در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
دو ماهی از ترم تحصیلی گذشته بود. اوضاع روحی خوبی نداشت .مدام سر کلاس با خودش کلنجار می رفت ، گاهی وقت ها هم نا منظم به کلاس می آمد. اصلا با درس و حرف های من همراه نبود .با خودم گفتم شاید دلتنگی و دوری از خانواده اینجوری روحش را بهم ریخته باشد.یک روز خیلی دیر به کلاس آمد ،خواستم پس از کلاس بماند. پیگیری بی نظمی و غیبت های گاه و بیگاهش موجب شد آرام آرام مشکل خودش را به زبان بیاورد.مشکلی که از نظر او خیلی بغرنج و شکننده بود و از نظر من هم عامل بازگشت او به خود و رسیدن به نقطه خودآگاهی . خانم معیری از یک رابطه شکست خورده و یک طرفه با شور و حرارت و حسرت و افسوس حرف می زد و در رنج بود. اینک او از من کمک خواسته بود تا به وضعیت بهتری بازگردد .حالا باید برای رهایی فکر و ذهن و احساس او از رابطه زودگذر و یک طرفه و بی هدفی که قبلا داشته راه درمان درستی را پیش پایش می گذاشتم تا هم موقعیت گذشته را کمتر به یاد بیاورد و هم موقعیت جدید با ثباتی را بیابد.
به نظرم رسید یکی از راههای میان برمرتبط کردنش با امام رضا علیه السلام باشد. سازمان جهان این گونه است، نمی شود چیزی را گرفت و چیزی را جایگزین آن ننمود.در نظام هدایتی و تربیتی اسلام هم تاکید بر آن است که جایگزین باید به مراتب عالی تر و بهتر و اقناع کننده تر از چیزی باشد که پیش از این در اختیار داشته است.از امام رضا و زیارت برایش گفتم و گفتم. متقاعد شد برای رهایی از مشکلی که برایش پیش آمده نزد این پدر مهربان و دلسوز برود و از او تقاضای کمک کند. یکی از حکمت های زیارت پیشوایان معصوم که در آموزه های اسلامی بر آن سخن رفته است این است که امام به عنوان پدر معرفی شده است و قطعا چه کسی شایسته تر از پدر که مشکلات فرزندان خویش را حل کند و گره از کار فروبسته آنان بگشاید.
برای اولین گام پیشنهاد کردم ،خانم معیری تا میدان شهدا برود و تا چشمش به گنبد امام افتاد یه دقیقه مکث کرده و سپس به آقا سلام کند!قرار شد در طول هفته سه بار از همان مکان به آقا سلام دهد و برگردد و پس از انجام هر مرحله نیز تصورات و احساس خودش را برای من بگوید.!
هفته دوم باید گامی پیشتر نهد و آمادگی بیشتری برای حضور در او ایجاد شود! این را هم بگویم که تقریبا تمرینات اولیه برای حضور برایش کمی سخت و سوال برانگیز بود و با ناخرسندی صورت می گرفت. اما قرار ما تنها هم این بود.!
در دومین گام حضور او باید خودرا به بست شیخ طوسی می رساند و علاوه بر سلام چند دقیقه ای را دقیقا مانند این که با کسی به گفتگو نشسته است صحبت می کرد.
این بار نوبت ورود او به صحن اقا بود. خیلی برایش سخت بود ،برای اولین بار چادر بر سر کند. گفتم نه برای دل خودت که این با برای احترام میزبان چادر بر سر کند و خود را به پشت پنجره فولاد برساند و هر چه میخواهد دل تنگش بگوید.
با این که با توجه به شرایط و موقعیت اعتقادی و اجتماعی که داشت و آموزه هایی که از زیارت برایش می گفتم پذیرفتن آن چندان برایش آسان نبود و احساس می کردم خسته و بی حوصله شود، اما گزارش گام سوم بسیار برایم جالب بود! خانم معیری بیش ازساعتی را پشت پنجره با آقا امام رضا به نجوا و راز پرداخته بود.
در خلال انجام تمرینات سایت اینترنتی آستان قدس و امام رضا را به او معرفی کردم و نوشته هایی در شناخت امامان و امام رضا در اختیارش گذاشتم تا با شناخت و معرفت حرکت کند.
هفته چهارم بود و حضوری در کمال دلدادگی "انک تسمع کلامی و ترد سلامی و انت حی عند ربک"
و اما خاطره اولین سلام همچنان برایش شوق انگیز است
تنها یک"سلام"
سلامی که سروش آسمانی بود و به برکت آن امروز چیزهایی دارد که جای دیگر در پی آن بود و جز "سراب" نبود.
سید محمد عبداللهی
25/11/95