پیرو مجوز شماره 486522 سازمان امور اداری و استخدامی کشور و تفاهمنامه منعقد شده فی ما بین معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مرکز برنامهریزی، آموزش منابع انسانی و فن آوری اطلاعات وزارت آموزش و پرورش به شماره 190708/95 مورخ 95/8/3 درخصوص برگزاری آزمون سراسری «به سوی فهم قرآن» با محوریت سوره مبارکه صف ویژه تمامی کارکنان وزارت آموزش و پرورش و همچنین با عنایت به بالا بودن تعداد کارکنان این وزارتخانه در سراسر کشور، موارد زیر را به آگاهی میرساند.
1- عنوان رشته آزمون؛ ترجمه و تفسیر آیات برگزیده جزء 28 قرآن کریم «سوره مبارکه صف» با کد رشته جدید شماره 99505886
2- مهلت ثبت نام؛ از تاریخ 20 آبان ماه لغایت 10 آذر ماه
3- نحوه ثبت نام؛ از طریق مراجعه به پایگاه اینترنتی www.quranedu.ir بخش «ثبت نام کارکنان دولت»
4- منبع آزمون؛ کتاب «به سوی فهم قرآن» (به صورت PDF بر روی سامانه ثبت نام قابل دریافت میباشد)
5- تاریخ برگزاری آزمون؛ روز پنجشنبه 2 دیماه در سراسر کشور با مراجعه به سایت www.fahmequran.ir و بر اساس زمانبندی زیر است.
منطقه 1 شامل استانهای تهران، مازندران، گیلان، گلستان، همدان، قزوین و سمنان طی ساعت 9 تا 9:20 آزمون خود را برگزار میکنند.
منطقه 2 شامل استانهای خراسان رضوی، کرمان، سیستان و بلوچستان، یزد و خراسان شمالی طی ساعت 10 تا 10:20 آزمون خود را برگزار میکنند.
منطقه 3 شامل استانهای ایلام، خراسان جنوبی، اردبیل، قم، کردستان، لرستان، کرمانشاه، آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی و خوزستان طی ساعت 11 تا 11:20 آزمون خود را برگزار میکنند.
منطقه 4 شامل استانهای اصفهان، فارس، البرز، هرمزگان، مرکزی، بوشهر، زنجان، چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد طی ساعت 13 تا 13:20 آزمون خود را برگزار میکنند.
مزایای شرکت در آزمون
اعطاء گواهینامه آموزش ضمن خدمت معادل 28 ساعت به کلیه پذیرفته شدگان در آزمون الکترونیکی
شرکت در قرعهکشی 110 کمک هزینه عتبات عالیات به برگزیدگان
تذکر بسیار مهم
آن دسته از کارکنان وزارت آموزش و پرورش که تاکنون تحت پوشش موسسات قرآنی در آزمون کتبی ثبت نام کردهاند میبایست طبق برنامه قبلی و در روز پنجشنبه 95/8/20 به محل آزمون تعیین شده مراجعه نموده و امتحان دهند. بدیهی است برای این گروه از کارمندان آموزش و پرورش همانند دیگر کارکنان دولت گواهینامه 28 ساعت ضمن خدمت آموزشی در نظر گرفته خواهد شد.
آن دسته از کارکنان وزارت آموزش و پرورش که تا کنون در بخش آزمون الکترونیکی ویژه کارکنان دولت ثبت نام کردهاند میبایست حسب تفاهم نامه مذکور همزمان با سایر کارکنان آموزش و پرورش در تاریخ 2 دیماه و بر اساس جدول فوق الذکر امتحان دهند.
دریافت محتوای آزمون ضمن خدمت دوره تدبر در قرآن(تفسیر سوره صف)
نماز استسقاى مرحوم آیة اللّه خوانسارى
در سال 1363 هجرى قمرى رحمت حقتعالى از شهر قم و حومه آن قطع شده و از آغاز بهار تا اوایل خرداد حتى قطره اى باران از آسمان نازل نشده بود. دشت و هامون خشک و مزارع در اثر بى آبى پژمرده شده بود و آخرین مراحل حیات خود را طى مى کرد. ابرهاى اندوه و وحشت بر سراسر منطقه سایه افکنده بود و خرمن امید مردم را بر باد مى داد. در چنین موقعیت خطرناک و ساعات وحشتناکى که امید افراد رفته رفته به ناامیدى مبدّل مى شد و بیم قحطى و غلا این سامان را تهدید مى کرد، نسیم صبح رحمت وزیدن گرفت : یگانه مرد ایمان و خداپرستى که در کانون معرفت ، اسرار حقیقت آموخته بود و آن گوهر گرانبهایى که در گنجینه تقوا و فضیلت براى چنین موقعى اندوخته شده بود، با عزمى متین و ایمانى راسخ دامان همّت به کمر زد و تصمیم گرفت به وسیله نماز استسقاء و دعا، از منبع رحمت الهیّه طلب باران نماید و روى عجز و نیاز به درگاه خداوند رحیم بى نیاز آورد. پس ، اراده خود را به عموم طبقات اعلام کرد و در روز جمعه یک ساعت بعد از طلوع آفتاب عازم گردید تا با رعایت دستور مقدس اسلام مشغول نماز شود.
مردمى که بر اثر سستى ایمان به خداوند، خوش گمان نبودند، به رغم فساد درونى خود، از راه خیرخواهى ، به حضرتش معروض داشتند: ((ممکن است این نماز، بى اثر بماند و به مقام شامخ شما لطمه بخورد.))
ولى آن رادمرد، با حسن ظنّى که به خداى خود داشت و جز خداى خود هیچ کس را نمى دید و جز سخن حق سخنى نمى شنید، بدین سخنان وقعى نگذارد و فرمود: ((من به دستورى که از شارع اسلام رسیده است عمل مى کنم و وظیفه خود را انجام مى دهم و بیمى از گفته این و آن ندارم . آنچه صلاح باشد، واقع خواهد شد.))
آنگاه طبق مقررّات دینیّه خود با جمعى از مردان با ایمان و با داشتن روزه ، چنانکه دستور رسیده است ، رداى مبارک را از راست به چپ و برعکس انداخت و با پاى برهنه ، مانند عموى بزرگوارش حضرت ثامن الائمّه علىّ بن موسى الرّضا علیه السّلام که در ((مرو)) خراسان براى استسقاء به بیابان رفت ، استغفار کنان رهسپار سمت خارج ((خاک فرج )) گردید و به امید فتح و فرج رو به بیابان نهاد.
این حادثه مصادف با زمانى بود که متّفقین ایران را اشغال کرده و واحدهایى از سربازان انگلیسى و امریکایى در حدود ((خاک فرج )) استقرار یافته بودند. در این میان چند نفر از دشمنان قرآن از فرقه ضالّه و مضلّه بهائیّه ، به آنها خبر داده بودند که عده زیادى از اهالى در نظر دارند به این محدوده بیایند و چاه آبى را که مورد استفاده شماست پر کنند و بعد براى نابود کردنتان به شما حلمه بیاروند.
نیروهاى متّفقین که این خبر را شنیدند، چون از جریانات و قضایا هیچ اطّلاعى نداشتند و از طرفى هم هیاهوى مردم این گفته ها را تاءیید مى کرد، کاملا براى دفاع آماده شدند و حتى تیربارها را به سوى جمعیت قرار دادند تا هنگام حمله مردم از خود دفاع کنند.
مرحوم آیة اللّه فقید که تنها متوجه خدا بود و هدفى خاص داشت ، با نهایت رشادت و متانت به راه خود ادامه داد و با حضور و متجاوز از بیست هزار تن از همراهان ، در حال تضرع و خشوع به ذات مقدس ربوبى ، نماز استسقاء را بجاى آورد و آن را با خطبه و دعا پایان مى داد.
دلها پرتپش و رنگ از رخ افراد پریده بود. هر کس با خود زمزمه مى کرد که آیا دعا به هدف اجابت خواهد رسید یا خیر؟ متخصّصان اروپایى که در لشکر متّفقین بودند، اوضاع جوّى را به دقّت مورد بررسى قرار داده و اظهار داشتند که علائمى از نزول باران به چشم نمى خورد.
روز دیگر، باز مرحوم آیة اللّه فقید - اعلى اللّه مقامه الشّریف - با جمعى از خوّاص اهل علم با خضوع و خشوع بیشترى به خارج محدوده رفتند و به حکم ((من لجّ بابا ولجّ)) بر اصرار و استغاثه افزودند و با چشم گریان و دل بریان چنین با خداى تو راز و نیاز کردند: ((خدایا، اگر بندگان تو مخالفت و معصیت تو را مى کنند، تو آنان را به غضب خود و قطع رحمتت ، مؤ اخذه مفرما و بر آنان رحم کن ، که تو ارحم الرّاحمینى .))
آنگاه از قبیل ادعیه ماءثوره و غیر ماءثوره خواندند و به سجده افتادند و با تضرع و زارى تقاضاى نزول رحمت کردند.
ناگهان آثار رحمت حقتعالى در آسمان ظاهر گردید و ابرهاى متراکم ، آسمان قم را پوشانید. مردم به سوى خانه ها روانه شدند، ولى هنوز به مقصد نرسیده بودند که باران سیل آسیایى شروع به بارید کرد و شهر و حومه را سیراب ساخت ، بطوریکه سیل در رودخانه قم به راه افتاد. روح تازه اى در سراسر باغات و مزارع و بیابانهاى سوزان دمیده شد و زمین که بر اثر بى آبى خشک و تفته شده بود، خلد برین گردید.
ظهور این کرامت بزرگ و دعاى سریع الاجابه ، در جهان اثر عجیبى بخشید، بطوریکه ژنرالها و فرماندهان لشکر متّفقین نیز تسلیم مقامات دینى شدند و از آن بزرگوار خواستند براى رفع غائله جنک جهانى دعا فرمایند و مقامات رسمى لندن و واشنگتن وقوع این حادثه شگفت انگیز را از طریق رادیو، در تمام دنیا پخش کردند. در نتیجه ، حقّانیت دین مبین اسلام و ارزش حوزه علمیّه قم عملا بر جهانیان آشکار گشت و بر آن مردم عادى و عناصر ناپاکى که به دیانت اسلام و حوزه علمیّه قم به نظر منفى و حقارت میگریستند، ثابت شد که مردان پاک و بافضیلتى در عالم هستند که بى واسطه با عالم غیب پیوستگى پیدا مى کنند و مى توانند با نیروى ایمان جهانى را تکان دهند و طبیعت را با اذن خداوند در زیر فرمان آورند.
با عرض سلام
قبل از ازدواج تا انجایی که اطلاع داشتم همسرم نماز می خوانده ولی در زندگی کنونی نماز نمی خواند چیکار کنم
با سلام و تشکر به خاطر ارتباطتان با این مرکز
تلاش شما برای آشنا ساختن همسرتان ، کاری بس ارزشمند و مورد پسند است. دعوت ایشان به آشنایی با خداوند و عبادت او از برجسته ترین و متعالی ترین امور است . راهکارهای عملی قابل ارائه به طور کلی به قرار زیر است :
1. برای ترغیب و تشویق به نماز، در آغاز بایستی زیر بناهای فکری همسرتان را مورد بررسی قرار داده و در اصلاح آن بکوشید. دیدگاه فرد در مورد خداوند، جهان هستی، انسان، معاد و ... اموری است که دارای نتیجه مستقیم بر عملکرد فرد است . پس باید به تقویت و اصلاح این مبانی کوشید.
2. نماز، عملی است که در مجموعه عقیده توحیدی، دارای معنا و فلسفه است . انسان طبق فطرتش همواره به چیزی که برایش اهمیت دارد، توجه و اهتمام میورزد. یکی از دلائل مهم اهمال در به جا آوردن نماز، عدم شناخت فلسفه نماز است. امام علی (ع)میفرماید: "الناسأعداء ما جهلوا؛ (1) انسان ها دشمن چیزی هستند که به آن جهل دارند". از این رو لازم است با استفاده از آیات و روایات، ایشان را به فلسفه نماز آشنا سازید که عبارتند از:
1. یاد خدا؛
2. مغفرت؛
3. باز دارنده از گناه؛
4. پرورش فضائل؛
5.شکر و سپاساز نعمتها
6. تقویتاراده.
3. در هیچ یک از مراحل ارشاد و راهنمایی از برخورد نیک و ملاطفت آمیز و احترام نهادن دور نشوید.
با فشار و اجبار نمی توان کسی را هدایت نمود . چه بسا تأثیر منفی آن بیش تر از هدایت گردد.
4. تبلیغ عملی داشته باشید. یعنی باید آثار خواندن نماز، مانند دوری از گناهان، داشتن اخلاق نیکو، کمک به دوستان و وفاداری و فداکاری، پاکیزه بودن در ظاهر و باطن، اعمال نیک و شایسته و برخورد خوب و ...، در رفتار و کردار و گفتارتان نمایان باشد. تبلیغ عملی موثرتر از تبلیغ زبانی است. به نماز اول وقت خود اهمیت دهید و مقید باشید در اول وقت نمازتان را بخوانید.
از نظر شرعی وظیفه دارید که با اخلاق نیک و زبان ملایم او را نصیحت کنید . امر به معروف و نهی از منکر کنید. کار را به دعوی و مجادله نرسانید. فقط به تذکر و نصیحت با اخلاق نیک و بدون خشونت اکتفا کنید. روشن است که امر به معروف برای تبدیل به وضعیت بهتر و نیکوتر است . پس اگر تا به حال چند بار تذکر داده اید، و گفتن شما تاثیری نداشت، تکلیفی دیگر ندارید. بهتر است مدتی در این باره با ایشان گفتگو نکنید. چون اگر با تندی روی این مسئله پا فشاری کنید، ممکن است لج بازی کند و دیگر به حرف های شما توجه نکند. همیشه با زبان نمی توان افراد را اصلاح کرد .
سعی کنید از این به بعد از توصیه و نصیحت - که نوعی نگاه از بالا به پایین میباشد - در مورد نماز و مسایل دیگر به همسرتان که باعث موضعگیری منفی وی میشود ، بپرهیزید ، زیرا اثر معکوس خواهد داشت و شما را از انجام اقدامات بعدی محروم میسازد.
تلاش نمایید از زیر نظر گرفتن و کنترل رفتارهای او برای مدتی بپرهیزید . وانمود کنید دیگر حساسیت سابق را نسبت به رفتار او ندارید و به یک نحوی اعتماد سابق را به او پیدا کردهاید. اما خوش رفتاری و نیکی و احسان نسبت به او را بیش تر کنید. به گونه ای با همسر خود رفتار کنید که جذب اخلاق شما گردد .
سستی مسلمان در نماز می تواند علت های مختلفی داشته باشد . بدون آن که همسر تان متوجه شود ، علت یابی کنید ، زیرا نماز عملی است که در مجموعه عقیده توحیدی، دارای معنا و فلسفه خاصی است. انسان طبق فطرتش همواره به چیزی که برایش اهمیت دارد، توجه و اهتمام میورزد. یکی از علل ترک نماز یا سستی در انجام آن عدم آشنایى با فلسفه نماز است. اگر انسان بداند چرا نماز می خواند و نماز چه آثاری و برکاتی در زندگی دنیا و آخرت او دارد و ترک نماز چه عواقب و نتایجی خواهد داشت ، قطعا نماز را ترک نخواهد کرد .
5. هر شخصی یک نقطه پذیرش و به قول معروف «رگ خوابی» دارد.
سعی کنید این رگ خواب و نقطه پذیرش را به دست آورید . از این کانال وارد شوید و هدف خود را تعقیب کنید. به صرف این که باید شخصی را هدایت کرد ،بسنده نکنید، بلکه با مطالعه روی خصوصیات وی ، راه نفوذ در او و جلب نظر او را به دست آورید و اقدام کنید.
زن و شوهر میتوانند نقشآفرینی حیاتی گستردهای بر یکدیگر داشته باشند. البته کیفیت و میزان اثرگذاری و اثر پذیریها بسیار متفاوت است. آنچه در این جا با اهمیت میباشد، داشتن درک روانشناختی ژرف و درستی از طرف مقابل است.
دقیقاً باید راههای نفوذ و تأثیرگذاری بر همسر خود را بشناسید . متناسب با آن برنامهریزی کنید. بدون داشتن چنین درکی چه بسا بسیاری از زحمات شما بینتیجه یا کم ثمر خواهد بود. بنا بر این اگر شوهر شما خودگرا و منطقپذیر است ، باید با زبانی بسیار منطقی و مستدل او را قانع سازید. اگر فردی نصیحت و انذارپذیر است، باید بیش تر بر جنبههای عقوبتی ترک نماز و روایات و حکایات وارده در این مورد با او سخن گویید. اگر احساس میکنید با محبت بیش تر میتوانید او را به سوی خدا بکشانید ، باید از همین طریق وارد شوید . اگر راههای دیگری بر او مؤثر است تا جایی که با احکام شرع انطباق دارد، از آن راهها استفاده کنید.
6. بیان تأثیرات منفی ترک نماز و روزه و استفاده از روایات بیان شده توسط اهل بیت (ع ) در این زمینه بسیار موثر است . به خصوص اگر به روش غیرمستقیم ارائه گردد و موجب تنبه و موعظه کردن را فراهم سازد. یعنی غیر از ارائه شناخت باید در صدد موعظه گری و تنبه قلبی وی نیز برآیید . با ترس و بیم دادن از عذاب اخروی و پیامدهای منفی ترک نماز و روزه دل او را از غفلت آزاد سازید .
7. این راهکارها هم به صورت مستقل و هم به همراه یکدیگر می تواند مؤثر باشد. خوب تر آن است که روشنگری و موعظه و ...، همراه هم ارائه گردد تا نافذتر افتد.
8. جدیگرفتن نماز در محیط خانه:
اگر انجام وظایف دینی از جمله نماز خواندن را جدی بگیرید، در همسرتان تأثیر می گذارد.
9. پرورشعواطفدینی:
به موازات آموزش تعالیم دینی، لازماست عواطف دینی را پرورشدهید. شرکت در مراسم مذهبی از قبیل: نماز جماعت مسجد، نماز جمعه، مراسم اعیاد مذهبی و مراسم سوگوار در ماه محرم و جلسات دینی در پرورش عواطف دینی ایشان بسیار مؤثر است. حضور در این قبیل برنامهها پیوند قلبی آنها را با دین و معنویات افزایشمیدهد و زمینه را برای شکوفایی ایمان فراهم میسازد.
10. برقراریارتباط با دوستان نماز خوان:
گروههای همسال و دوستان در باز سازی شخصیت افراد نقش حیاتی دارند. بر این اساس برای تشویق همسرتان، زمینه ارتباط با بستگان و دوستان نماز خوان و مؤمن را فراهم نمایید.
11. تشویق:
برای برانگیختگی و بازدارنگی، تشویق، نقش اساسی دارد. امام علی (ع) میفرماید: "ضادوا الشر بالخیر؛ (2) به وسیله خوبی با بدی بستیزید!".
در مراحل نخست نمیتوان توقع داشت همه افراد با انگیزه عالی به نماز و انجام تکالیف بپردازند. غالب مردم به چنان مرحلهای از کمال نرسیدهاند که به تحسین و ستایش محتاج نباشند. از اینرو لازم است همسرتان را با تشویق گفتاری یا عملی به نماز خواندن فرا خوانید.
12. ازخدا استمداد کنید و مأیوس نباشید:
حالات انسان متفاوت است. بسیار شده که ما نسبت به کسی مأیوس میشویم، ولی برخلاف تصور ما، شرایطی فراهم میشود و طرف متحوّل میگردد. تجربه و تاریخ شواهد زیادی را نشان میدهد که به طور غیر مترقّبه کسی دگرگون گشته و سرنوشت دیگری پیدا کرده است.
ای خوش آن جذبه که ناگاه رسد ناگهان بر دل آگاه رسد
ای خوشا بوی دلاویز گلی کز پری چهرهای چون ماه رسد
در مورد گفته ایشان که یاد خدا کافی است و نماز لازم نیست ؛ باید بگوییم:
بله همواره به یاد خداوند بودن بسیار عالی و ارزشمند است، اما آیا چنین کسی را سراغ دارید ؟ کدام انسان را مییابید با این همه چیزهائی که انسان را در دنیا به خود مشغول داشته و با این همه عواملی که موجب غفلت و بیخبری میشوند، همواره به یاد خدا باشند؟ آیا نماز چیزی جز برای یادآوری انسانها و بیرون آوردن از غفلت است؟
راستی اگر برای ارتباط با خدا نیازی به نماز نبود، نبایستی پیامبر با آن همه فضائل و کمالات آن قدر نماز بخواند که پاهایش متورم شود یا امیرالمؤمنین (ع) و سایر امامان به نماز این همه اهمیت بدهند؟!
آیا کسی برتر و بیش تر از پیشوایان دینی ما با خداوند رابطه قلبی داشته است؟ آیا اگر بخواهیم کسی را مثال بزنیم که همواره به یاد خدا بوده است، این شخص جز پیامبر اسلام و امامان معصوم بودند؟
آیا مقامی که امیرمومنان به آن دست یافته بود، به گونهای که فرمود : اگر تمام پردهها کنار رود ، بر یقین و ایمان من افزوده نمیشود، کسی برتر از آن دست یافته است؟
پس چگونه چنین انسانهایی نه تنها خود را بینیاز از نماز و ارتباط با خدا نمیدانستند، بلکه شبانه روز به نماز میایستادند و نه تنها نمازهای واجب، بلکه حتی نمازهای مستحب داشتند که بنا بر نقل روایات گاهی تا هزار رکعت میرسید؟
هم چنین نماز رابطه بنده با خداست . طبیعی است که بنده آن را به جا میآورد که خواسته خداوند و معبود اوست. اصولاً هدف اصلی از خلقت انسان بندگی است و نماز بهترین شیوه اظهار بندگی است. اگر قرار باشد که هر انسانی طبق خواسته خود عمل نماید، نه شیوه ای که خداوند از او خواسته، این دیگر بندگی خداوند نمیشود، بلکه بندگی خود و عمل طبق خواسته خود است. این که به یاد خدا و شاکر بودن خدا، بخواهد مانعی برای اثبات بندگی و عبودیت من باشد، آیا نباید در آن شک و تردید کنیم که چگونه یاد او ما را از عبودیت و بندگی و اطاعت دور کرده است؟
آنچه زیبایی و حُسن و خیر است، در نماز است. نماز سفرهای است گسترده، که خداوند آن را در پنج نوبت در شبانه روز برای بندگانش باز میکند . بر سر این سفره انواع و اقسام غذاهای لذیذ وجود دارد . هر کس مطابق ذوق و سلیقه و به اندازه توان و مرتبه وجودی و استعداد خود از آن بهرهمند میشود. نماز عبادتی جامع است که میتواند تمام وجود انسان (از جهات بدنی و ظاهری گرفته تا جهات ذهنی و قلبی و باطنی) را در خدمت بندگی و پرستش قرار دهد. نیت خوب داشتن به تنهایی نمیتواند انسان را از انجام عبادت و نماز بینیاز کند.
شکل نماز : هم قشنگ است، هم معارف بلند اسلامی در آن وجود دارد، هم تسبیح و تقدیس لفظی است و هم تقدیس عملی میباشد. رکوع و سجود و تسبیح و تحمید و دعا و تکبیر و سلام و خلاصه همة زیباییها در نماز است. با این همه اگر نماز به طور صحیح و کامل با حفظ شرایط و آداب خوانده شود، جلوی بسیاری از مفاسد اجتماعی را میگیرد: «إنّ الصلاة تنهی عن الفحشاء والمنکر و لذکرالله اکبر»؛ (3)
نماز اگر با مقدمات و تعقیبات همراه باشد، انسان را به اوج معنویت میرساند. اذان با آن محتوای زیبا دل را مینوازد. نماز جماعت مخصوصاً در مساجد بزرگ مانند : مسجد الحرام و مسجد النّبی (ص) زیباترین جلوه عبادت و همدلی و یکرنگی و صفا و صمیمیت است.
پی نوشت ها:
1. علامه مجلسی ،بحارالانوار،مؤسسه الوفا ، بیروت ، 1404 ه ق، ج1 ، ص 219 .
2. عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، یک جلد، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم، 1366 هجرى شمسى، ص 106 .
3. عنکبوت (29) ، آیه 45.
بعضی از نمازخوان ها رفتارهای نادرست و ریاکارانه ای دارند. به ظاهر دم از دین می زنند، اما رفتارهای آن ها بر خلاف ادعایی است که دارند. اخلاق و رفتارشان که واقعاً غیر قابل تحمل است. به همین دلیل از هر چه نماز و نمازخوان است، متنفرم و دوست ندارم مانند آنها نماز بخوانم!
این مطلب، اشکالی است که در ذهن برخی از افراد جا گرفته و به خاطر آن، خود را از نعمت نماز و بندگی خداوند محروم کردهاند. برای پاسخ گویی به این مطلب، ابتدا مثال هایی ذکر می کنم:
«صداقت»، به خودی خود، خوب است و هر عاقلی آن را رفتاری شایست? تحسین می داند. حالا اگر انسان از خدا بی خبری، سعی کرد در برخی از رفتارهای خود «صداقت» داشته باشد، آیا می توان به دلیل آیین ناصحیحش، و به دلیل اینکه در برخی از رفتارهای وی «صداقت» می بینیم، از «صداقت» متنفر شویم؟!
«بدحجابی»، رفتار ناپسندی است. اگر خانم بدحجابی، لطف و محبتی در حق رفیق خود داشت، آیا رفیقش می تواند به خاطر محبت های خانم بدحجاب، و محبتی که به وی دارد، بدحجابی او را هم کاری پسندیده بداند؟!
نماز، عبادت و بندگی خداوند است. حال اگر یک نمازخوان، رفتار ناشایستی داشت، آیا می توان به خاطر رفتار ناپسندش، به یکباره از نماز و بندگی خداوند روی گردان شد؟!
یقیناً اینگونه نیست.
اسلام به ذات خــــود ندارد عیبــــــــی
هر عیب که هست از مسلمانی ماست
مقصودم از ذکر چنین مثال هایی این است که ما باید از هنر جداسازی میان کارهای خوب و بد برخوردار باشیم، و باید بتوانیم حساب آن ها را از یکدیگر جدا کنیم. ما باید قبل از هر چیز، معیار صحیحی برای تشخیص رفتارهای خوب و بد داشته باشیم و تنها معیار، برای شناخت کارهای خود و بد، خود آن کار است، نه کسی که آن کار را انجام میدهد!
اگر خانمی، شخص محجبه ای را دید که از هنر تعامل صحیح با دیگران بی بهره است، به جای این که از حجابش ـ که رفتاری پسندیده است ـ منزجر شود، از رفتار ناصحیحش عبرت بگیرد و سعی کند خودش بانویی محجبه، و در عین حال خوش اخلاق و مردم دار باشد.
اگر کسی شخص بانمازی را دید که مبتلا به رذایل اخلاقی است، به جای این که از نماز ـ که عبادت خدا است ـ منزجر شود، باید سعی کند خودش نمازخوان متدینی باشد.
اگر یک نمازخوان، اخلاق تندی دارد، خلق و خوی او چه ربطی به نمازش دارد؟! چرا برای دیدن واقعیت نماز و تأثیر آن بر شخصیت انسان، به اولیای الهی و بندگان پاک او که نماز را با خضوع و خشوع به جا میآورند، نگاه نمی کنیم؟!
طبیعی است که در چنین مواقعی شیطان به جای آن که شخص را به عبرت گرفتن از این امور و اصلاح خود گرایش دهد، او را وسوسه کند، تا از کار خوبش دست بردارد.
بنابراین، سعی کنید در نبرد با شیطان، مغلوب نشوید، و از این جنگ روانی، پیروزمندانه بیرون آیید.
اگر با چنین عینک نادرستی به مردم و رفتارهای آنان بنگریم، باید از تمام رفتارهای خوب و پسندیده متنفر شویم و آنها را کنار بگذاریم.
میگویید علت این حرف چیست؟!
خیلی واضح است. در تعاملی که با مردم داریم، بالأخره انسان هایی را می بینیم که هم رفتارهای شایسته و صحیح دارند و هم رفتارهای ناصحیح و ناشایست. انسان هایی را می بینیم که ادعای آن ها بر خلاف رفتارشان می باشد، و دچار دوگانگی رفتاری هستند. با چنین نگرشی، به محض دیدن رفتار ناپسند آن ها، باید از تمام رفتارهای خوبی که در آن ها سراغ داریم روی گردان شویم، و به همین بهانه، یک یک کارهای خوب را کنار بگذاریم. این در حالی است که هیچ عاقلی چنین نگرشی ندارد، و با چنین عینکی به دنیای پیرامون خود نگاه نمی کند.
پس پسندیده است که هنر تفکیک بین کار خوب از کار بد را در خود تقویت نماییم. کارهای خوب را خوب بدانیم و آنها را سیر? رفتاری خود کنیم، و کارهای بد را بد بدانیم و از آن ها دوری کنیم.
خوب است از این فرصت استفاده کنم و نکت? اخلاقی مهمی را بیان کنم:
بیاییم به جای تمرکز در عیوب دیگران ـ که موجب فراموشی عیوب خود است ـ مشغول خود و کاستی های خویشتن شویم.
امام سجاد (علیه السلام) می فرماید: «همین اندازه عیب برای انسان کافی است که نگاه به عیوب دیگران کند، و از دیدن عیوب خود نابینا باشد».[1]
توجه افراطی به عیوب دیگران موجب میشود تا به تدریج خود را عاری از هر عیبی ببینیم و مبتلا به غرور و خودشیفتگی شویم. سعی کنیم به جای تمرکز در عیوب دیگران، در خود و عیوب خود متمرکز شویم، و تمام تلاش و همت خود را برای کشف و اصلاح اشکالات رفتاری خود بگذاریم. مطمئن باشیم آنقدر اشکال و ایراد در رفتارهای ما وجود دارد، که توجه به آن ها و تلاشی که برای رفع اشکالات خود میکنیم، ما را از توجه به عیوب دیگران، و هدر دادن انرژی خود باز می دارد.
[1] . عن السجاد (علیه السلام):
«کَفى بِالمَرءِ عیباً أن یَنظُرَ فِی عُیُوبِ غَیرِهِ وَ یُعمى عَن عُیُوبِ نَفسِهِ». (دیلمی، ارشادالقلوب، ج1، ص183)
برگرفته از کتاب پیوند جوان با نماز نوشته حجت الاسلام احمد نباتی
کدام نماز (مورد نظر ائمه و قرآن) و با چه شرایطی مانع آلودگی ها و زشتی ها می شود؟
الف) در کتاب شریف فلاح السائل تألیف سید بن طاووس نقل شده است که شخصی در حضور منصور خلیفه عباسی از امام صادق (ع) پرسید: حدود نماز چیست ؟
حضرت فرمود:« للصلوه اربعه الاف حد لست تفیء بواحد منها؛ نماز دارای چهار هزار حد است که تو حتی توان ادای یکی از آن ها را نداری.»
همچنین آن حضرت در بیان حدود لازمی که نماز بدون آن کامل نمی شود، می فرمایند:
« نماز به کمال نرسد مگر برای کسی که طهارتی همه جانبه و تمامیتی رسا داشته باشد و حق آن را کامل ادا کند؛ و از وسوسه و انحراف به دور باشد؛ خدای را بشناسد و برای او خشوع نماید و ثبات ورزد، در حالی که میان نومیدی و امید و شکیبایی و بی تابی ایستاده باشد؛ گویی وعیدها برای او ساخته آمده و وعیدها بر او واجب گردیده است؛ دارایی خود بذل کرده و با در نظر گرفتن مقصود خویش جان در راه خدا نهاده و طریق او را برگزیده است؛ در بینی بر خاک نهادن (در سجده) کمترین کراهتی به دل راه ندهد و پیوند علایق را از جز او بریده و تنها به او متوجه گردیده و به حضور او آمده و عطای او را خواسته است.
پس اگر چنین نمازی به جای آورد، همان نمازی خواهد بود که به آن امر شده و از آن خبر داده شده است؛ و این همان نمازی است که از فحشا و منکر بازمی دارد. » (آداب الصلوه امام خمینی، ص 149، پاورقی شماره 230.)
ب) همچنین در مورد عدم تأثیر نماز می توان گفت که رابطه ی «نماز و انسان» همانند رابطه « تقوا و انسان » است. شهید مطهری درباره رابطه تقوا با انسان در نهج البلاغه می فرماید:
« در نهج البلاغه با این که اصرار شده که تقوا نوعی ضامن و وثیقه است در برابر گناه و لغزش، به این نکته توجه داده می شود که در عین حال، انسان از حراست و نگهبانی تقوا نباید آنی غفلت ورزد. تقوا نگهبان انسان است و انسان نگهبان تقوا و این دور محال نیست، بلکه دور جایز است.
این نگهبانی متقابل از نوع نگهبانی انسان و جامه است که انسان، نگهبان جامه از دزدیدن و پاره شدن است و جامه نگهبان انسان از سرما و گرما است... علی علیه السلام درباره ی نگهبانی متقابل انسان و تقوا می فرماید:« ایقظوا بها نومکم و اقطعوا بها یومکم و اشعروها قلوبکم و ارحضوا بها ذنوبکم...الا فصونوها و تصونوا بها؛ خواب خویش را به وسیله تقوا تبدیل به بیداری کنید و وخود را با آن به پایان رسانید و احساس ان را در دل خود زنده نمایید و گناهان خود را با آن بشویید.... همانا تقوا را صیانت کنید و خود را در صیانت تقوا قرار دهید. » (مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، چاپ دوم، انتشارات صدرا، چاپخانه، رودکی، قم، ص 209-208)
طبق گفتار امام علی (ع) ما مأمور به حفاظت از تقوا هستیم تا تقوا ما را حفظ نماید. از طرفی مطابق آیه صریح قرآن این دو مطلب در مورد نماز آمده است؛ یعنی هم به نقش نهی از منکر و فحشای نماز که مانع سقوط در گناه است، اشاره شده است ( ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر ) و هم به حفاظت از نماز فرمان داده شده است ( حافظوا علی الصلوات و... علی صلاتهم یحافظون ).
نتیجه می گیریم، همان گونه که تقوا در صورت محافظت از آن، انسان را از کجروی نگه می دارد، نماز هم در صورت محافظت از آن ناهی از منکر است. به همین خاطر در احادیث هم به محافظت از انجام آن در اول وقت تأکید شده است و هم به حفاظت از حضور قلب و اقبال قلب و آگاهی از اسرار آن، لذا نماز بی حضور و بی حفاظت، تأثیری در حفظ انسان از منکر ندارد و قران در سوره ی ماعون به صراحت و بدون پرده پوشی می فرماید: « وای بر نمازگزاران، آنانی که از نمازشان غفلت می کنند ».
استاد علامه جناب آقای محمد تقی جعفری رحمه الله علیه در کتاب بسیار ارزشمند ترجمه و شرح نهج البلاغه می گوید:
در همهی سطوح هستی هیچ عاملی برای آرامش و اطمینان جز به یاد خدا بودن که از لوازم ایمان است وجود ندارد. "الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکرالله تطمئن القلوب.آیه28 سوره رعد" . خواص به یاد خدا بودن آن قدر فراوان است که نمیتوان از عهدهی شمارش و تفسیر آنها برآمد. فقط در این مبحث خاصیتی را که در آیهی مبارکه آمده است، توضیح میدهیم: آرامش و اطمینان خاطر، عظمت این نعمت(آرامش) را فقط کسانی میتوانند درک کنند که با مغزی کنجکاو و ذهنی هشیار در پهنه ی هستی نگریسته و از موجودیت خود اطلاعی پیدا کردهاند.
ممکن است گفته شود: اغلب اشخاصی که در این دنیا بدون توجه به خدا و بدون اینکه به یاد آن مبدء فیاض بوده باشند، با آرامش خاطر زندگی میکنند و زندگی را برای خود شیرین و لذت بخش نمودهاند، بنابراین، آیهی شریفه چه مقصودی از آرامش خاطر را بیان مینماید؟
آرامش های سطحی مانند رضایت خاطرهای بیاساس کار معمولی بشری است. همهی ما میدانیم که انسانها در طول تاریخ خود به یک عده اموری رضایت داشته و با درونی آرام و مطمئن به آن امور زندگی کردهاند که حتی اگر در موقعیتی مناسب به همان اشخاص میگفتند که اصلا شما میدانید به چه چیزهایی دل خوش داشتهاید؟ قطعا نمیتوانستند رضایت و دلخوشی خود را به آن امور توجیه کنند.
اساسیترین علل آرامش ها:
1-محدودیت تفکرات و ناچیزی اطلاعات که فقط میتوانند زندگی محقر شخص را در محدودهی دیدگاهی کوچک که برای خود ساختهاند، اداره کنند. به همین جهت چون و چراهائی که برای این اشخاص طرح میشود، بدان جهت که خیلی سطحی و محدود میباشد، پاسخهائی مناسب آنها نیز قانع و آرامشان میسازد.
2-اشخاصی هستند که از قدرت تفکر و فراوانی اطلاعات دربارهی اصول و مسائل زندگی و جهان هستی که محیط بر آنان میباشند، برخوردارند ولی به جهت قرار گرفتن در جاذبهی لذت یابی، که نمیگذارد آدمی به عمق اطلاعاتی که به دست آورده است، نفوذ فکری نماید و دربارهی آنچه که از طبیعت و غیر طبیعت در پیرامونش میگذرد، به طور دقیق بیندیشد، لذا از صحنهی زندگی میگذرد بدون اینکه با حقیقت و اصول بنیادین آن سر و کاری داشته باشد.
3-عدهای دیگر را میبینیم که بوسیلهی عوامل گوناگون تخدیر، از هشیاری ها میگریزد و اصلا نمیگذارد سئوالی در پیش رویش نمودار گردد، تا مجبور به دادن پاسخ به آن بوده باشد.- متاسفانه اکثریت چشمگیری از انسانها از این گروهند و آرامش خاطرشان مستند به سستیها و تخدیرهای گوناگون است.
جمله عالم زاختیار و هست خود
میگریزد در سر سرمست خود
میگریزند از خودی دربیخودی
یا به مستی یا به شغل ای مهتدی
تا دمی از هوشیاری وارهند
ننگ خمر و بنگ بر خود مینهند
4-گروهی دیگر از انسانها در برابر عوامل جبرنمای زندگی ضعف اسفناکی از خود نشان میدهند، مانند اسیران دست قدرت پرستان و شهوت رانان و خودکامه گان و با این ناتوانی کاذب که در خود احساس میکنند، در همان اسارت و بردگی احساس آرامش هم میکنند! و در درون خود انگیزهای برای چون و چرا در آن زندگی که پیش گرفتهاند نمیبینند. اینان هم آرامش خاطر دارند، مانند آرامش خاطر حیواناتی که در باغ وحش در میان قفس ها دارند.
آیا میتوان آرامش های چهارگانه را که به طور مختصر متذکر شدیم آرامش و اطمینان نامید؟! به نظر میرسد این آرامشها معلول بریدن و گسیختن ابعاد بسیار مهمی از انسان در زندگی است، نه آرامش طبیعی و منطقی. شرابخوار پس از آشامیدن شراب، یا هر شخص تخدیر شده که در خود احساس آرامش مینماید، ناشی از حذف یک بعد یا یک نیروی فوقالعاده بااهمیت (هوشیاری و تعقل) در زندگی است، نه آرامش حقیقی.
آرامش دل فقط با تکیه به دلآفرین حاصل میشود. پس کوشش برای بدست آوردن چنین آرامشی از بزرگترین اطاعت ها است و موجب جذب شدن به بارگاه ربوبی است، بدون نیاز به وسوسههای درونی و خودسوزی. انجذاب به بارگاه ربوبی اگر واقعا بوجود بیاید، "من" انسانی محال است که در لجن زار خودپرستی و طبیعت پست حیوانی غوطه ور شود تا برای نجات دادنش به کوبیدن آنچه که در انسان وجود دارد، نیازمند بوده باشد.
با نظر به منابع اساسی عرفان اسلامی که قرآن و سنت و عقل سلیم و اجتماع است به این نتیجه میرسیم که شناخت عظمت ها و کمالات اخلاق عالی انسانی و توجه به استعداد الهی بودن انسان و گرایش به این امور فوق خودطبیعی بیش از گلاویز شدن با خودطبیعی برای نجات آن، مورد تاکید قرار گرفته است.
|
|
نیاز به "استغفار و توبه"، یک نیاز همگانی و مستمر میباشد، اگر چه شاید همگان و همیشه متوجه این نیاز مبرم خود نباشند و عمل ننمایند. همگان همیشه در محضر حقتعالی هستند، و هیچ کس معصوم نمیباشد؛ پس امکان خطا یا گناه همیشه هست، مضافاً بر این که حتی اگر کسی (فرض کنیم در یک شبانه روز) گناهی نکند، دست کم این است که اولاً شکر نعمات را نمیتواند به جا آورد، ثانیاً چه بسا اصلاً متوجه همه نعمات نباشد و ثالثاً بسیاری از آنها را ضایع کرده باشد و رابعاً دچار غفلتهای بسیاری شده باشد. تفاوت استغفار و توبه: اگر چه اذهان عمومی «استغفار و توبه» را به یک مفهوم قلمداد میکنند، اما خیلی با هم فرق دارند. "استغفار" طلب بخشش و پوشش است؛ چه بخشش گناه و آثارش باشد، و چه گناه (معصیت) نباشد، بلکه "ذَنب" باشد، یعنی هر چه به انسان متصل شده و ممکن است مزاحم یا مانع رشد او گردد. به عنوان مثال: حقدها، چشم زخمها، حسادتها، تهمتها، شایعهها، بدبینیها، کدورتها و ... که از سوی دیگران ایجاد میگردد. از این رو شاهدید که انبیا و اولیای الهی، مدام استغفار مینمودند. بدیهی است که معنایش گناه و معصیت مدام نمیباشد. نکته: دقت کنیم که خداوند متعال به پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمود: فتحی به تو میدهم که سبب از بین رفتن «ذنوب تو» در گذشته و آینده شود! آیا معنایش این است که ایشان [العیاذ بالله] در گذشته مرتکب معصیت شده و در آینده نیز خواهند شد؟! اگر چنین باشد که باید به نبوت برگزیده نشوند و یا سپس خلع گردند، نه این که یک جایزه نیز به ایشان بدهند! بلکه، یعنی آن چه از حقدها، تهمتها (شاعر، مجنون و ...)، تهمتها، شایعهها، عصبیتهای قومی و نژادی، حسادتها و ...، به تو نسبت دادند و به تو چسبیده است و مزاحم کارت میشود را مورد مغفرت قرار میدهم؛ یعنی پوشش میدهم و تو را یاری مینماییم.
« إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا * لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا * وَیَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا » (الفتح، 1 تا 3) ترجمه: ما تو را پیروزى بخشیدیم [چه] پیروزى درخشانى! * تا خداوند گناهان گذشته و آیندهای را که به تو نسبت میدادند ببخشد (و حقّانیت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدایتت فرماید * و تو را به نصرتى ارجمند یارى نماید. *- بنابر این، استغفار (طلب مغفرت – بخشش و پوشش)، همیشه لازم و ضروری است، چه برای گناه باشد و چه برای غیر گناه. "توبه"، یعنی بازگشت و روی آوردن به خدا. پس این نیز اختصاصی به ارتکاب گناه ندارد. چنان که "تواب" به معنای بسیار بازگشت کننده و روی کننده، از اسمهای باریتعالی میباشد. مگر خدا گناه میکند؟! خیر، او سبحان (منزه) است؛ بلکه یعنی اگر چه بندگانش بسیار مرتکب گناهانی میشوند که حقشان شمول "قهر" الهی و برگرداندن نظر رحمت و لطف و کرم او میباشد، اما او رحمان و رحیم است و بسیار نظر لطف خود را به سوی آنان بر میگرداند. پیامبران الهی، همگی "اواب و تواب" بودهاند، اما گناهکار نبودند. بنابر این، توبه، روی کردن به خداست، چه گناهکار از گناهش به سوی خدا برگردد و چه اصلاً گناهی نداشته باشد و دائماً خود را متوجه و متذکر او نماید. اول استغفار و سپس توبه: حال که به تفاوت "استغفار و توبه" اشاره شد، باید دقت کنیم که خداوند متعال تصریح نمود که حتماً اول "استغفار" کنید و سپس "توبه" نمایید: « وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ » (هود علیه السلام، 90) ترجمه: «و از پروردگار خود آمرزش (بخشش و پوشش) بخواهید، سپس به درگاه او توبه کنید (برگردید)، که پروردگار من مهربان و دوستدار [بندگان] است.»
*- سبب این تقدم و تأخر روشن است. درگاه کبریایی، درگاه پاکی، طهارت و سلامت است، بنابر این اگر کسی در راه به زمین افتاد، یا به باتلاق و گندابی قدم گذاشت یا فرو رفت، جراحتی برداشت و ...، اول باید از آن مهلکه بیرون بیاید، تمیز و پاک و سالم شود، و سپس در مسیر درست (به سوی او) به حرکت ادامه دهد. و البته بیتردید انسان خودش نمیتواند این نواقص و عیوب و جراحات را از خود برطرف نماید، لذا "استغفار" میکند، تا خداوند برایش چنین نمایند و او را قابل "توبه" سازد. *- « ثُمَّ تُوبُواإِلَیْهِ »، یعنی پس از این که استغفار کردید، به سوی او برگردید، چه از گناه به سوی او برگردید، چه همیشه و مستمر به او روی نمایید. چه کنیم (چگونه استغفار و توبه نماییم)؟ 1- پس، گام نخست این بود که بدانیم اساساً "استغفار و توبه" یعنی چه؟ چه تفاوتهایی با هم دارند و کدام مقدم هستند. 2- گام دوم این است که بدانیم خداوند متعال، قلب و نیّت را میخرد، نه فیزیک اعمال بیروح را. از این رو، توبه، شکل و فیزیک خاصی ندارد. چه بسا یک حالت استغفار و توبه، اگر چه به زبان نیز نیاید، پذیرفته شود، و هزاران ذکر « استغفر الله ربی و اتوب الیه »، هیچ مقبول نیافتد و اثری نداشته باشد. مضافاً بر این که چه بسا اثر سوء نیز داشته باشد! مثل این که ذاکر گمان کند که چون دائم تسبیح چرخانده و ذکر میگوید، دیگر خیلی مؤمن شده و هیچ خطا، گناه و غفلتی برای او باقی نمانده است! این گمان غلط و تکبرزا، سبب سقوط بیشترش میشود. 3- گام سوم، باور، ایمان و یقین به فضل و رحمت الهی میباشد که او "یأس از رحمت" را که اهانتی بزرگ به اوست، مانند شرک نمیبخشد. پس مستغفر و تائب، اول باید یقین کند که او رحمان، رحیم، غفور و عفو میباشد و به شرط استغفار و توبهی قلبی (که در مرتبه نازله، ذکرش نیز به زبان جاری میشود)، تمامی گناهان را یکجا میبخشد؛ چنان که به بندگان گناهکارش بشارت داد و فرمود: « قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ » (الزّمر، 53) ترجمه: بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیاده روى روا داشته اید از رحمت خدا نومید مشوید در حقیقت خدا همه گناهان را مى آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است. 4- گام بعدی، اقرار و اذعان این استغفار و توبه میباشد، که اصلش همان نیت و عزم میباشد و نمودش، با دو رکعت نماز به این نیت، با ذکر، با دعاهایی که از اهل بیت علیهم السلام رسیده و شامل بهترین و عمیقترین مفاهیم است [البته با توجه به مضامین) انجام میگردد. (مانند: دعال کمیل، یا "مناجات التائبین، امام سجاد علیه السلام، مفاتیح الجنان". 5- گام بعدی، مراقبت است، که انسان سعی کند [به ویژه در آن چه بابتش استغفار و توبه نموده]، مرتکب معصیت و غفلت نگردد و اگر احیاناً گناهی مرتکب شد و یا همان گناه را تکرار کرد، مجدداً استغفار و توبه نماید. حق النّاس: اما، حق الناس، یا باید ادا شود، یا رضایت و حلیت از صاحب حق اخذ شود. بدیهی است حقوقی که از دیگران بر ذمهی انسان قرار دارد، یا مادی است [مثل مال، امانت و ...] که باید عودت شود و یا مهلت گرفته شود، یا حلیت اخذ شود و خلاصه رضایت صاحب حق جلب گردد؛ و یا حق الناس به "حقوق معنوی" بر میگردد، مانند بدگمانی، غیبت و ... . البته باز هم بهترین کار این است که از صاحب حق، طلب حلیت شود؛ مجبور نیست که عین مطلب را بگوید، شاید بگوید: من غیبی کردم، تو نپرس چه و چگونه، ولی پشیمان شدم و مرا حلال کن. اما گاهی ممکن است نتواند بگوید؛ ممکن است اگر بگوید، مفسدهی بزرگتری ایجاد شود؛ ممکن است سبب آبروریزی از خودش یا دیگران شود؛ ممکن است که خجالت بکشد؛ یا دیگر به او دسترسی و ...؛ در این صورت باید ضمن آن که نزد پروردگار عالم، برای گناهش استغفار و توبه میکند، برای صاحب حق نیز استفغار و توبه و دعا نماید. توجه: ?- البته دقت شود که این موارد، بیشتر در مورد "حقوق معنوی، در روابط شخصی" میباشد، اما ضایع نمودن حقوق عمومی، چه مادی و مالی و چه معنوی [مانند: فتنه، توطئه، جوّسازی، تولید یا دامن زدن به شایعات، شبهه پراکنی، ضد تبلیغ، سیاهنمایی و ناامیدسازی، و ایجاد هرگونه انحراف و اعوجاج در اذهان عمومی و ...]، به این راحتی هم نیست. باید برگردد و اصلاح کند و کار بسیار دشواری میباشد. |
آیا عزاداری برای امام حسین علیهالسلام، در زمان امامان علیهمالسلام سابقه دارد؟
بلی، در این جا تنها به ذکر نمونه های اندکی از آن چه که در تاریخ نقل شده، بسنده میکنیم:
1. عزاداری بنی هاشم در ماتم سیدالشهدا؛
از امام صادق علیه السلام چنین روایت شده است: «پس از حادثه عاشورا، هیچ بانویی از بانوان بنی هاشم، سرمه نکشید و خضاب ننمود و از خانه هیچ یک از بنی هاشم دودی که نشانه پختن غذا باشد، بلند نشد تا آن که ابن زیاد به هلاکت رسید. ما پس از فاجعه خونین عاشورا پیوسته اشک بر چشم داشته ایم».1
2. عزاداری امام سجاد علیهالسلام؛
حزن امام سجاد علیه السلام بر آن حضرت به صورتی بود که دوران زندگی او، همراه با اشک بود. عمده اشک آن حضرت بر مصایب سیدالشهداء علیه السلام بود و آن چه بر عموها، برادران، عموزاده ها، عمه ها و خواهرانش گذشته بود تا آنجا که وقتی آب می آوردند تا حضرت میل کند، اشک مبارکشان جاری میشد و میفرمود: چگونه بیاشامم؛ در حالی که پسر پیامبر را تشنه کشتند؟2 و میفرمود: «هرگاه شهادت اولاد فاطمه زهرا سلام الله علیها را به یاد میآورم، گریه ام میگیرد».
امام صادق علیه السلام به زراره فرمود: «جدم علی بن الحسین علیه السلام هرگاه حسین بن علی علیه السلام را به یاد میآورد، آن قدر اشک میریخت که محاسن شریفش پر از اشک میشد و بر گریه او حاضران گریه میکردند».4
3. عزاداری امام محمد باقر علیهالسلام؛
امام باقر علیه السلام در روز عاشورا برای امام حسین علیه السلام مجلس عزا برپا میکرد و بر مصایب آن حضرت گریه میکرد. در یکی از مجالس عزا، در حضور امام باقر علیه السلام، کمیت شعر میخواند. وقتی به اینجا رسید که: «قتیل بالطف ...»، امام باقر علیهالسلام گریه زیادی کرده، فرمود: «ای کمیت! اگر سرمایه ای داشتیم در پاداش این شعرت به تو میبخشیدیم؛ اما پاداش تو همان دعایی است که رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره حسّان بن ثابت فرمود که همواره به جهت دفاع از ما اهلبیت علیهم السلام، مورد تأیید روح القدس خواهی بود».5
4. عزاداری امام صادق علیهالسلام؛
امام موسی کاظم علیه السلام می فرماید: «چون ماه محرم فرا میرسید، دیگر پدرم خندان نبود؛ بلکه اندوه از چهره اش نمایان میشد و اشک بر گونه اش جاری بود، تا آنکه روز دهم محرم فرا میرسید. در این روز، مصیبت و اندوه امام به نهایت میرسید. پیوسته می گریست و می فرمود: امروز، روزی است که جدم حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسید».6
5. عزاداری امام موسی کاظم علیهالسلام؛
از امام رضا علیه السلام نقل شده است که فرمود: «چون ماه محرم فرا میرسید، کسی پدرم را خندان نمی دید و این وضع ادامه داشت تا روز عاشورا؛ در این روز، پدرم را اندوه و حزن و مصیبت فرا میگرفت و میگریست و میگفت: در چنین روزی حسین را - که درود خدا بر او باد - کشتند».7
6. عزاداری امام رضا علیهالسلام؛
گریه امام رضا علیه السلام در حدی بود که فرمود: «همانا روز مصیبت امام حسین علیه السلام ، پلک چشمان ما را مجروح نموده و اشک ما را جاری ساخته است».8 دعبل خدمت حضرت رضا علیه السلام آمد. آن حضرت درباره شعر و گریه بر سیدالشهدا علیه السلام کلماتی چند فرمود؛ از جمله اینکه: «ای دعبل! کسی که بر مصایب جدم حسین علیه السلام گریه کند، خداوند گناهان او را می آمرزد» آن گاه حضرت بین حاضران و خانواده خود پرده ای زد تا بر مصایب امام حسین علیه السلام اشک بریزند. سپس به دعبل فرمود: «برای امام حسین علیهالسلام مرثیه بخوان که تا زنده ای، تو ناصر و مادح ما هستی؛ تا قدرت داری، از نصرت ما کوتاهی مکن». دعبل در حالتی که اشک از چشمانش میریخت، قرائت کرد:
أفاطم لوخلت الحسین مجد لا
و قد مات عطشانا بشط فرات
صدای گریه امام رضا علیهالسلام و اهلبیت آن حضرت بلند شد.9
7. عزاداری امام زمان علیه السلام ؛
بنابر روایات، امام زمان علیه السلام در زمان غیبت و ظهور، بر شهادت جدّشان گریه میکند. آن حضرت خطاب به جد بزرگوارشان سیدالشهدا علیهالسلام میفرماید:
«فلئن اخرتنی الدهور و عاقنی عن نصرک المقدور و لم اکن لمن حاربک محارباً و لمن نصب لک العداوة مناصبا فلاَنْدُبنّک صباحا و مساء و لابکین لک بدل الدموع دما، حسرة علیک و تأسفا علی ما دهاک؛10
اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت و دور ماندم از یاری تو و نبودم تا با دشمنان تو جنگ کنم و با بدخواهان تو پیکار نمایم، هم اکنون هر صبح و شام بر شما اشک میریزم و به جای اشک، در مصیبت شما خون از دیده می بارم و آه حسرت از دل پردرد بر این ماجرا میکشم». در سوگ تو، با سوز درون میگریم از نیل و فرات و شط، فزون میگریم گر چشمه چشم من، بخشکد تا حشر از دیده به جای اشک، خون میگریم11
پی نوشتها:
1. نگا: امام حسن و امام حسین، ص 145. 2. بحارالانوار، ج 44، ص 145. 3. خصال، ج 1، ص 131. 4. بحارالانوار، ج 45، ص 207. 5. مصباح المتهجد، ص 713. 6. امام حسن و امام حسین، ص 143. 7. حسین، نفس مطمئنة، ص 56. 8. بحارالانوار، ج 44، ص 284. 9. همان، ج 45، ص 257. 10. بحارالانوار، ج 101، ص 320. 11. مصطفی آرنگ به نقل از اشک حسینی، سرمایه شیعه، ص 66.
پاسخ ها از استاد حجت الاسلام و المسلمین حسین انصاریان
برای دریافت مقاله کامل فرهنگ سوگواری اینجا کلیک کنید
چرا باید هر چیزی که از خدا میخواهیم، همراه با اشک و ناراحتی و غصه باشه؟ چرا بیشتر در روضهها از مردم خواسته میشه که حاجات خودشون رو در نظر بگیرند؟ آیا خدا بندهی خودشو در حال گریه کردن بیشتر دوست داره؟
در این رابطه یک حقایقی وجود دارد و یک شائبهها و حتی خرافههایی که به هزاران دلیل، آنها شایعتر از آن حقایق امر میباشند. چرا که نوع انسان سطحینگر و عجول است، لذا گویندگان نیز بیشتر از ظاهر کار گفتهاند و پایان کار. همین امر سبب شده که زمینه برای شائبهها و خرافهها نیز مساعد شود، و البته از ضدتبلیغ گسترده و هدفمند نیز نباید غفلت نمود.
شائبهها:
این که میگویند: شیعیان که اهل دعا، زیارت، مجلس و روضه هستند، دائماً در حال گریه، زاری، افسردگی و غم هستند، کاملاً دروغ القایی و شائبه میباشد، و البته نشر این شائبه نیز علت دیگری دارد، وگرنه دلشان برای خنده و گریهی ما نسوخته است. علت اصلی، نزدیک شدن محرم و ایام سوگواری در غم اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش میباشد که بسیار از این عزاداریها ضربه خوردند و ناراحتند؛ و علت دیگر این است که این گریهها، حامل پیام مظلومیت است و این پیامها آنها را آزار میدهد. انسانهای بیگناه [از زن، مرد و کودک] و عزیزان ما را جلوی چشممان قتل و عام و مُثله و تیکه تیکه میکنند، بعد معترض هم میشوند که اینها چرا اینقدر عزاداری و گریه میکنند؟! پس چه کنیم؟ شاد و خوشحال و راضی باشیم و لبخند و قهقه بزنیم و لابد متشکر و ممنون از این همه ظلم و جنایت هم باشیم؟!
هیچ کس نگفته که حتماً و الزاماً باید تمامی دعاها، همراه با اشک و ناراحتی و غصه باشد. خداوند متعال، بندهی "شاکر" خود را بیشتر دوست دارد و دعایش را بیشتر قبول میکند. شکر نیز یعنی شناخت مُنعمی که نعمت داده، شناخت نعمت داده شده و بهرهمندی به جا و درست از آن و ضایع ننمودن آن. بدیهی است که این امور نه تنها هیچ کدام با اشک و ناراحتی همراه نیست، بلکه با احساس رضایت، ابراز تشکر و بالتبع شور، شعف و نشاط همراه میباشد.
گاهی صورت در هم کشیدن، قیافهی ناراحت و مغموم گرفتن، عین ناشکری است. به قول "حاج آقای دولابی رحمة الله علیه": « اخلاقتان که خوب است انشاءالله، وضو که میگیری با لب خندان سر جانماز بنشین.»
آیا در احادیث سفارش نشده که هنگام نماز، خود را تمیز کنید، لباس پاک و مرتب بپوشید، خود را آرایش و معطر کنید، به مسجد بروید، با خوشرویی با مردم سلام و علیک کنید و ...؟! خب، آیا این کارها و رفتارها که همه نشاط و شادی میآورد، نه حزن و اندوه.
باز به قول مرحوم دولابی (ره): « میدانید که اگر اذان بگویید دو صف از ملائکه پشت سرت میایستند. این یعنی بهجت و سرور و خوشحالی. اگر اقامه هم بگویید سه صف از ملائکه پشت سر شما میایستند.»
هم از ایشان شنیدیم (مضمون): این همه با گریه وارد حرم امام رضا علیه السلام میشوند، شما شاد و با خنده وارد شوید.
در چند آیهی مبارکه تصریح شده است که اهل ایمان در بهشت «نه خوف دارند و نه حزن». این یعنی چه؟ یعنی اصل با شادی و نشاط است. مگر نفرمودند: پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهماالسلام، همیشه تبسم داشتند و یا بسیار بشاش و خندهرو بودند. یاران صدیق سیدالشهداء، امام حسین علیه السلام، در شبی چون عاشورا، از شوق دیدار، با شور و نشاط و خندهرو بودند؛ و البته با دیدن مولایشان که چه ظلمی به ایشان میشود و فردا کشته خواهند شد و با دیدن زنان و کودکان در آن وضعیت و علم به اسارتشان، جایی برای خنده نبود و گریه میکردند.
حقایق امر:
اما، از حقایق در امر خواستن یا دعا، با حزن و اندوه و ...، میتوان به نکات ذیل اشاره نمود:
?- گریههای ما به هنگام دعا، زیاد هم ربطی به این که آیا خدا ما را خندهرو میپسندد یا گریهرو، ندارد، چرا که ما از شوق یا خوف خدا گریه نمیکنیم، بلکه برای حاجت خود گریه میکنیم. مگر این که کسی هنگام دعا درک کند که در محضر خداست و از عظمت او، خوف، خشیت و نیز شوق و بهجت قرب و لقاء گریه کند.
از احکام نماز (در هر رسالهای) این است که: گریه در نماز، جز از خوف و شوق خدا (برای خدا)، نماز را باطل میکند؟!
?- دعا (خواستن)، به دنبال احساس یک نیاز صورت میپذیرد، خواه نیاز روحی و معنوی باشد و یا مادی و دنیوی؛ و از آن جهت که احساس "نیاز"، به دنبال نگاه و توجه به نقص و کمبود است، خوشحالی ایجاد نمیکند. پس از یک سو "نیاز" همراه با ناراحتی است و از سوی دیگر "امید" به رفع آن، نشاط آور است.
?- دعا (خواستن)، فرمان نیست؛ بلکه استدعای عاجزانهی عبد از معبود، مملوک از مالک، رعیت از ارباب و فقیر از غنی میباشد؛ بنابر این با حالت افتادگی و ابراز نیاز مقبول است، نه با گردنکلفتی، استکبار، بیتفاوتی نسبت به دادن یا ندادن و ... . بدیهی است که حالت عجز و نیاز، با ابراز ناتوانی، تمنا و اظهار افتادگی همراه است، نه با بشکن و شادی.
?- دعا (خواستن)، وِرد و اوراد نیست، بنابر این وقتی حقیقت دارد که خواهان، جداً احساس نیاز به "مطلوب" را درک و وجدان کرده باشد.
?- کمبود و نیاز، یعنی فراق از کمال و مطلوب مورد نظر. و بدیهی است که "فراق"، بهجتآور نمیباشد، بلکه ناراحت کننده است و اگر ناراحتی تشدید شود، اشک آدم را نیز در میآورد.
نکته:
*- گاهی عبد (بنده)، معبود (خدا) را میخواند و یا دعا میکند، در حالی که به حسب ظاهر از او چیزی نمیخواهد و این دعایش نیز بیش از هر دعای دیگری، با حزن و اندوه و اشک و ناله و زاری همراه میگردد. چرا؟! چون دلش برای محبوب تنگ شده است؟ چون دیگر طاقت فراق او را ندارد؟ چون یاد محبوب کرده و به به شدت مایل به وصال و لقای محبوب شده است؛ و البته همین خود، ابراز و اظهار "نیاز" و استدعای مرتفع نمودن آن است.
*- از این رو گفتهاند: خدا دل شکسته را دوست دارد. نه این که آدم گریان را دوست دارد، بلکه دل شکسته؛ یعنی دلش لطیف است، نازک است، سبک است؛ هنوز سخت و شقی نشده است و از استکبار و هم چنین بیتفاوتی، بیمعرفتی، غفلت، بیتوجهی، بیمحبتی، بیمودتی و بیبصیرتی، کدر و مانند سنگ سیاه نشده است. چنین دلی، مقابل خدا، شکننده است و خدا هم خریدار چنین دلی است.
در نظر گرفتن حاجات:
آدمی در هر فضایی که قرار بگیرد و به هر چیزی که توجه کند و یاد هر چیزی که بیافتد، روی دلش رنگ و نقش میاندازد و در دلش اثر میگذارد.
در زندگی روزمره، حجاب روی حجاب بر این دل میافتد، زنگار روی زنگار بر آن مینشیند، و دل را اگر نکُشد، سخت، غیر قابل وروود و خروج برای حق و مُهر و موم میکند و « خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ » میشود. دل خفه میشود، از حیات میافتد، سفت و سخت میگردد، مانند یک سنگ! چنان که میگویند: "ظالم سنگدل است":
« ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ » (البقره، 74)
ترجمه: سپس دلهای شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، یا سختتر! چرا که پارهای از سنگها میشکافد، و از آن نهرها جاری میشود؛ و پارهای از آنها شکاف برمیدارد، و آب از آن تراوش میکند؛ و پارهای از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر میافتد؛ (اما دلهای شما، نه از خوف خدا میتپد، و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانی است!) و خداوند از اعمال شما غافل نیست.
بنابر این، مجلس دعا یا روضه، مجلس ذکر (یاد) محبوب است. ذکر محبوب و صدا کردن او، سبب شده تا دل به طرف نور بچرخد و با انعکاس نور، روشن شود.
پس، از سویی نور وارد قلب میشود و از سویی دیگر چشمههای معرفت و محبت به جوش آمده و بیرون میریزد و این جریان دل را زنده میکند. از این رو، وقتی دل حجاب را کنار زد، وقتی متوجه شد، وقتی لطیف شد، وقتی احساس عشق و نیاز کرد و ...، میگویند: این بهترین شرایط برای استجابت است، پس همه حاجات خود و دیگران را در نظر بگیرید.
چگونه میشود کسانی را که نماز نمیخوانند، متقاعد کرد که نماز بخوانند؟!
نمیشود یک راه کار مشخص و یک دستورالعمل واحدی برای همگان ارائه داد، چرا که نه افراد یکسان و عین هم هستند و نه علت انجام یا ترک کارهای متفاوت در همگان مشابه میباشد. مگر تمام کسانی که نماز میخوانند، به یک علت نماز میخوانند که تمامی کسانی که نماز نمیخوانند، به یک علت باشد. برخی از اهل نماز، برای عبادت و قرب الی الله نماز میخوانند – برخی عاشق خدا و عبادت او و از جمله نماز هستند – برخی دیگر از روی ترس نماز میخوانند – برخی دیگر از روی عادت نماز میخوانند ... و بالاخره حتی برخی از روی ریا و فریبکاری نماز نمیخوانند. پس علل نماز نخواندن نیز در هر کسی متفاوت است و تا آن علت برطرف نشود، نماز نخواهد خواند. به عنوان مثال:
?- برخی خدا را قبول ندارند، پس نماز نیز نمیخوانند؛
?- برخی دیگر خدا را به عنوان خالق (مبدأ آفرینش) قبول دارند، اما معاد و بازگشت به سوی او را قبول ندارند؛
?- برخی، هر دو را قبول دارند، اما اسلام را قبول ندارند (مانند پیروان ادیان الهی)؛
?- برخی، خدا، معاد و اسلام را قبول دارند، اما آنقدر مشغول دنیا و سرگرمیهایش هستند که یاد خدا را فراموش میکنند.
?- برخی دیگر، کار لغو و بیهوده را بیشتر دوست دارند؛ حاضرند روزی چند ساعت، در فضای مجازی سیر کنند، صدها پیام را دریافت کرده و دهها پیام برای دیگران شناس یا ناشناس بفرستند ... ، اما حاضر نیستند که در شبانه روز، حداکثر 20 دقیقه وقت، برای راز و نیاز با خدایشان بگذارند!
?- برخی جاهل (بیخرد) و نادان هستند – برخی خوب هم میدانند، اما لجاج و عناد دارند – برخی دیگر، هیچ یک از این مشکلات را ندارند، اما بسیار تنبل هستند و ... .
***- بنابر این، شرط اول در هر تذکر و تبلیغی، "مخاطب شناسی" میباشد. باید او و مشکلش را شناخت، و شرط دوم، ورود از راه مناسب و متذکر نمودن اوست. اما فراموش نکنیم که هیچ کدام از این امور، علت قطعی برای ایمان یا نماز خواندن و به طور کلی هدایت کسی نمیشود؛ چرا که هادی فقط خداوند متعال است، اوست که مؤمن را از ظلمات به نور هدایت میکند؛ و برای ما هزاران هزار، علل ناشناختهی دیگر باقی میماند. لذا ما فقط میتوانیم با بصیرت، درایت، گفتار نیکو، نصیحت، موعظه، تبلیغ، تدریس و تذکر، روشنگری نماییم؛ اما نتیجه در اختیار ما نمیباشد. چنان که به پیامبرش نیز فرمود: تو نمیتوانی هر کس را که تو دوست داشته باشی هدایت نمایی.
«إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» (القصص، 56)
ترجمه: در حقیقت تو هر که را دوست دارى نمىتوانى هدایت کنى لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایى مىکند و او به راهیافتگان داناتر است.
نماز:
نماز، حکمت و آثار دارد؛ هر چند که اگر مسلمانی با آن آشنا نباشد نیز باید جهت اطاعت امر، نمازش را به موقع اقامه نماید.
حکمت اصلیاش، همان "یاد خداست"، چنان که به حضرت موسی علیه السلام فرمود: « إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی - همانا من "اللّه" هستم؛ معبودی جز من نیست! مرا بپرست، و نماز را برای یاد من بپادار / طه، 14 ».
وقتی گفته میشود که "کاری" برای رسیدن به "هدفی" میباشد، معلوم میشود که اصل و بالاتر از آن کار، همان هدف از انجام آن است؛ لذا از آیهی فوق معلوم میشود که "یاد خدا" و فراموش نکردن او و روز ملاقات، اصل و هدف است. تلاوت قرآن کریم، حلال و حرام و تمامی احکام و عبادات نیز برای همان زنده نگهداشتن و استمرار یاد خداست که سبب رشد و قرب میگردد؛ چنان که فرمود:
« اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ » (العنکبوت، 45)
ترجمه: آنچه را از کتاب (قرآن کریم) به تو وحی شده تلاوت کن، و نماز را برپا دار، که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه بازمیدارد، و یاد خدا بزرگتر است؛ و خداوند میداند شما چه کارهایی انجام میدهید!
نتیجه:
در نتیجه، کسی که خدا را نمیشناسد، قبول ندارد، و یا توجه ندارد و یا به خاطر مشغلههای دیگری که نزد او محبوبتر است، فراموش کرده است، نماز هم نمیخواند.
از این رو، راهکار اولیه و اصلی، این است که یاد خدا را در خود و دیگران زنده کنیم؛ و البته بهترین روش نیز این است که خود و دیگران را متوجه "محبت، لطف و رحمت الهی" به خودمان نماییم.
"محبت" اصل و ریشه است، چنان که فرمود: « قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی ... - بگو اگر خدا را دوست دارید، از من تبعیت کنید / آلعمران، 31».
نکته - متقاعد کردن دیگران:
آنقدر کفار ژست روشنفکری - بیقیدها، ژست عقل و منطق - و اهل فسق و فجور، ژست مدرنیسم و پست مدرنیسم گرفتند؛ که ما گمان میکنیم که لابد هر کسی که از اعتقادات درستی برخوردار نبود، و یا بیقید و لاابالی بود، لابد با دلایل منطقی و متقاعد کنندهای مواجه نگردیده است و اگر بشناسد، حتماً ایمان آورده و عمل صالح را پیشه مینماید!
اما، اصلاً چنین نیست. مگر برای کفر و یا فساد و لاابالیگریها و بیقیدیهای خود، دلایل فلسفی و منطقی و متقاعد کنندهای به دست آوردهاند؟! خیر؛ بلکه بسیاری میدانند، اما نمیخواهند.
مکرر بیان شد که "هر چند آدمی شناخت حاصل میکند، اما الزاماً در پی آن چه برایش شناخته شد نمیرود، بلکه در پی آن چه دوست دارد میرود" – یا به بیانی دیگر: "آدمی الزاماً در پی معروف نیست، بلکه در پی محبوب است".
مگر ابلیس لعین، خدا را نمیشناخت؟ مگر بلعم باعور از مؤمنان و مستجاب الدعوة نبود؟ مگر سامری گوسالهساز، خودش از عرفای به نام قوم موسی علیه السلام نبود؟! مگر فرعون نمیدانست که خودش "اله و ربّ" نیست؟! پس سارق نمیداند که دزدی بد است؟! مگر ظالم، نادرستی ظلم را تشخیص نمیدهد و ظلمی که به دیگران میکند را نسبت به خودش نیز روا میدارد؟!
پس، هرگز گمان نکنید که همیشه با یک عده انسانهای دانشمند و فرهیختهای طرف هستید که نمیدانند و اگر چند دلیل منطقی و محکم بشنوند، قبول میکنند و ایمان میآورند!
اما در عین حال، باید تلاش کرد. باید ابتدا خود، خانواده، بعد خویشان، دوستان و نزدیکتران را و سپس دیگران و عموم را متذکر شد و به حق دعوت نمود. باید به صورت منطقی و متقن، به سؤالات و شبهات آنان پاسخ گفت؛ باید بطلان و پوچی ضدتبلیغها را آشکار ساخته و انجام وظیفه نمود. این بهترین کلامی است که انسان میتواند با گفتار و عمل خود بگوید:
« وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ » (فصلت، 33)
ترجمه: و کیست خوشگفتارتر از آن کس که به سوى خدا دعوت نماید و کار نیک کند و گوید: «من [در برابر خدا] از تسلیمشدگانم [از مسلمانانم»؟
« وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ » (الأعراف، 170)
ترجمه: و آنها که به کتاب (قرآن مجید) تمسّک جویند، و نماز را برپا دارند، (سرانجام نیکو و پاداش بزرگی خواهند داشت؛ زیرا) ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم کرد!