پیوند اولیاء و مربیان حاکمیت دل ها
از دیر باز ،از همان روزی که بشر فهمید باید یاد بگیرد و بیاموزاند و رشد و باروری علمی ،فکری و اخلاقی خود و فرزندانش را در آموختن و آموزش دید و آن را افزوده و ارزشی در زندگی خویش تلقی نمود ،برای به چنگ آوردن این ارزش افزوده :
الف- یا خود به استخدام دیگری در آمد تا با تحمل درد و رنج تن و دهش بهره ای از مال جان خویش را از رنج جانکاه ناداری حقیقی برهاند. و در این مسیر تاریخ نمونه های فروانی سراغ دارد که انسان های برجسته ای زخم سنگ و صخره های طریق شاگردی بر پای تن خریده اند تا پای دلشان از زنجیرهای نادانی و غم پنهان نایافتگی حقابق برهد.
ب- ویا در این مسیر ارزش آفرین دیگری رابا روش های گوناگون به استخدام خویش درآورد .
فارغ از چند و چون و خوب و بد نسبی هر کدام ،هر دو با یک هدف انجام می گرفت و می گیرد.
در این میان آنچه قابل درنگ و اندیشه ژرف است (چه معلم و مربی مشعل به دست سراغ شاگرد و آموزش گیر برود و چه شاگرد و پژوهنده لنگان و خیزان در پی معلم و استاد و کلاس درآید) رابطه ناگسستنی در مناسبات میانشان وجود دارد.گرچه امروزه قانون گذاران و دانشمندان علوم تربیتی علل ،دلایل ،انگیزه ها و ساز و کارهای بسیاری (به ویژه در سازمان های رسمی آموزشی و پرورشی ) برای اصالت ،انسجام و ارتقا و کارآمدی این "روابط" نگاشته اند. لیکن بی تردید نگارنده بر این باور است که اصل رابطه بین اولیا و مربیان از چنان واقعیتی برخوردار است که من آن را قانونی نا نوشته می دانم .
اگر از این مفروض که مبتنی بر واقعیت هایی نیز هست چشم بپوشیم .برآگاهان و دلسوزان عرصه تعلیم و تربیت و نیز والدین فهیم و فرجام نگر پوشیده نیست که ابرهای ضخیم و بی بارانی بر این رابطه سرنوشت ساز و تقدیرگونه سایه افکنده و این ارتباط مقدس و اصیل را به نا کجا آباد می کشاند.
علیرغم پرو پاگاندای ذهن پرکن و فریبنده عصر ارتباطات و فراوانی وسایل ارتباط جمعی که روز به روز مدرن و مدرن تر می شود تا بدانجا که والدین و حتی دانش آموزان به آسانی از درون منزل با مدرسه و دانشگاه محل تحصیل خود می توانند خواسته هایشان را منتقل کنند و متقابلا برنامه های سازمان آموزشی و تربیتی مطلوب خویش را رصد کنند و ارتباطی دو سویه و چند سویه داشته باشند. (و برخی فوائد مترتب بر آن را نادیده نمی گیریم )اما نتایج و دستاوردها و پیامدهای پیوند متقابل در دانش آموزان و فرزندان آن گونه که بایسته است در جامعه کوچک مدرسه و منزل و در جامعه بزرگ کشور بروز و ظهور ندارد.
شاید آنچه که در یک پیوند عمیق و کارساز و تاثیرگذار باید در پی آن بود و برای آن چاره اندیشی کرد چگونگی حاکمیت دل هاست نه صدور بخش نامه ها ،ایجاد گروهها و کانال ها در فضای مجازی و تشکیل جلسات تصنعی و تکلیفی.!(تاثیرگذاری این امور در اطلاع رسانی و آگاهی بخشی وتسهیل در آموزش ها را نادیده نمی گیریم.... اما این گونه ارتباط سازی ها برای ساختن شخصیتی نسل آینده آب در هاون کوبیدن است! )
به راستی آیا بازنگری درروش های تحکیم پیوند اولیاء و مربیان ضرورت امروز مانیست؟!
سید29-7-97