استاد علامه جناب آقای محمد تقی جعفری رحمه الله علیه در کتاب بسیار ارزشمند ترجمه و شرح نهج البلاغه می گوید:
در همهی سطوح هستی هیچ عاملی برای آرامش و اطمینان جز به یاد خدا بودن که از لوازم ایمان است وجود ندارد. "الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکرالله تطمئن القلوب.آیه28 سوره رعد" . خواص به یاد خدا بودن آن قدر فراوان است که نمیتوان از عهدهی شمارش و تفسیر آنها برآمد. فقط در این مبحث خاصیتی را که در آیهی مبارکه آمده است، توضیح میدهیم: آرامش و اطمینان خاطر، عظمت این نعمت(آرامش) را فقط کسانی میتوانند درک کنند که با مغزی کنجکاو و ذهنی هشیار در پهنه ی هستی نگریسته و از موجودیت خود اطلاعی پیدا کردهاند.
ممکن است گفته شود: اغلب اشخاصی که در این دنیا بدون توجه به خدا و بدون اینکه به یاد آن مبدء فیاض بوده باشند، با آرامش خاطر زندگی میکنند و زندگی را برای خود شیرین و لذت بخش نمودهاند، بنابراین، آیهی شریفه چه مقصودی از آرامش خاطر را بیان مینماید؟
آرامش های سطحی مانند رضایت خاطرهای بیاساس کار معمولی بشری است. همهی ما میدانیم که انسانها در طول تاریخ خود به یک عده اموری رضایت داشته و با درونی آرام و مطمئن به آن امور زندگی کردهاند که حتی اگر در موقعیتی مناسب به همان اشخاص میگفتند که اصلا شما میدانید به چه چیزهایی دل خوش داشتهاید؟ قطعا نمیتوانستند رضایت و دلخوشی خود را به آن امور توجیه کنند.
اساسیترین علل آرامش ها:
1-محدودیت تفکرات و ناچیزی اطلاعات که فقط میتوانند زندگی محقر شخص را در محدودهی دیدگاهی کوچک که برای خود ساختهاند، اداره کنند. به همین جهت چون و چراهائی که برای این اشخاص طرح میشود، بدان جهت که خیلی سطحی و محدود میباشد، پاسخهائی مناسب آنها نیز قانع و آرامشان میسازد.
2-اشخاصی هستند که از قدرت تفکر و فراوانی اطلاعات دربارهی اصول و مسائل زندگی و جهان هستی که محیط بر آنان میباشند، برخوردارند ولی به جهت قرار گرفتن در جاذبهی لذت یابی، که نمیگذارد آدمی به عمق اطلاعاتی که به دست آورده است، نفوذ فکری نماید و دربارهی آنچه که از طبیعت و غیر طبیعت در پیرامونش میگذرد، به طور دقیق بیندیشد، لذا از صحنهی زندگی میگذرد بدون اینکه با حقیقت و اصول بنیادین آن سر و کاری داشته باشد.
3-عدهای دیگر را میبینیم که بوسیلهی عوامل گوناگون تخدیر، از هشیاری ها میگریزد و اصلا نمیگذارد سئوالی در پیش رویش نمودار گردد، تا مجبور به دادن پاسخ به آن بوده باشد.- متاسفانه اکثریت چشمگیری از انسانها از این گروهند و آرامش خاطرشان مستند به سستیها و تخدیرهای گوناگون است.
جمله عالم زاختیار و هست خود
میگریزد در سر سرمست خود
میگریزند از خودی دربیخودی
یا به مستی یا به شغل ای مهتدی
تا دمی از هوشیاری وارهند
ننگ خمر و بنگ بر خود مینهند
4-گروهی دیگر از انسانها در برابر عوامل جبرنمای زندگی ضعف اسفناکی از خود نشان میدهند، مانند اسیران دست قدرت پرستان و شهوت رانان و خودکامه گان و با این ناتوانی کاذب که در خود احساس میکنند، در همان اسارت و بردگی احساس آرامش هم میکنند! و در درون خود انگیزهای برای چون و چرا در آن زندگی که پیش گرفتهاند نمیبینند. اینان هم آرامش خاطر دارند، مانند آرامش خاطر حیواناتی که در باغ وحش در میان قفس ها دارند.
آیا میتوان آرامش های چهارگانه را که به طور مختصر متذکر شدیم آرامش و اطمینان نامید؟! به نظر میرسد این آرامشها معلول بریدن و گسیختن ابعاد بسیار مهمی از انسان در زندگی است، نه آرامش طبیعی و منطقی. شرابخوار پس از آشامیدن شراب، یا هر شخص تخدیر شده که در خود احساس آرامش مینماید، ناشی از حذف یک بعد یا یک نیروی فوقالعاده بااهمیت (هوشیاری و تعقل) در زندگی است، نه آرامش حقیقی.
آرامش دل فقط با تکیه به دلآفرین حاصل میشود. پس کوشش برای بدست آوردن چنین آرامشی از بزرگترین اطاعت ها است و موجب جذب شدن به بارگاه ربوبی است، بدون نیاز به وسوسههای درونی و خودسوزی. انجذاب به بارگاه ربوبی اگر واقعا بوجود بیاید، "من" انسانی محال است که در لجن زار خودپرستی و طبیعت پست حیوانی غوطه ور شود تا برای نجات دادنش به کوبیدن آنچه که در انسان وجود دارد، نیازمند بوده باشد.
با نظر به منابع اساسی عرفان اسلامی که قرآن و سنت و عقل سلیم و اجتماع است به این نتیجه میرسیم که شناخت عظمت ها و کمالات اخلاق عالی انسانی و توجه به استعداد الهی بودن انسان و گرایش به این امور فوق خودطبیعی بیش از گلاویز شدن با خودطبیعی برای نجات آن، مورد تاکید قرار گرفته است.