عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
یقینا با شناختی که از خودم دارم حتی در قد و قواره بازنوشت این بیت شعر مولوی هم نیستم.
درک معمولی من از ماه رمضان و روزه و بعدشم تموم شدنش و اومدن عید فطر و سوت پایان ماراتن یک ماهه
چیزی کوتاه تر از دریافت متعالی واژه های "صد شکر"و"صد حیف " هست.
کجا بفههم اون حقیقتی که داره از کفم میره و باید برای رفتنش افسوس ها بخورم!
واقعا چیو داریم از دست می دیم که باید زانوی غم بغل کنیم و مویه کنان غصه بخوریم که آه! آخه چرا رفتی؟
واقعا چجوری با این محبوب زمانه "تا"کردیم .اصلا تلقی و دریافت مون از این ماه چی بود؟!
اصلا اومده بود که باهامون چی بکنه؟ همون چی که "او" خواست شدیم!
ظاهرا اومده بود که یه جورایی پوست بندازیم "کرم" بودن رو رها کنیم و بشیم "پروانه".
زایشی نو!
اگه اینجوری بوده و شدیم خب حالا صد شکر که می خوان برامون جشن بگیره!
کی؟
خدا !
آره خدا میخواد برای بنده های روزه دارش که تولدی دوباره یافتن جشن بگیره!
جشن تشریف به رتبه بندگی خداوند مبارکتون باشه
-----------
پ. ن:
او چه دیده بود که در کوچ زمانه محبوب آنقدر بی تاب و بی قرار بود!
نیایش 45 صحیفه سجادیه امام چهارم عشق ورزی آن امام همام با ماه مبارک رمضان در غروب آخرین روز ماه صیام را دریابیم.