَبّ ِالعالمینَ - "همانا نماز من، عبادت من، زندگی و مرگ من، از آن خداوند، پروردگار عالمیان است"». (انعام - 172)
ویژگیهای زندگی هدفدار
اگر انسان هدف نهایی زندگی را برخود مطرح کند و در مسیر آن حرکت کند، حیات وی از ویژگیهای زیر برخوردار خواهد شد:
1- شناخت ارزش حیات و عدم احساس خلاء در زندگی: انسانی که هدف حیات را عبودیت تلقی میکند، همه لحظات زندگی را مربوط به خدا میداند. چنین انسانی، هم ارزش حیات را درک میکند و هم در زندگی احساس خلاء و پوچی نمیکند و اگر آرزوهایش نقش بر آب شوند، زندگی برای وی بی معنا و بی مفهوم نخواهد شد.
2- تعهد برین یا شناخت موقعیت خویش در جهان هستی: در زندگی هدفدار، انسان هم موقعیت خویش را در جهان هستی درک میکند و هم خود را ملزم میداند که در مسیر تکامل گام بردارد.
3- احترام به ذات خویشتن و به ذات دیگران:
در حیات هدفدار، انسان برای ذات خود ارزش قایل است
در حیات هدفدار، انسان برای ذات خود ارزش قایل است و با پذیرش احترام برای ذات خویش، لزوم احترام به دیگر انسان ها را - به جهت وحدتی که در استعداد خدایابی و هدف نهایی زندگی و به طور کلی مبدأ و مقصد حرکت دارند - درک میکند.
4- توجه به الطاف الهی: در حیات هدفدار، انسان همه امتیازهای خود را - از علم گرفته تا قدرت - ناشی از فیض و رحمت الهی میداند.
5 - تنظیم منطقی ارتباط وسیله با هدف: در حیات هدفدار، انسان از هر وسیله ای برای نیل به هدف استفاده نمیکند، بلکه به رابطه منطقی میان وسیله و هدف توجه دارد و با ارزیابی صحیح وسایل، به انتخاب اهداف خود میپردازد.
6- عشق شدید به کار و فعالیت: از آن جایی که وصول به هدف زندگی، بدون حرکت در مسیر جاذبه الهی امکان پذیر نیست، بنابر این، کار و تلاش جدی برای انسان هدفدار، یک اصل حیاتی تلقی میشود.
دوست دارد یار این آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی
اندرین ره میتراش و میخراش تا دم آخر دمی غافل مباش
7- به دست آوردن آزادی برین: در زندگی هدفدار، هوی و هوسهای آدمی کنترل شده، آزادی برین تحقق پیدا میکند.
زندگی با آزادی برین، یکی از مختصات عالی زندگی هدفدار است. بدون به دست آوردن این آزادی که عبارت است از رهایی شخصیت آدمی از عوامل رکود و محدودیت در صندوق های خودپرستی و تخیلات، حتی سایر آزادی هایی که برای جریان معمولی حیات به دست آورده شده است، مانند آزادی اجتماعی و آزادی عقیده، پاسخی منطقی برای معنای حیات نیافته ایم.
8- آزاد ساختن انسان از مطلق تراشیها: ذهن انسان همواره دچار مطلق سازی میشود و برای رهایی از آن، آدمی باید هدف اعلای زندگی را به عنوان مطلق در نظر بگیرد تا بقیه امور را به عنوان وسیلهای برای آن مطلق تلقی نماید.
اقسام شش گانه زندگی
1- زندگی ناآگاهانه و بدون استقلال شخصیت و آزادی و اختیار: در این نوع زندگی، اموری مطرح است که برای حیات طبیعی لازم است، نظیر تولید مثل و قرار گرفتن در گردباد عوامل جبری طبیعت. در این نوع زندگی، انسان نه معنا و مفهومی برای حیات خود سراغ دارد و نه به زندگی معنوی میاندیشد. افرادی که به این نوع زندگی مشغولند، از خود استقلالی ندارند و تابع بی چون و چرای عوامل زودگذر حیات طبیعی هستند.
2- زندگی دنیوی برای دنیای محض: افراد در این نوع زندگی، فقط به امور مادی توجه دارند و هدفی جز زندگی مادی برای خود در نظر نمیگیرند. این گونه افراد به برخی از قوانین جهان توجه دارند و طبیعت و شوون آن را شوخی تلقی نمیکنند. این افراد فقط به زندگی مادی خود قانع بوده و احساسات عالی را نادیده میگیرند. این قبیل افراد به موقعیت خود در جهان هستی توجه ندارند و بر این اساس به پاسخگویی به سئوالات اساسی از کجا آمدهام؟ به کجا میروم؟ برای چه آمدهام؟ نمیپردازند.
3- زندگی معنوی برای تلطیف روح یا برای آخرت محض: در این زندگی، فرد فقط به سرکوب غرایز و احساسات طبیعی خود میپردازد تا روح خود را تزکیه نماید. برخی از مرتاضان، هدف اعلای حیات را به فعلیت رسانیدن ابعاد لطیف و ظریف روح خود میدانند. این قبیل افراد برای تقویت روح خود، اعتنایی به دیگران نمیکنند و فقط در فکر نجات روح خویش میباشند.
4- زندگی دو عنصری دنیوی و اخروی که هر یک مستقلا هدف قرار میگیرند: در این نوع زندگی، افراد هم به عنصر دنیوی و مادی حیات توجه دارند و هم به حیات اخروی. این قبیل افراد، حیات دنیا و آخرت را در ارتباط با یکدیگر مطرح نمیکنند. اینان نمیدانند که حیات آدمی حقیقتی است غیر قابل تجزیه، گرچه دارای ابعاد متنوع است. این افراد از وحدت حیات دنیا و آخرت، و وحدت هدف اعلای آن دو غافلند.
5- زندگی معنوی نما برای زندگی مادی و زندگی اخروی نما برای زندگی دنیوی:
افرادی که به این نوع زندگی مشغولند، از فهم حقیقت حیات ناتوان هستند و به ریاکاری مشغولند
افرادی که به این نوع زندگی مشغولند، از فهم حقیقت حیات ناتوان هستند و به ریاکاری مشغولند. اینان توجه ندارند که ریاکاری و ظاهرسازی فقط عده کمی از ساده لوحان را، آن هم برای مدتی محدود فریب میدهد. این گونه افراد قبل از آن که دیگران را گول بزنند، خود را فریب داده اند و در واقع به یک خودکشی تدریجی روحی میپردازند. این افراد ظاهرشان جنبه معنوی دارد، ولی باطنشان شیطانی است.
6- زندگی دنیوی در مسیر حیات اخروی که حیات معقول نامیده میشود: این نوع زندگی مورد نظر پیامبران الهی بوده است. انبیاء و حکمای الهی، زندگی را حقیقتی عالی و با عظمت معرفی میکردند. آن ها دو بال "علم" و "عمل صالح" را برای تکامل انسان در نظر میگرفتند و زندگی دنیوی را در مسیر حیات اخروی به جریان میانداختند. انسان در پهنه حیات مادی با تصرف در عالم، تکامل پیدا میکند. هر چند فعالیتهای انسانی جنبه مادی دارد، ولی حقیقت و باطن آن میتواند جنبه اخروی هم داشته باشد.
در این نوع زندگی که باطنش اخروی و معنوی، ولی نمودش دنیوی و مادی است، هیچ گاه احساس پوچی و رکود در حیات به انسان دست نمیدهد و آدمی با وجود ناگواریهای بسیار، حیات را گوارا تلقی میکند.
منبع:پایگاه اطلاعرسانی استاد محمد تقی جعفری