فهم جان
گـل خـندان کـه نخندد چه کند
عــلم ازمـشک نـبندد چـه کند
مـاه تـابـان بـه جز از خوبی و ناز
چـه نـماید چـه پسندید چه کند
آفـتـاب ار نـدهد تـابش و نـور
پس بـدین نـادره گنـبد چه کند
گاه برای این که علاقه و جدیت ما به نماز بیشتر شود؟ تذکر دل میخواهیم، استدلالها را بسیار خوانده و میدانیم؟
نخست باید ضرورت و اهمیت و فایده نماز را با دل و جان فهم کنیم. و مرتب دل را به قول عرفا با آن درگیر کنیم.
حرف دل چیست حرف دل این است که منشأ میل و اشتیاق به ملاقات و گفتگو با هر کسی، میزان و محبت و عشق است و البته این عشق و محبت نیز با شناخت و معرفت حاصل میگردد. و هرچه از کمال و جمال و خوبی های یار بیشتر بدانیم عطش اشتیاق ما برای رسیدن به او بیشتر خواهد شود.
از سویی دیگرقانون و نظام آفرینش این است که آدمی ، با بدنی مادی در این دنیا زندگی میکند، اما با تمام وجود خود راهی سرایی دیگر برای ملاقات با آفریدگار خویش میباشد .و سرای طبیعت منزلگاهی ماندگار و جاودانه اش نیست.
پر واضح است که آدمی در این دنیا نیازهایی دارد که رسیدن به آنها برایش لذت هم دارد، چرا که نیاز فقر است و انسان عاشق کمال و دوست ندارد در فقر بماند. از این رو ناخودآگاه به دنیای مادی، گذرا و فانی دل میبندد چنین می پندارد که از این ذهگذر می تواند از جاده فقر و نیاز عبور کرده و غنی و بی نیاز گردد و به کمال برسد. گاه این دلبستگیها و ودست و پا زدن ها و تکاپوها در این عبوراز مسیر زندگی مادی به حدی میرسد که مقصد ومقصود وحبیب و محبوب را فراموش میکند، چه رسد به قول و قرارها با معشوق حقیقی را.
الف – اینجاست که انسان نیاز به یادآوری دارد؛ نیاز دارد لحظاتی دنیا و جلوه ها و جلوه گری هایش را کنار بگذارد و با محبوب دیدار کرده و به راز و نیاز با او بپردازد؛ بنابراین نماز را برای توجه به محبوب و یادآوری مقصد و مقصود فراموش شده قرار داد و فرمود: گرفتاری ها و لذتها و رنج های تو در این حیات مادی بسیار است، اما فراموش نکنی که هیچ موجودی در این عالم، نه «إله» و «معبود» توست و نه «ربّ» و صاحب اختیار و تربیت کنندهی توست؛ پس برای این که به یاد من باشی و مرا فراموش نکنی، نماز بخوان:
«إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی» (طه، 14)
ترجمه: به یقین این منم خداى یکتا که جز من معبودى نیست، پس مرا پرستش کن و نماز را به یاد من برپا دار.
ب – وقتی انسان "الله" که إله و ربّ اوست را فراموش میکند، دچار خود نگری میگردد، به گونهای که خودش را همه کاره و مؤثر در وجود میبیند، خودش را محور میانگارد ... و خلاصه دچار نوعی تکبر و خودبزرگبینی نیز میشود، از این رو اغلب نظر خودش را از علم و حکمت الهی برتر میبیند و میل خودش را به امر او ترجیح میدهد. و تنها عبادتی که این تکبر را میشکند، نماز است. لذا بانوی اسلام حضرت فاطمه علیهاالسلام در خطبه فدک و بیان فلسفه برخی از احکام فرمودند:
«فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ»
ترجمه: پس خداوند، ایمان را براى پاک کردن شما از شرک، و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر قرار داد.
ج – خواهنده عرصه کمال و وصال معشوق باید بداند دنیای مادی، پستترین مرتبهی وجود است. وقتی انسان به دنیا و چیزی حقیر و کوچک مشغول و سرگرم شد و از سرای دیگر(مرتبه عالی حیات انسانی) ودیدار و ارتباط با محبوب غافل شد، مرتبه وجودی خودش نیز به همین اندازه پایین میآید و کوچک و کوچکتر می شود. از این رو هر از چندگاهی از این کارگاه کوچک که مثل زندان است، باید بیرون بیاید، با دیگران و مراتب بالاتر ارتباط برقرار کند تا خود نیز رشد یابد، لذا فرمود: «ألصَّلاة مِعرَاجُ المُؤمِن»، یعنی نماز وسیله صعود بالا رفتن مؤمن به مرحله کمال است. پس انسان اگر عاشق رشد و کمال حقیقی «نه مجازی» شد، عاشق نماز نیز میشود. چون نماز بهترین و عالی ترین وسیله این ارتباط و ملاقات است.
در قرآن کریم میفرماید، انسان گناهکار وقتی میمیرد و حقیقت خود و عالم هستی و آن چه انکار یا حتی مسخرهاش میکرد را مشاهده میکند، به خدا التماس میکند که او را برگرداند تا عمل صالح انجام دهد:
«حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُون » (المؤمنون، 99)
ترجمه: تا آنگاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد، مىگوید: پروردگارا مرا بازگردانید.
از برخی اهل دل چنین گزارش شده است: (از آن جهت که خواب شبیه و نوعی مرگ است) صبح که از خواب بیدار میشدند، ابتدا آیه بالا را تلاوت میکردند و سپس میگفتند: خب، حالا خدا دعایت را مستجاب کرد و تو را برگرداند، بسم الله، ببین چه میکنی؟
وبرخی دیگر از اهل دل نیز در خانهی خود (قدیمها رسم بود) قبری حفر کرده بودند و گاه در آن میخوابیدند و این آیه را تلاوت میکردند و سپس بلند شده و بیرون میآمدند و به خود میگفتند: فکر کن مُردی، دعایت مستجاب شد و بازگشتی. [چرا که مرگ دم به دم است، چنان چه روزها و حتی لحاظ گذشته ما مُرده است – پس حال که زندهایم، گویا بازگشت داده شدهایم]
حال این حکایت ماست و یا باید درس ما باشد؛ هر کسی دوست دارد با قدرت برتر ملاقات و گفتگو داشته باشد و اگر شد رفاقت و صمیمت نیز داشته باشد. همه تلاش ما در زندگی برای این است که به کمالی برسیم و به آن متصل گردیم. در این عالم کسی نیست که آرزوی دیدار و گفتگو با معشوق و محبوب را نداشته باشد و اگر محبوب او مقام والایی داشت، اجازه ورود، حضور و ملاقات و گفتگو با او را برای خود موفقیتی بزرگ میداند و اگر این گفتگو با صمیمت و برقراری دوستی شد که دیگر اوج موفقیت است.
حال خداوند کریم میفرماید: نگران مباش، ملاقات تو با من فقط به آخرت موکول نشده است، تو و همه عالم آفریده من، دست پرورده من، روزی خور من و خلاصه فقیر درگاه من هستید و همه در محضر من حاضر هستید – در من فراموشی راه ندارد، اما تو گاه و بیگاه مرا فراموش میکنی.
اما، اگر عشقِ ملاقات و گفتگوی با من را داری، بیا نماز بخوان و من حداقلِ این ارتباط را بر تو واجب کردم آن هم هر از چندگاهی، بلکه روزانه پنج مرتبه؛ تا اگر از روی عشق و محبت و میل نیامدی، به خاطر وجوبش بیایی. لذا به محض آن که صدای «اذان» را شنیدی، یعنی من به تو «اجازه ورود برای حضور» دادهام. اجازه دادهام که بیایی با من سخن بگویی؛ پس چرا علاقهای نشان نمیدهی و با سر نمیدوی؟ چرا این ملاقات برایت سخت شده است؟! چه چیزی از من به تو نزدیکتر و از من نزد تو محبوبتر است که اشتغال به آن تو را از یاد من غافل میکند؟! وقتی میگویم بیا و سجده کن، چه چیزی تو را باز میدارد؟! خود را والاتر از مخاطبین این امر میدانی، یا این که استکبار و تکبر مانع تو میشود؟ به ابلیس نیز همین را فرمود:
«قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ » (صاد، 75)
ترجمه: فرمود اى ابلیس چه چیز تو را مانع شد که براى چیزى که به دستان قدرت خویش خلق کردم سجده آورى آیا تکبر نمودى یا از [جمله] برترىجویانى (متکبرین)؟
حال حدیث حضرت صدیقه کبرا را مجدد بخوانیم که فرمود: « و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر قرار داد » و توجه داشته باشیم که ترک نماز یا اهمال در آن از تکبر و کاری ابلیسی است.
د – پس اگر سعی کنیم که شناخت و ایمانمان به الله جلّ جلاله بیشتر و کاملتر گردد، محبت مان نیز تشدید گردیده و عاشق نماز و سایر عبادات میگردیم و دائماً مترصدیم تا اجازه ورود «اذان» برسد و ما در محضرش حاضر و به موهبت همنشینی با حضرت یارانسانی الهی شویم.
« قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا » (الکهف، 110)
ترجمه: بگو: جز این نیست که من بشرى مثل شما هستم [با این تفاوت] که به من وحى مى شود که خداى شما خدایى یگانه است. پس هر کس به لقاى پروردگارش امید دارد باید عمل شایسته کند و کسى را در عبادت پروردگارش شریک نسازد.