همه اش تنها نقطه ای تفاوت است.
و این تفاوت نقطه ای در نوع نگاه وبینش تو دیگر یک نقطه نیست که تفاوت میان زخم و مرهم،ناز و نیاز،نوازش و سوزش،تکلیف و تشریف و خلاصه ملک و ملکوت و ظاهر و باطن واقعیت های جهان هستی است.
کسانی از میان ما برای دستور آفریدگار به دنبال فلسفه و حکمت می گردند خب چه اشکالی دارد؟!
هیچ! فقط اشکال حکمت و فلسفه این است که دل را آباد نمی کند!به راستی امتحان نکرده ای؟
دلتنگ ذره ای دلِ آبادم این روزها.
دل ها ی مردمان قبیله ام را نحیف و رنجور می بینم.
مردمان قبیله ام با عقل خویش به میهمانی تو آمده اند
میهمانانی که از صاحبخانه به سفره اش ،به چلچراخ خانه اش،به برج و بارویش پرداخته اند.
در این میان همه چیز هست و قلب سفره نشینان در جستجوی صاحب سفره نیست.
بزرگان قبیله ی من هم رمضان را با تدبیر غذایی تفسیر و معنی می کنند!
سحر که با سهر آزین بسته شده است را در قاموس باورمندان روزه زحمت ارج و قرب و منزلتی نیست.!
ناتوانان قبیله من سحر این نازنین پدیده در زمان ها را تنها با خوردن و نوشیدن پیاپی مقویات می شناسند و قورت دادن هلهلکی نماز صبح.
باز خدای امواتشان را بیامرزد!
تنومندان قبیله ی من روز شمار سی روزه در سیستم عامل ذهن و دل خویش نصب نموده اند که پایان هر روز را آلارم می دهد.
بیچاره بی جثه ها نیز بین صفر و یک برنامه عقل و ذوق و دل پر آرایه ی خویش در روزه داری با هزاران درد و مرض امر خدای خود ساخته را فرمان می برند!!!
خلاصه سرگشته ی فربهیِ "دلی خدا خواه" هستم .
دلی که به لعلکم تتقون محکم است
نه به حکمت ها و چراهای بشر ساز
دلی سالم همان دلی که به محضرش باید ببری! آری باید ببری.