ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را
باخویش کن بیخویش را چیزی بده درویش را
جانِ جانان!
"تو" سرنوشتم را نیکو اندازه گرفته ای-مناسب قد و قامت و کِشش و کوشش من-
هرآن بلا و ناگواریی را از من دورِ دورِ دور کردی و می کنی
مهربانی ات فوق تصور و درک و اندازه و طرح و برنامه دنیای من است. باران مهرت همواره بر من فرو می ریزد.
آیا می توانم از "تو" بخواهم ورای مرزهای حیات نباتی و جانوری ،همچنان دراقیانوس بی کران مهربانی ات شناور باشم؟!
آن چنان کن که مسیر دوست داشتن هایم به نا کجا آباد بد فرجامی پایان نیابد.
آن چنان کن که خواستن ها و نخواستن هایم را "تو" فرجام باشی و پایان.
جان جانان!
دانش من بسیار اندک ،پیش بینی و نقشه هایم آکنده از کاستی و اوهام و خیال و آرزوهایم برهنه از کُنش واندیشه!
چنان کن چیزی را عافیت و خوشی ندانم که پیش درآمد بلا و گرفتاری ماندگار باشد.
اگر چیزی خواسته ام که رنج و درد و گرفتاری ام را در پی دارد آن را به تاخیر انداز.
اگر چیزی را ناخوش شمرده ام که آن را تو برایم نیک و نعمت دانسته ای همان را برایم پیش انداز .
چه نا ماندنی هایی را که بسیار دانستم و "تو" ترانه سرودی که ناپایدار پایانش زوال است.
و چه ماندنی هایی که اندک آن بسیار است. و من سوار بر اسب ولنگار جهل مرکب چون کودکان صدفی را دُرّی گران بها دانستم!
برای گذر و رسیدن همرهانی نشانم دادی که هم "راه" هستند و هم "همراه"
آیا اقرار و اعتراف نکنم کودکی بازی گوش سرشار از تصورات و پندارها و تخیلات نیازمند دستان مهر "خضر" راهی است که او را به "تو" رساند!
درود بی کران تو بر خضر های زمین و زمان
درود بی کرانت بر دستگیران ماندگار هستی
درود بی شمار بر محمد صلی الله علیه و آله و بر خاندان پاک او
سید 9-11-97
پ.ن: با الهام از نیایش هجدهم صحیفه پیشوای ساجدان در بیان دفع بلاها و گرفتاری ها