باید ضرورت و فایدهاش را با دل و جان فهم کنیم.
حرف دل این است که مشأ میل به ملاقات و گفتگو با هر کسی، میزان و محبت و عشق است و بالتبع عشق و محبت نیز با زیادت شناخت و معرفت حاصل میگردد.
بالاخره آدمیزاد، با بدنی مادی در این دنیا زندگی میکند، اما با تمام وجود خود راهی سرایی دیگر برای ملاقات با خالق خویش میباشد (البته نه ملاقات مادی و با چشم سر).
بدیهی است که او در این دنیا نیازهایی دارد که رسیدن به آنها برایش لذت هم دارد، چرا که نیاز فقر است و انسان عاشق کمال. از این رو ناخودآگاه به دنیای مادی، گذرا و فانی دل میبندد و گاه این دلبستگیها و اشتغالات سفر به حدی میرسد که مقصد و محبوب را فراموش میکند، چه رسد به قول و قرارها و معادات فی مابین با معشوق را.
الف – پس تردیدی نمیماند که انسان نیاز به یادآوری دارد؛ نیاز دارد لحظاتی دنیا و مظاهرش را کار بگذارد و با محبوب ملاقات کرده و به راز و نیاز با او بپردازد؛ لذا نماز را برای توجه به محبوب و یادآوری مقصد و مقصود فراموش شده قرار داد و فرمود: مشغله و لذتها و نقمتهای تو در این حیات مادی بسیار است، اما یک موقع فراموش نکنی که هیچ موجودی در این عالم، نه «إله» و «معبود» توست و نه «ربّ» و صاحب اختیار و تربیت کنندهی توست؛ پس برای این که به یاد من باشی و مرا فراموش نکنی، نماز بخوان:
«إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی» (طه، 14)
ترجمه: به یقین این منم خداى یکتا که جز من معبودى نیست، پس مرا پرستش کن و نماز را به یاد من برپا دار.
ب – وقتی انسان الله که إله و ربّ اوست را فراموش میکند، دچار خود نگری میگردد، به گونهای که خودش را همه کاره و مؤثر در وجود میبیند، خودش را محور میانگارد ... و خلاصه دچار نوعی تکبر و خودبزرگبینی نیز میشود، از این رو اغلب نظر خودش را از علم و حکمت الهی برتر میبیند و میل خودش را به امر او ترجیح میدهد. و تنها عبادتی که این تکبر را میشکند، نماز است. لذا حضرت سیدة النساء، فاطمه علیهاالسلام در خطبه فدک و بیان فلسفه برخی از احکام فرمودند:
« فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ »
ترجمه: پس خداوند، ایمان را براى پاک کردن شما از شرک، و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر قرار داد.
ج – دنیا، دنی و پستترین مرتبهی وجود است. وقتی انسان به دنیا مشغول شد و از آخرت و لقای محبوب غافل شد، مرتبه وجودی خودش نیز به همین اندازه پایین میآید. از این رو برای او لازم است که هر از چندگاهی از این کارگاه کوچک که مثل زندان است، بیرون بیاید، با دیگران و مراتب بالاتر ارتباط برقرار کند تا خود نیز رشد یابد، لذا فرمود: «ألصَّلاة مِعرَاجُ المُؤمِن»، یعنی نماز معراج مؤمن است. پس انسان اگر عاشق رشد و کمال حقیقی «نه مجازی» شد، عاشق نماز نیز میشود.
یک حکایت:
شاید خوب باشد که مبحث را با نقل یک حکایت و نتیجهگیری از آن در خصوص نماز به اتمام رسانیم. در قرآن کریم میفرماید، انسان گناهکار وقتی میمیرد و حقیقت خود و عالم هستی و آن چه انکار یا حتی مسخرهاش میکرد را مشاهده میکند، به خدا التماس میکند که او را برگرداند تا عمل صالح انجام دهد:
« حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُون » (المؤمنون، 99)
ترجمه: تا آنگاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد، مىگوید: پروردگارا مرا بازگردانید.
در حکایات وارده از زندگی علما و عرفا آمده است: از آن جهت که خواب شبیه و نوعی مرگ است، صبح که از خواب بیدار میشدند، ابتدا این آیه را تلاوت میکردند و سپس میگفتند: خب، حالا خدا دعایت را مستجاب کرد و تو را برگرداند، بسم الله، ببین چه میکنی؟
برخی دیگر نیز در خانهی خود (قدیمها رسم بود) قبری حفر کرده بودند و گاه در آن میخوابیدند و این آیه را تلاوت میکردند و سپس بلند شده و بیرون میآمدند و به خود میگفتند: فکر کن مُردی، دعایت مستجاب شد و بازگشتی. [چرا که مرگ دم به دم است، چنان چه روزها و حتی لحاظ گذشته ما مُرده است – پس حال که زندهایم، گویا بازگشت داده شدهایم]
حال این حکایت ماست و یا باید درس ما باشد؛ هر کسی دوست دارد با قدرت برتر ملاقات و گفتگو داشته باشد و اگر شد رفاقت و صمیمت نیز داشته باشد. همه تلاش ما در زندگی برای این است که به کمالی برسیم و به آن متصل گردیم. در این عالم کسی نیست که آرزوی دیدار و گفتگو با معشوق و محبوب را نداشته باشد و اگر محبوب او مقام والایی داشت، اجازه ورود، حضور و ملاقات و گفتگو با او را برای خود موفقیتی بزرگ میداند و اگر این گفتگو با صمیمت و برقراری دوستی شد که دیگر اوج موفقیت است.
حال خداوند کریم میفرماید: نگران مباش، ملاقات تو با من فقط به آخرت موکول نشده است، تو و همه عالم خلق من، مربوب من، مرزوق من و خلاصه فقیر درگاه مناید و همه در محضر من حاضر هستید – به من فراموشی راه ندارد، اما تو گاه مرا فراموش میکنی.
اما، اگر عشقِ ملاقات و گفتگوی با من را داری، بیا نماز بخوان و من حداقلِ این ارتباط را بر تو واجب کردم آن هم هر از چندگاهی، بلکه روزانه پنج مرتبه؛ تا اگر از روی عشق و محبت و میل نیامدی، به خاطر وجوبش بیایی. لذا به محض آن که صدای «اذان» را شنیدی، یعنی من به تو «اذن دخول» دادهام. اجازه دادهام که بیایی با من سخن بگویی؛ پس چرا علاقهای نشان نمیدهی و با سر نمیدوی؟ چرا این ملاقات برایت سخت شده است؟! چه چیزی از من به تو نزدیکتر و از من نزد تو محبوبتر است که اشتغال به آن تو را از یاد من غافل میکند؟! وقتی میگویم بیا و سجده کن، چه چیزی تو را باز میدارد؟! خود را والاتر از مخاطبین این امر میدانی، یا این که استکبار و تکبر مانع تو میشود؟ به ابلیس نیز همین را فرمود:
« قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ » (ص، 75)
ترجمه: فرمود اى ابلیس چه چیز تو را مانع شد که براى چیزى که به دستان قدرت خویش خلق کردم سجده آورى آیا تکبر نمودى یا از [جمله] برترىجویانى (متکبرین)؟
حال حدیث حضرت صدیقه کبرا را مجدد بخوانیم که فرمود: « و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر قرار داد » و توجه داشته باشیم که ترک نماز یا اهمال در آن از تکبر و کاری ابلیسی است.
د – پس اگر سعی کنیم که شناخت و ایمانمان به الله جلّ جلاله بیشتر و کاملتر گردد، محبتمان نیز تشدید گردیده و عاشق نماز و سایر عبادات میگردیم و دائماً مترصدیم تا اذن دخول «اذان» برسد و ما در محضرش حاضر و متنعم گردیم.
« قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا » (الکهف، 110)
ترجمه: بگو: جز این نیست که من بشرى مثل شما هستم [با این تفاوت] که به من وحى مى شود که خداى شما خدایى یگانه است. پس هر کس به لقاى پروردگارش امید دارد باید عمل شایسته کند و کسى را در عبادت پروردگارش شریک نسازد.
منبع:http://x-shobhe.com/
با سلام خدمت همکاران ارجمند
مقدمه:
برنامه راهبردی مدارس هوشمند
برنامه راهبردی مدارس هوشمند به بیان ماموریت ، چشم انداز ، اهداف و راهبردهای توسعه مدارس هوشمند در اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران می پردازد. در قالب این برنامه جهت گیری های کلان به کارگیری و بهره گیری از مدارس هوشمند مشخص می شود برنامه راهبردی مدارس هوشمند با هدف هماهنگ نمودن اقدامات مدراس هوشمند در راستای فعالیت های اداره کل و به کار گیری فناوری اطلاعات به عنوان یک ابزار برای توانمند سازی مدارس تهیه شده است . از این رو نظرات ذینفعان و مدیران اصلی اداره کل ، مناطق و مدارس در تهیه و تدوین این برنامه منعکس گردیده است . بنابراین برنامه راهبردی مدارس هوشمند ، عصاره دیدگاه ها و نظرات مدیران و کارشناسان ذیربط در اداره کل ، مناطق و مدارس می باشد . در تهیه این مستند همچنین تجربیات برتر در سطح جهان و فناوری های نوین بکار گرفته شده در مدارس نیز مورد توجه بوده تا این مجموعه هم راستا با نمونه های موفق در سطح جهان بتواند از قابلیت های مدارس هوشمند بهره مند شود.
***********
سوالات آزمون مرحله دوم هوشمند سازی جهت استفاده و بهره برداری تقدیم حضور می گردد.
با اهدای یک صلوات به روح شهیدان اسلام دانلود فرمایید
دریافت سوالات آزمون مرحله دوم هوشمند سازی مدارس
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
دو ماهی از ترم تحصیلی گذشته بود. اوضاع روحی خوبی نداشت .مدام سر کلاس با خودش کلنجار می رفت ، گاهی وقت ها هم نا منظم به کلاس می آمد. اصلا با درس و حرف های من همراه نبود .با خودم گفتم شاید دلتنگی و دوری از خانواده اینجوری روحش را بهم ریخته باشد.یک روز خیلی دیر به کلاس آمد ،خواستم پس از کلاس بماند. پیگیری بی نظمی و غیبت های گاه و بیگاهش موجب شد آرام آرام مشکل خودش را به زبان بیاورد.مشکلی که از نظر او خیلی بغرنج و شکننده بود و از نظر من هم عامل بازگشت او به خود و رسیدن به نقطه خودآگاهی . خانم معیری از یک رابطه شکست خورده و یک طرفه با شور و حرارت و حسرت و افسوس حرف می زد و در رنج بود. اینک او از من کمک خواسته بود تا به وضعیت بهتری بازگردد .حالا باید برای رهایی فکر و ذهن و احساس او از رابطه زودگذر و یک طرفه و بی هدفی که قبلا داشته راه درمان درستی را پیش پایش می گذاشتم تا هم موقعیت گذشته را کمتر به یاد بیاورد و هم موقعیت جدید با ثباتی را بیابد.
به نظرم رسید یکی از راههای میان برمرتبط کردنش با امام رضا علیه السلام باشد. سازمان جهان این گونه است، نمی شود چیزی را گرفت و چیزی را جایگزین آن ننمود.در نظام هدایتی و تربیتی اسلام هم تاکید بر آن است که جایگزین باید به مراتب عالی تر و بهتر و اقناع کننده تر از چیزی باشد که پیش از این در اختیار داشته است.از امام رضا و زیارت برایش گفتم و گفتم. متقاعد شد برای رهایی از مشکلی که برایش پیش آمده نزد این پدر مهربان و دلسوز برود و از او تقاضای کمک کند. یکی از حکمت های زیارت پیشوایان معصوم که در آموزه های اسلامی بر آن سخن رفته است این است که امام به عنوان پدر معرفی شده است و قطعا چه کسی شایسته تر از پدر که مشکلات فرزندان خویش را حل کند و گره از کار فروبسته آنان بگشاید.
برای اولین گام پیشنهاد کردم ،خانم معیری تا میدان شهدا برود و تا چشمش به گنبد امام افتاد یه دقیقه مکث کرده و سپس به آقا سلام کند!قرار شد در طول هفته سه بار از همان مکان به آقا سلام دهد و برگردد و پس از انجام هر مرحله نیز تصورات و احساس خودش را برای من بگوید.!
هفته دوم باید گامی پیشتر نهد و آمادگی بیشتری برای حضور در او ایجاد شود! این را هم بگویم که تقریبا تمرینات اولیه برای حضور برایش کمی سخت و سوال برانگیز بود و با ناخرسندی صورت می گرفت. اما قرار ما تنها هم این بود.!
در دومین گام حضور او باید خودرا به بست شیخ طوسی می رساند و علاوه بر سلام چند دقیقه ای را دقیقا مانند این که با کسی به گفتگو نشسته است صحبت می کرد.
این بار نوبت ورود او به صحن اقا بود. خیلی برایش سخت بود ،برای اولین بار چادر بر سر کند. گفتم نه برای دل خودت که این با برای احترام میزبان چادر بر سر کند و خود را به پشت پنجره فولاد برساند و هر چه میخواهد دل تنگش بگوید.
با این که با توجه به شرایط و موقعیت اعتقادی و اجتماعی که داشت و آموزه هایی که از زیارت برایش می گفتم پذیرفتن آن چندان برایش آسان نبود و احساس می کردم خسته و بی حوصله شود، اما گزارش گام سوم بسیار برایم جالب بود! خانم معیری بیش ازساعتی را پشت پنجره با آقا امام رضا به نجوا و راز پرداخته بود.
در خلال انجام تمرینات سایت اینترنتی آستان قدس و امام رضا را به او معرفی کردم و نوشته هایی در شناخت امامان و امام رضا در اختیارش گذاشتم تا با شناخت و معرفت حرکت کند.
هفته چهارم بود و حضوری در کمال دلدادگی "انک تسمع کلامی و ترد سلامی و انت حی عند ربک"
و اما خاطره اولین سلام همچنان برایش شوق انگیز است
تنها یک"سلام"
سلامی که سروش آسمانی بود و به برکت آن امروز چیزهایی دارد که جای دیگر در پی آن بود و جز "سراب" نبود.
سید محمد عبداللهی
25/11/95
فضای مجازی، فرصت های فرهنگی اجتماعی بسیاری به همراه دارد. اگر تهدیدهای دشمن برای تسخیر تفکرات جوانان مومن فراوان است بدون شک فرصت ها نیز کم نخواهد بود و نباید از آن غفلت کرد. بهره گیری از فناوری اطلاعات و لزوم استفادهی حداکثری از آن در تبلیغ فرهنگ و ارزش های دینی و الهی بایستی از مهم ترین اولویت های برنامه ای دستگاه ها و نهادهای حوزه دین و فرهنگ باشد.
لابد کتاب آزادی معنوی استاد شهید علامه مطهری رو مطالعه کرده اید.
کتابی بسیار اثرگذار و شیرین
در این یادداشت سه فایل صوتی از جناب دکتر غلامی عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق علیه السلام که با بیانی بسیار شیوا و صمیمی به بررسی بحث عبادت و دعا از این کتاب پرداخته اند را به شما عزیران تقدیم می کنم.
شما می توانید فایل ها صوتی را از همین صفحه دانلود کنید
فضای مجازی عموماً افراد را به سمت کاهش حساسیت نسبت به شبهات دینی و توهینهای مذهبی می برد. از آنجایی که ماهیت فضای مجازی شور و هیجان است، در چنین فضایی باید کوتاه بنویسید و اطلاعات شما جذاب و خبری باشد. این جذاب و خبری بودن عمدتاً یا در هیجان است یا در ابتذال. در این بین شبهه هایی یا به صورت سازمانیافته یا به صورت شوخی و مزاح، در ذهن مخاطبان وارد می شود.....
*******
اسلاید زیر به اساتید و مربیان و مبلغان و معلمان عزیز
تقدیم می شود.
دریافت فایل اسلاید حقیقت مجازی
******
فایل های متنی و پی دی اف و صوتی آن در صورت درخواست عزیزان
در یادداشت های وبلاگ در اختیارشان قرار می گیرد
خر فهم،فهم خرانه
استاد علامه جناب آقای محمد تقی جعفری(ره) ضمن بیان داستانی از مثنوی معنوی جلال الدین محمد بلخی در شرح نهج البلاغه ضمن تفسیر خطبه 108 می گوید:"ما باید با این غفلت ضد حیات معقول مبارزه کنیم که«دیو را که دیده بودیم و نابکارى او را مشاهده کرده بودیم،بار دیگر دیو را ببینیم ولى آنرا نشناسیم»."مولوى داستانى لطیف در دفتر پنجم از مثنوى آورده است که بقول خود او :
بشنوید اى دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ما است آن
گازرى بود و مر او را یک خرى
پشت ریش اشکم تهى تن لاغرى
در میان سنگلاخى بىگیاه
روز تا شب بینوا و بىپناه
بهر خوردن غیر آب آنجا نبود
روز و شب خر بد در آن کور و کبود
آن حوالى نیستان و بیشه بود
شیرى آنجا بود و صیدش پیشه بود
شیر را با پیل نر جنگى فتاد
خسته شد آن شیر و ماند از اصطیاد
مدتى واماند زآن ضعف از شکار
بینوا ماندند دد از چاشتخوار
زانکه باقى خوار شیر ایشان بدند
شیر چون رنجور شد تنگ آمدند
شیر یک روباه را فرمود رو
مرخرى را بهر من صیاد شو
گر خرى یابى بگرد مرغزار
رو فسونش خوان فریبانش بیار
یا خرى یا گاو بهر من بجو
زان فسونهایى که میدانى بگو
چون بیابم قوتى از لحم خر
پس بگیرم بعد از آن صیدى دگر
اندکى من میخورم باقى شما
من سبب باشم شما را در نوا
از فسون و از سخنهاى خوشش
نرم گردان زودتر اینجا کشش
روباه راه مىافتد و همان خر گازر را پیدا مىکند و براى آن خر نصیحت گویى آغازمىکند-چرا باین بدبختى و تیره روزىها تن دادهاى؟برخیز برویم و تلاش و تکاپوکنیم و روزى حلال بدستبیاوریم.خر به توکل تکیه مىکند و میگوید:برو دنبال کار خود
جمله را رزاق روزى میدهد
قسمت هر یک به پیشش مىنهد
رزق آید پیش هر که صبر جست
رنج و کوششها ز بىصبرى تست
آنگاه روباه شروع مىکند و در فضیلت کار و کوشش داد سخن میدهد،بار دیگرخر جواب روباه را میدهد.بدین ترتیب گفتگو میان خر که توکل را ترجیح میدهدو روباه که کار و تلاش را لازم میداند ادامه پیدا مىکند تا بالاخره روباه با مکر پردازیهاو زبان بازیهایش خر را قانع میکند و میگوید:
صبر در صحراى خشک و سنگلاخ
احمقى باشد جهان حق فراخ
نقل کن زینجا بسوى مرغزار
مىچر آنجا سبزه گرد جویبار
مرغزارى سبز مانند جنان
سبزه رسته اندر آنجا تا میان
خرم آن حیوان که او آنجا رود
کاشتر اندر سبزه ناپیدا بود
هر طرف در وى یکى چشمه روان
اندران حیوان مرفه در امان
روباه گفت و گفت و بالاخره خر بینوا را حرکت داد-
چونکه روباهش بسوى مرج برد
تا کند شیرش به جمله خرد و مرد
دور بود از شیر و آن شیر از نبرد
تا بنزدیک آمدن صبرى نکرد
گنبدى کرد از بلندى شیر هول
خود نبودش قوة و امکان حول
خر زدورش دید و برگشت و گریخت
تا به پاى کوه تازان نعل ریخت
گفت روبه شیر را کاى شاه ما
چون نکردى صبر در وقت وغا
تا بنزدیک تو آید آن غوى
پس به اندک حملهاى غالب شوى
مکر شیطانست تعجیل و شتاب
لطف رحمانست صبر و احتساب
دور بود و حملهاى دید و گریخت
ضعف تو ظاهر شد و آب تو ریخت
گفت من پنداشتم برجاست زور
خود بدم از ضعف خود نادان و کور
...
گر توانى بار دیگر از خرد
باز آوردن مر او را مسترد
منتبسیار دارم از تو من
جهد کن باشد بیاریش بفن
گر خدا روزى کند آن خر مرا
بعد از آن بس صیدها بخشم ترا
گفت آرى،گر خدا یارى دهد
بر دل او از عمى مهرى نهد
پس فراموشش شود هولى که دید
از خرى او نباشد این،بعید
لیک چون آرم مر او را تو متاز
تا ببادش ندهى از تعجیل باز
گفت آرى تجربه کردم که من
سخت رنجورم مخلخل گشته تن
تا به نزدیکم نیاید خر تمام
من نجنبم خفته باشم بر قوام
رفت رو به گفت اى شه همتى
تا بپوشد عقل او را غفلتى
توبهها کرده استخر با کردگار
کاو نگردد غره هر نابکار
توبه او را به فن برهم زنیم
ما عدو عقل و عهد روشنیم
روباه براى فریفتن خر و آوردن او بطرف شیر براه مىافتد-
پس بیامد زود رو به نزد خر
گفتخر از چون تو یارى الحذر
ناجوانمردا،چه کردم من ترا؟!
که به پیش اژدها بردى مرا
ناجوانمردا،چه کردم با تو من
که مرا با شیر کردى پنجه زن!
موجب کین تو با جانم چه بود
غیر خبث گوهر تو اى عنود
....
پس از بیانات بسیار مفید و رسا در اثبات اینکه اضرار و گزندگى در نهاد بعضى ازموجوداتست، و آن روباه با طینتخبیث که دارد خر را فریب داده و به نزد شیر بردهکه او را بدرد و طعمه خود بسازد.روباه براى تبرئه خود،دهان به تاویل حادثهو دروغهایى که گفته و خر را بنزد شیر برده بود،باز میکند-
گفتخر روهین ز پیشم اى عدو
تا نبینم روى تو اى زشت رو
آن خدایى که ترا بدبخت کرد
روى زشتت را کریه و سخت کرد
با کدامین روى مىآیى بمن
اینچنین سغرى ندارد کرگدن
رفتهاى در خون و جانم آشکار
که ترا من رهبرم در مرغزار!
تا بدیدم روى عزرائیل را
باز آوردى فن و تسویل را
دقت فرمائید که خر اعتراف مىکند که با تکیه به دروغ ها و فریبکاری هاى روباه تادیدگاه شیر رفته و با دیدن او از وحشتشدید فرار را بر قرار ترجیح داده است.
اکنون میگوید:من گول حرفهاى ترا نمی خورم،من دیگر دغل کارىهاى ترا فهمیده ام-
گرچه من ننگ خرانم یا خرم
جان ورم جان دارم این را کى خرم
آنچه من دیدم ز هول بىامان
طفل دیدى پیر گشتى در زمان
بیدل و جان از نهیب آن شکوه
سرنگون خود را در افکندم ز کوه
بسته شد پایم در آن دم از نهیب
چون بدیدم آن عذاب بىحجیب
عهد کردم با خدا کاى ذو المنن
برگشا زین بستگى تو پاى من
پس از این دیگر،فریب دروغهاى ترا اى نابکار نخواهم خورد-
تا ننوشم وسوسه کس بعد از این
عهد کردم نذر کردم اى معین
حق گشاده کرد آن دم پاى من
زان دعا و زارى و هیهاى من
خدا بمن لطف و عنایت فرمود-
ورنه اندر من رسیدى شیر نر
چون بدى در زیر پنجه شیر،خر
اى نابکار خبیث،
باز بفرستادت آن شیر عرین
سوى من از مکر اى بئس القرین
حق ذات پاک الله الصمد
که بود به مار بد از یار بد
روباه این بار از راه مغالطه بازى بر آمد و
گفت روبه صاف ما را درد نیست
لیک تخییلات و همى خرد نیست
اینهمه و هم تو است اى ساده دل
ورنه با تو نه غشى دارم نه غل
از خیال زشتخود منگر بمن
بر محبان از چه دارى سوء ظن
ظن نیکو بر بر اخوان صفا
گر چه آید ظاهر از ایشان جفا
آن خیال و وهم بد چون شد پدید
صد هزاران یار را از هم برید
مشفقى گر کرد جور و امتحان
عقل مىباید که نبود بد گمان
خاصه من بدرگ نبودم زشت قسم
آنچه دیدى بد نبد بود آن طلسم
اشتباه میکنى اى خر عزیز،جانور هر قدر هم که خر باشد باید این مقدار بفهمد کهتوهمات و تخیلات و طلسم کارى و جادوگریها هم در زندگى وارد میدان میشوندو حقیقت را باطل و باطل را حقیقت نمایش مىدهند.ببین اى خر ارجمند،یقین باید بدانى که-
عالم وهم و خیال و طبع و بیم
هست ره رو را یکى سد عظیم
غرق گشته عقلهاى چون جبال
در بحار وهم و گرداب خیال
از اینها بگذریم،فرض کن من نیتبد داشتم،باید تو که دوستبا وفاى من هستى،عفو کنى و از من در گذرى
ور بدى آن بد سگالش قدر را
عفو فرمایند از یاران خطا
در مقابل این همه دروغ و مغالطه و سفسطه بازیهاى روباه-
خر بسى کوشید و او را دفع گفت
لیک جوع الکلب با خر بود جفت
غالب آمد حرص و صبرش شد ضعیف
بس گلوها را برد عشق رغیف
زان رسولى کش حقایق داد دست
کاد فقران یکون کفر آمده است
گشته بود آن خر مجاعت را اسیر
گفت اگر مکر استیکره مرده گیر
زین عذاب جوع بارى وارهم
گر حیات اینست من مرده به ام
گر خر اول توبه و سوگند خورد
عاقبت هم از خرى خبطى بکرد
حرص کور و احمق و نادان کند
مرگ را بر احمقان آسان کند
هست آسان مرگ بر جان خران
که ندارند آب جان جاودان
از همین جا نکته اساسى تحت تاثیر قرار گرفتن از دروغها و دغلها و حقه بازیهاروشن میشود که عبارت است از حرص و طمع که آدمى را احمق و نادان میسازدو مرگ نابهنگام را نتیجه میدهد.بالاخره فریبکاریها و دروغهاى روباه-
برد خر را روبهک تا پیش شیر
پاره پاره کردش آن شیر دلیر
شیر گوشتخر را خورد و-
تشنه شد از کوشش آن سلطان دد
رفت سوى چشمه تا آبى خورد
روبهک خورد آن جگر و بند و دلش
آن زمان چون فرصتى شد حاصلش
شیر چون واگشت از چشمه بخور
جست دل از خر نه دل بد نه جگر
گفت روبه را:جگر کو؟دل چه شد؟
که نباشد جانور را زین دو بد
گفت اگر بودى ورا دل با جگر
کى بدین جا آمدى بار دگر؟!
آن قیامت دیده و آن رستخیز
وان ز کوه افتادن از هول گریز
گر جگر بودى ورا یا دل بدى
بار دیگر کى بدینجا آمدى؟!
یعنى اگر واقعا آن خر فهم و عقل و دل داشت،پس از دیدن چنان منظره هولناک،چگونه بار دیگر خود را به دامان مرگ انداخت.آرى،بدینسان حرص و آز موجباز بین رفتن درک و عقل و عاقبت اندیشى میگردد.
پ.ن:متاسفانه فهم خرانه از موضوعات بسیاری امروزه در ساحت های اجتماعی،فرهنگی،سیاسی و در زندگی فردی و اجتماعی ما دیده می شود.
مرج یعنی چراگاه ،مرتع،مرغزار
گازر یعنی لباس شوی