زخمی زد و زخمی به تن گرفت
این است حکایت من و دشمن به روزگار
تیغی که دوست نشاند بر دل من ،یادگار اوست
ترسی به سینه ندارم ز های و هوی خصم
از زهر خنده های حبیبان دلم ملول
گرگ و پلنگ اگر می درد مرا خوشم
آن خوی اوست و مرا مرد می کند
در خانه می کُشد و ناز می کند و گریه می کند
آن بی نوا پلنگ که نام دوست را رقم زند
لبخند مهر بر لبش از روی کید و مکر
لیکن دلش همه در سحر دشمن است
کر گشته گوش فلک ز شعارات دل فریب
شاعر نیز مدام به دنبال "امن یجیب"
بر مرکب مراد نشسته دور دور می کند
شاعر هم سوار بر خر لنگ هزینه ها
قصه تمام کنم خاطرتان باد پر زشوق
خوش گفت پروین ارجمند لطیف طبع
"آن پارسا که ده خرد و ملک رهزن است
وآن پادشا که مال رعیت خورد گداست"