تشنگی و بی آبی
دیروز تعطیل بود و مجال و حال بیشتری برای نگاه عمیق تر به مطالب شبکه ها ی اجتماعی داشتم.در یکی از گروههای پیام رسان ها که عضو بودم ادمین سوالی رو مطرح کرده بود اما دریغ از یک پاسخ دو سطری به این سوال ! گویا هرکسی هرچی به ذائقش خوش میاد از جاهای دیگر بر می داره و درجای دیگه قرارش میده ! دریغ از لحظه ای درنگ در موضوع و اهداف و نیازها یی که گروه به موجب آن ایجاد شده است.
تو گویی کسی حال تولید و حتی تلخیص و ویرایش مطلب را هم نداره!
خلاصه همه و همه و همه در گیریم و لیکن آب در هاون می کوبیم و دلمان (البته طیف اندکی که مدعی فعالیت مثبت اند)خوش است که کار فرهنگی می کنیم.مصرف زدگی در لایه لایه زندگی ما فرهنگ شده است.و البته سیاستمدارانی هم چندان بدشان نمی آید که این کرور کرور جمعیت دور خویش یا دور هم بچرخند.!!
قصه و غصه کوتاه کنم .
پاسخ سوال ادمین را در چند پست نسبتا کوتاه دادم.
واکنش ها قابل تامل بود و بیانگر نیاز نسل جوان به ارائه مسائل کاربردی و غیر کلیشه ای. تشنه هایی که به دنبال چشمه ای گوارا و شفاف و سودمند تامین گر نیاز خویش می گردند و هزاران نامرادی، که نوشیدنی های ارائه شده دارند آنچه را که نباید داشته باشند.و ندارند آنچه را که شایسته است داشته باشند.
در خانه اگر کس است یک حرف بس است
در آسمان دلم غبار در پرواز
پرندگان مهاجر رمیده ازآواز
چه قسمت است خدایا غبار می تازد
بر این روشنی و نور با آن همه ناز
زعلم و فلسفه مردمان نجستم راه
صدای خفته دل می کند چنین آواز
ببار ابر دل انگیزفرودین اینک
که غصه سرکنم وقصه ها کنم آغاز
یک ازهزار بگویم تو را ز هجربس است
دگر نمانده به سر آرزوی دور و دراز
در این سرای هزار رنگ غوغایی
هوای عشق تو می داردم به آه و نیاز
در این خرابه ویران نام و ننگ با یادت
همی بسوزم و سازم ،نیستم شعبده باز
سید
18-1-97
می آموزیم برای....
می آموزیم برای بازگویی برای دیگران در کلاس و تریبون – شغل و گذران زندگی- ،برای کم نیاوردن در میان دوستان و همسالان – رقابت- ،برای شهرت و مطرح شدن در جامعه و فامیل و خانواده ،- اثبات خود - برای دوست داشتن آموختن ،آموختن برای آموختن -وصدها برای...
لیکن اندکند آنان که می آموزند تا عمل کنند و بر مبنای آموخته های خویش اندیشه و کردار خود را رشد دهند.!
در میان هزاران و هزاران درخواستی که نیایشگران پاک و هوشمند و زیرک جهان از خدای خویش خواسته اند، درخواستی ویژه و شایسته درنگ در نیایش های اسلامی چشم نوازی می کند که حکایت از بینشی بسیار فراتر از آنچه انسان های عادی در باره آموختن می اندیشند و باور دارند،دارد.
بیاییم در این فراز لحظه ای توقف کنیم و سپس خود به داوری در باره آموخته های خویش بپردازیم.!
نکته بسیار مهم این است که در این نیایش، نیایشگر پاک که خود از دوستان خداوند است در آن تقاضای پناهندگی به خداوند را دارد. تو گویی آژیر بمباران دشمن به صدا در آمده است و دلسوزان بشرفرورفته در غفلت ها با هر شکلی می خواهند مردم خود را به پناهگاه برسانند تا از آسیب این بمباران کشنده در امان بمانند.
نیایش گر در این فراز دعا خانه نشین و سجاده نشینی نیست که وردی و ذکری بر زبان داشته باشد و به آهنگ ثواب و پاداش آن را بخواند!
و اما آن فراز نیایش:"خدایا پناه به تو مى برم از دانشی که سود نبخشد."
دانش اندک و اندیشه محدود من واقعا،یعنی واقعا به سود بخشی دانش های بشری قد نمی دهد. اما به قول حافظ
"اینقدر هست که بانگ جرسی می آید."
همین اندازه می دانم، دانشی که مرا از چاه سنگی و گیاهی و جانوری بالا نکشاند و به انسانیت نرساند و توان مندی های انسانی ام را فربه نسازد حقیقتا چه سودی خواهد داشت.
همین اندازه می دانم آموخته های دیروز و امروز و فردایم در شکوفایی هویت انسانی به خدایی شدن کمکم کنند.همین! دیگر هیچ نمی دانم.
******
پ.ن:
در کتاب مصباح المتهجد جناب شیخ طوسی برای نیایش پس از نماز ظهر چنین آمده است:
"اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ نَفْسٍ لاَ تَشْبَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لاَ یَخْشَعُ وَ مِنْ عِلْمٍ لاَ یَنْفَعُ وَ مِنْ صَلاَةٍ لاَ تُرْفَعُ وَ مِنْ دُعَاءٍ لاَ یُسْمَعُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْیُسْرَ بَعْدَ الْعُسْرِ وَ الْفَرَجَ بَعْدَ الْکَرْبِ وَ الرَّخَاءَ بَعْدَ الشِّدَّةِ اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْکَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْکَ"
خدایا پناه به تو مى برم از نفسى که از دنیا سیرى ندارد و از قلبى که خاشع نباشد و از علمى که نفع نبخشد و از نمازى که بالا نرود و از دعایى که به اجابت نرسد خدایا از تو مى طلبم آسانى حال را بعد از عسرت و گشایش پس از رنج و مشقت و فراوانى نعمت پس از سختى و شدت اى خدا هر نعمتى که ما بندگان راست هم از جانب توست خدایى غیر تو نیست از تو آمرزش مى طلبم و بسوى تو از گناه باز مى گردم.
معرفی کتاب: علم نافع – حسین مطیع
این کتاب به تفصیل در باره علم سودمند پرداخته است.
منهای تو یعنی چه؟!
منهای تو یعنی صفر؟!
منهای تو یعنی هیچ!
"هیچ" منهای تو یعنی هیچ!
منهای تو دیگر"من"،"من"هم نتوان گفتن
ای با "من" و هم بی "من"
منهای تو آغازو نه فرجامی است
دیگر ندهد معنی خوب و بد آدم ها
هم آلودگی و پاکی منهای تو نقشی است بی تصویر!
منهای تو کو دیروز کو امروز کی فردا!
منهای تو زمان ساکن
منهای تو زمین دلتنگ
منهای تو درگیر اما و اگر خویشیم
منهای تو درگیر پس و پیشیم
منهای تو پابند خیال و وهم
منهای تو دل در خلاء محض است
منهای تو یعنی چه؟
نه عارف و فیلسوفم ،نه عابد و نه زاهد
نه هرزه نشین هستم
نه معتکف دیرم
نه بی خبر از خویشم نه سر جهان دانم
ای با"من" و هم بی"من"
منهای تو چون گردم گرد عدد و اعداد!
شمع و گل و پروانه بی جان و همه خاموش
ای جان همه ی جانان
از بهر تو هر جان جهان مدهوش
منهای تو هر چیزی به جهان اسمی است تنها اسم!
سید
21-12-96
و اما من همین که با اتفاق و حادثه تلخی رو برو میشم داد و فریاد راه می اندازم و به زمین و زمان بد و بیراه میگم.و به همه چیز و همه کس حتی خدا بدبین میشم.
جاوید ،با دیدن و رویارویی با سختی و مشکل دنبال علت و دلیل درونی و بیرونی میرود وسعی می کنه خودش به تنهایی با استقامت و پشتکار سختی ها رو تحمل می کنه و سهم عوامل درون زا و برون زای اتفاقات رو بررسی می کنه و به دنبال راه حل های منطقی و خرد مندانه بر میاد.و با زبان دل میگه من سعی خودم رو می کنم اما،بی شک حکمتی هم در کار آفریدگار مهربان وجود داره که من از آن بی خبرم.
سلمان، آدم عجیبیه! همه رو شگفت زده می کنه ،او در برابر ناملایمات و بی مهری های روزگار زبان و دل سپاسگزار هم دارد گویا خود را همواره خودش رو در حضور معشوق و محبوب می بیند و زبان جان و دل و پیکرش میگه: هرچه آن خسرو کند شیرین بود- هر چه از دوست رسد نیکوست.
و اما فاطمه، او آه و ناله نمی کنه،داد و فریاد محاله،بدگمانی و مشکل رو به سوی دور و نزدیک و خدا پرت کردن اصلا و ابدا.حکیمانه حکمت فرمانروای حکیم هستی رو دربست قبول می کنه و سپاس و ستایش محبوب در بحرانی ترین لحظه ها خوراک انرژی زای سراسر وجودشه، گویا با همه وجود پذیرفته است که : هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند.
فاطمه ! همه اشکالات و کاستی های خود را در بروز درد و رنج ها می پذیرد سهم دیگران را دریاوار در خودش هضم می کند و عاشقانه خود را در میدان سختی ها می اندازد و به سراغ ناگواری ها می رود تا با پله های سخت کوشی و حکمت پذیری و توکل و شکیبایی و خردورزی نردبان کمال خودرا به بام حقیقت و بختیاری برساند.
دوست من! شما در کدام طیف قرار داری
ارزیابی و حسابرسی پایان سال من و تو چگونه است!
دل پاره ها و عقل واره ها را ببینید
پ.ن:
فرهنگ مومنانه" و انسان مؤمن نه بابت از دست دادن چیزی اندوهگین میشود و نه وقتی امکانات و نعمت به او میرسد فرحناک میگردد."لکیلا تاسواعلی ما فاتکم ولاتفرحوا بما اتاکم "(قران کریم- حدید 23)"
- در سوره 94 قرآن یعنی سوره انشراح تامل کنیم
بنام خداوند بخشنده و مهربان
آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم، (1) و بار سنگین تو را از تو برنداشتیم؟!(2) همان باری که سخت بر پشت تو سنگینی میکرد!(3) و آوازه تو را بلند ساختیم!(4) به یقین با (هر) سختی گشایشی است!(5)(آری) مسلماً با (هر) سختی گشایشی هست،(6) پس چون از نماز و طاعت پرداختی برای دعا همت مصروف دار ، (7) و به سوی پروردگار خود همیشه متوجه و مشتاق باش! (8)
معنی آن باشد که بستاند ترا بی نیاز از نقش گرداند ترا
معنی آن نبود که کور و کر کند مرد را بر نقش عاشقتر کند
می نویسی و دور می اندازی و دوباره ذهنت را متمرکز می کنی ،پرش های بی و سر وته ذهنت امانت را بریده اند.درد های دیروز و امروز،نادانی های دیروز و حالا حالا گفتن های امروز و ترس های فردایت همه و همه برش های زندگی ات را ساخته اند.
قطعاتی که نقطه اتصال آن را به دست روزگار و این و آن سپرده ای و خود به پرش های بی انتهای ذهنت دل خوش کرده ای... با هر پرشی ته دلت خالی می شود ،دل خالی همان ترس یا احساس ترس بیهوده ای است که زندگی ات را بر زمین کوبیده است .قانون جاذبه اصلا شوخی سرش نمی شود.جاذبه ترس ستون فقرات روحت را چنان درهم می شکند که اولین اثر نامیمونش خانه نشینی ذهن و اندیشه فعال توست.
اینجاست که دل همه چیز خواهت اسیر پرش هایی می شود که تو را له و لورده کرده اند و اینک تو هستی و آرمان خواهی های دل و حسرت راههای نرفته و ذهن نشینی های دیروز و ترس های فردا.
می گفت: رفیق رهایی از ترس های فردا رهایی از ترس های فرداست و رهایی از هردو، دست به کار شدن است واز محبوب بی همتا یاری جستن و او را بر ذهن و ترس خویش آقایی و سروری دادن. بهتر است تا این ذهن دوره گرد هرزه نشین نیمه جانی برایت باقی گذاشته است یرخیزی و از آب زلال چشمه هستی آفرین به رسم پاکانِ بارگاه محبوب جانی صفا دهی و بی دریغ وبی آلایش بر قبله جانان رو کنی و درد بی درمان خویش با او چاره سازی.
سید
12-12-96
پ.ن:
قطره دانش که بخشیدی زپیش
متصل گردان به دریاهای خویش
مولوی
---------
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من
ابو سعید ابو الخیر
ساحل فرو بگذار امواج را آغوش وا کن
فرزند دریا باش ، طوفان را صدا کن
گر مدعی صد ورد اندر سینه دارد
جان جهان آن جان جانان را وفا کن
سید
2-12-96