کمی متفاوت!
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
آن بزرگی که فاش و آشکار فریاد برآورد و از افشاگری خویش دلی آکنده از شادی و سرور داشت "او"بی کم و کاست و به راستی و درستی از اسارت و بردگی اعتباریات و اوهام
جهان جِرم و جسم "خود" را رهانیده بود. و شوق بهشت و ترس از جهنم را در برابر بندگی حضرت"عشق" هیچ شمرد.
و بی شک هزینه چنین "عشقی"،"بندگی"است.
و نتیجه و دستاورد چنین هزینه کردی ،"آزادی" و رهایی "خود"است.
این آدم دیگر "خود باخته"نیست که صد البته "خود یافته" است.
گوینده بیت "خود یافتگی"را در عشق یابی "خدا یافتگی"دیده است و بس.
هرکه خود را یافت او آزاد شد
جمله جانِ کشورش آباد شد
از مجاز و اعتبار و قید و بند
پر گشود و از هر غمی دلشاد شد(نویسنده)
آری ،آن بزرگ گفت:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
غلام سرسپرده ی شکم و شهوت و خودخواهی و کینه و غرور و رنگ ها و انگ ها و وابستگی و دلبستگی ها که باشی، در عین "خودآزاد پنداری"تنها یک "اسیر"بی مقداری که سر انجام
کشته ی همان مزبله ها خواهی بود.!
بنابرنظر آن بزرگ،در اوج قله های علم و فناوری و مقام و موقعیت و جایگاه اجتماعی و شهرت و ثروت هم که باشی ،اسیری،اسیر.! جهان را هم که صاحب شوی آن جهان زندان توست!
پ.ن: چی می خواستیم چی شد!می خواستم یکی دو فراز نیایش از نیایش نامه امام چهارم بنویسم ... اما قلم جایی دیگر سُر خورد.