سواره ی پیاده!
سری که به دور و برت بچرخانی برای عبور از پیچ های زندگی آنطور که دلت می خواهد چندان از آزادی عمل برخوردار نیستی،باید ها و نباید های بی شماری احاطه ات کرده اند.و تو هم خواسته و ناخواسته به آنچه که آن را تکلیف و دستور نام گذاری می کنیم یا تن می دهی و یا دل می دهی و اندکی از آدم ها نیز سر و دل و جان می دهند!
جای تردید نیست که انسان به طور طبیعی از دستور و تکلیف و باید و نباید و آقا بالا سر داشتن (هر کسی باشد)و چه نکن و چه بکن هم سخت گریزان و فراری است!
او خود را خوب می شناسد؛گاه که از سر ناچاری خود را در چنبره دستور و تکلیفی می بیند با این که می داند با انجام این کار جز اندکی تحمل سختی و تلاش آسیب وزیانی متوجه او نمی شود یا احتمال فایده و منفعت نیز دارد! باز خودرا در "حباب" توجیه و بهانه و عذر قرار می دهد و با ترفند هایی از زیر بار انجام آن شانه خالی می کند.
طبیعی است که آدمی می خواهد مسیر حرکت او به جلو! همواره اتوبان باشد،بازِ باز باشد.کسی به او نگوید بالای چشمت ابروست!
فقط می خواهد بااسب خودخواهی خود را بتازد و بتازاند.
اما کمی دقت کنیم می بینیم سکه زندگی روی دیگری هم دارد با خطوط و نقوش گوناگون!
یک نگاه نه چندان عمیق و فلسفی به خودمان در می یابیم که داده های منحصر به فردی در کائنات داریم؛
- عقل و اندیشه که برای خودش عالمی دارد و تنها همین یک سرمایه که چه باغ و بوستان هایی را می تواند تولید کند و لحظه به لحظه زندگی را از ارزش افزوده برخوردار سازد.مرکزی بسیار پیچیده و ناشناخته برای محاسبات ریاضی و احتمالات و درک توازن ها و معادلات و....
- قلب و دل که برای تعریف و توصیف و کاربرد و آثار آن باید متواضعانه شاگردی صاحب دلان کرد و در پیشگاه آفریدگار دل زانو زد.!
- این دو موهبت بی بدیل در موجودیت انسان ما را به خود مشغول می سازد که :" آهای انسان! هر رهایی آزادی نیست، چه بسا زنجیر اسارت بر روح و اندیشه ات باشد" و "هر تکلیفی اسارت نیست،شاید که همان کلید آزادی دل و جانت باشد"
-همو (عقل)رهایمان نمی کند و مدام در گوشه گوشه جانمان زمزمه می کند که "مطلق گرایی" کار تونیست. تو با راه بندان های بسیاری روبرو هستی! تو را نشاید که مطلقا هر تکلیف و باید و نبایدی را مردود شمری !و یا مطلق پذیر باشی!
حد اقل محاسبه کن ببین
دستور دهنده چه کسی است!
مبنای باید و نبایدش چیست؟
حکمت آن،فلسفه آن،مصلحتش برای چیست؟
سازگاری آن با اندیشه خالص و عاری از دگم گرایی و تعصب چقدر است؟
سود و زیان آن برای توست یا دستور دهنده!
چه نسبتی بین احتمال سود و زیان وجود دارد؟
آیا آنچه تو زیان پنداشته ای حقیقتا زیان است یا دچار وهم و خیال شده ای !
نسبت 100 ،200 و یا هزار سال به بی نهایت چه عددی است!
اگر احتمال ما عددی کوچک باشد و محتَمل ما بسیار بسیار با ارزش باشد چه می کنیم؟
-------
برای رسیدن به موجودیت خویش نخست نرده های زندان مطلق گرایی،جزم اندیشی،تعصب ورزی،خوش خیالی و خودخواهی را بشکنیم. خواهیم دید رهایی در دل و جان و اندیشه سپردن به فرمان خداوند تنها مطلق عالم است.
پ.ن:
وقتی برمر کب خیال و قوانین ساخته عقل و اندیشه شهوت آلود بشر سوار باشیم جای اعتبار و واقع برای ما عوض می شوند.اما کسانی که دل به قانون خداوند سپرده اند و آگاهانه و عاشقانه آن را پذیرفته اند می فهمند و می بینند که:
بسا پیاده که آنجا سواره خواهد شد
بسا سواره که آنجا پیاده میآید
بسا امیر که آنجا اسیر خواهد شد
بسا اسیر که آنجا امیر خواهد بود