"انتخاب"، اختصاصی به عرصه حکومت و سیاست ندارد، بلکه انسان از معبود خود برای بندگی، تا دین ... و حتی رنگ لباس خود را انتخاب میکتد. اما باید دقت داشت که بر "انتخاب" اصول ثابتی حاکم است و بحث ما در این بخش، پیرامون "انتخاب بر اساس شوک احساسی" میباشد.
بیان شد که هر "انتخابی" بر اساس نیاز یا میل، پس از "قضاوت" بین گزینههای متعدد صورت میگیرد و در این اصل فرقی ندارد که موضوع، انتخاب معبود و دین باشد، یا انتخاب دوست و رفیق، یا انتخاب همسر و شغل و یا انتخابهای حکومتی و سیاسی. پس مهم این است که "قضاوت" بر اساس چه مبانی، معیارها و ملاکهایی صورت میپذیرد؟
مبنای قضاوت و بالتبع انتخاب انسان، از دو حالت خارج نیست، که عبارتند از: «عقل و نفس»؛ چرا که انسان بیش از این دو قوه را ندارد.
"عقل" – در قضاوت و انتخاب بر مبنای عقل، آن چه حکمرانی میکند، همان «حکمت» است که مبتنی بر "شناخت و بصیرت" میباشد.
انسان، خودش را میشناسد، جامعه را میشناسد، نیازهای خود را میشناسد، راههای رسیدن به آنها را میشناسد، دوست و دشمن [فایده و ضرر] را میشناسد و بر همین اساس، بین گزینههای موجود و ممکن "قضاوت انتخاب" میکند.
"نفس" – اما در انتخاب بر مبنای نفس، آن چه حکمرانی میکند، همان میل و مشتهیات نفسانی است که اگر به دست "عقل و بصیرت"، کنترل و هدایت نگردد، کاملاً کَر و کور عمل میکند.
در چنین حالتی، رغبت نیز جایش را به حرص میدهد و عاطفه، جایش را به "احساسات" میسپارد.
تکیه بر احساسات:
رهبران الهی، عاقل، حکیم و بصیر، انسانها را در هر امری، به عقل، حکمت و بصیرت دعوت میکنند، اما رهبران فاسد، چون هیچ هدفی به جز "مشتهیات نفسانی" خود ندارند، سیاستها و کارهایشان نیز بر هیچ منطق صحیحی استوار نمیباشد؛ از این رو، برای مقبولیت و جذب، راهی به جز نفس و "احساسات" ندارند. چنان که تنها راه ورودی شیاطین و القای وسوسهها به انسان، همان "نفس حیوانی" بشر میباشد.
اگر دقت کنید، تمامی رهبران سیاسی، یا شخصیتهایی که حرص حکومت، ریاست و ثروت دارند [چه در یک اداره و چه در سطح یک کشور و چه در سطح دنیا]، دائم در حال شناخت و تحریک احساسات اذهان عمومی هستند و با ترفندها، جوّسازیها، تبلیغات، شعارها و ...، این احساسات را کنترل کرده و جهت میدهند.
به عنوان مثال: نگاه میکنند که چه چیزی مردم را خوشحال و چه چیزی ناراحت میکند و روی همان سرمایهگذاری میکنند. حال اگر خشنودی مردم از عملکرد رقیب بود، نسبت به آن "سیاهنمایی" میکنند و اگر از عملکرد خودشان بود، آن را در بوغ و کرنا کرده و مرتب بیان میدارند. اگر ناخشنودی مردم، از عملکرد رقیب بود، آن را بزرگتر و بزرگتر از آن چه بوده، جلوه میدهند و اگر این ناخشنودی از عملکرد خودشان بود، اولاً با دروغها و وعدهها پوشش میدهند – ثانیاً منتقدین را با الفاظ درشت و رکیک تحقیر میکنند و ثالثاً (آنجا که خطا آشکار است و دیگر جای توجیه ندارد)، گناه را بر گردن دیگران میاندازند.
شوک احساسی:
ابتدا باید اذعان کنم که این واژه [شوک احساسی]، متعلق به آن دکترای «اندیشه و اقتصاد» مسلمان فرانسوی است که مایل نیست نامش ذکر گردد.
در این روش، شیفتگان قدرت، حریصان به ثروت و نظامهای بزرگ و کوچکی که بر مبنای "استکبار" و ظلم بر دیگران استوار هستند، و نمیتوانند اهداف پلید خود را به صراحت به مردم بگویند و بالتبع عملکرد ناصواب خود را توجیه و تطهیر کنند؛ برای آن که نزد مردم شناخته و توسط آنها حذف نگردند، بر اصل القا و وارد کردن «شوک احساسی» بر مردم، تکیه کرده و به این روش متمسک و متوسل میگردند.
این روش را در سیاستهای جهانی بسیار تجربه کردهایم. میخواهند افغانستان را به اشغال نظامی درآورند، حادثه 11 سپتامبر را پیش میآورند و میگویند: «یک گروه بدبخت و بیچاره افغانی، به برجهای دوقلو – پنتاگون و ... در امریکا، حمله هوایی کرده است؟!» - میخواهند عراق را به اشغال نظامی درآورند، میگویند: «صدام سلاحهای کشتار جمعی دارد و قصد دارد که به اورپا و امریکا حمله نظامی کند؟!» - میخواهند به تمامی کشورهای اسلامی حمله نظامی کنند، داعشی راه انداخته و میگویند: «این یک تروریسم اسلامی و جهانی است، پس جهان باید به سرکردگی امریکا، وارد مبارزه با تروریسم گردد؟!».
در سیاستهای داخلی نیز در هر برههی حساس و انتخاباتی، شاهد همین جوّسازیهای مبتنی بر احساسات و وارد کردن "شوک احساسی" بر مردم بوده و هستیم.
به عنوان مثال: در طی مذاکرات هستهای و ...، هر گاه که به نقطهی حساسی رسید و اذهان عمومی متوجه نقاط ضعفی گردید، یک مسئله داخلی همه را متوجه خود کرد. مثلاً روغن پالم – یا یک جملهی غلطی که یک مقام مذهبی و سیاسی بگوید، و همگان به او انتقاد کنند که چرا چنین سخن غلطی را به زبان راندی، یا اهانت کردی یا ...، بعد او یا بگوید: "من آن طوری نگفتم، بلکه این طوری گفتم" و یا بگوید: "منظورم آن نبود و این بود"، و یا دامن بزند و بگوید: " یک عده که مخالف من، هستند، مخالف آزادی و ... هستند" و یا اصلاً نفهم و بیسواد، و دلال و مغرض و کلاغ هستند و ... به جوّ بیشتر دامن بزند.
ولایت فقیه؛
در این روش، پس از آن که اذهان عمومی، دچار شوک احساسی گردید، آنها کار خود را میکنند.
ببینید اکنون، به رغم این همه مشکلات داخلی و خارجی و نیز معضلات جبری و اختیاری که از سوء مدیریتها بر مردم تحمیل شده، چه غوغایی بر سر "رهبری" راهانداختهاند؟! گویی این مملکت و مردم، امروزه هیچ مشکلی به جز رهبری ندارند و آن هم باید شورایی و به ریاست مطلوب آنها باشد، تا مشکلات مرتفع گردد! در حالی که اولاً مشکلات، اگر جبری و تحمیلی از خارج نبوده باشد، از خود اینها بوده و این رهبری است که هدایت نظام را با درایت و بصیرت و اقتدار بر عهده گرفته است و مملکت را از تجزیه، بحران، ناامنی و ... حفظ کرده است و اگر دولتها و مجلسها به رهنمودهایش کاملاً توجه و عمل مینمودند، وضعیت به مراتب بهتری داشتیم.
مراقب باشیم:
حال انتخابات نزدیک است، دو انتخاب مهم و سرنوشت ساز. انتخاباتی که در آن "افراد" انتخاب نمیشوند، بلکه سرنوشت کشور و ملت رقم میخورد.
از این رو، هیچ انتظار نداشته باشیم که از جناح "ولایت" حرفی به جز دعوت به عقلانیت، حکمت، بصیرت، وحدت، درایت، دوستشناسی و دشمن شناسی، شنیده شود. اما از جناح مخالف ولایت، و از اتحاد مخالف نظام، و از تشکیلات تشنهی قدرت و از تیم گستردهی موافق با بلوکهی قدرت و ثروت، منتظر انواع و اقسام "شوکهای احساسی" باشیم، اما مراقب باشیم که منفعل نگردیم.
ما تجربه کردیم که هر گاه منفعل شدیم و انتخاب ناصوابی کردیم، چه بلاهایی به سر مملکت، نظام و ملت آمد.