این روزها موظفم فیلم های جشنواره فجر را ببینم
این روزها با این که با دیگرانم سخت تنهایم
این روزها گاه سرم چنان دردش شدید می شود
که تنها گریه و فریاد مسکن و ارام بخش آن است.
این روزها در شگفتم نسبت جشنواره فیلم و تاءتر و موسیقی
با دهه فجر و پیروزی انقلاب اسلامی چیست!
و میزان خدمت هنر هفتم به مبانی و اصول انقلاب اسلامی چقدر است؟!
این روزهابیشتر از هر روز دیگر باور کرده ام که دولت ها چه نقش بسیار بزرگی
در تقویت و یا تخریب فرهنگ برخواسته از انقلاب اسلامی دارند!
این روزها بیشتر از گذشته بر این باورم که اگر"برند" و اسمی داشته باشی به راحتی تصوراتت فیلم می شود و به راحتی می توانی همان تصورات را واقعیات قطعی و یقینی و عینی سر سفره اندیشه ها به عنوان خوراک لذیذ فرهنگی به نسل جوان بخورانی!!!
این روزها می اندیشم که برای لحظه لحظه وقتی که برای دیدن بسیاری از فیلم های مثلا فاخر و راه یافته به جشنواره گذرانده ام چقدر باید کفاره بپردازم و حداقل استغفار کنم!
این روزها بیشتر از پیشتر فهمیده ام که صاحبان نام و اساتید فن و پیشکسوتان دک و پز دار هنوز که هنوز است مقلدند و آن هم مقلدی ناشی!
چه زیبا و صادقانه بود که براحتی در تیتراژبرخی از فیلم ها می نوشتند :
"با اقتباس از اثر یا نمایشنامه یا فیلم فلان هنرمند غربی"
این روزها همه فیلم ها برایم کمدی و طنز شده اند ! نگو چرا؟
آیا فاصله بیشتر فیلم ها با واقعیت های موجود جامعه اسلامی
فاصله با آرمان های انقلاب و ترویج سبک زندگی سکولارمابانه و غربی
با لایه های نچسب دینی
دهن کجی و تمسخر ارزش های اسلامی
برش های نافرم و سطحی از دفاع مقدس ، دین و متدینین واقعی
و....
همه و همه طنز سینمای ایران نیست؟!!!
و اما این روزها در میان همه تاریکی روزنه هایی از نور مرا دلگرم می کند
هنوز شیارهایی وجود دارند که باید شناسایی شوند
شیارهایی برای سنگر گرفتن و رصد جبهه مقابل ارزش های انقلاب اسلامی
این روز ها هنوز امید وارم به....
××××××××××××
خب حالا که از طنز سخن به میان آمد طنزی تلخ از نوع شعر اثرماندگار
استاد سازگاررو تقدیم دوستان عزیزم می کنم.
طلوع صبح فتادم به محضر دادار
که با نماز بشویم زلوح دل زنگار
پس از اقامه و تکبیر گشت لبهایم
به ذکر بسمله و حمد و سوره گوهر بار
شروع حمد نمودم که در همان آغاز
به فکر خانه خریدن زدم به شهر و دیار
به نستعین چو رسیدم به هر محله و کوی
هر آنچه خانه ی نو بود کردمی دیدار
به مستقیم یکی خانه را پسندیدم
ولیک بود برایم خرید آن دشوار
هنوز بود صِراطَ الذینَ در دهنم
که پول غرض گرفتم زدوستان بسیار
پس از ادای ولا الضالّین به پول کلان
شدم به محضر شصت و چهار راهسپار
به لفظ قل که رسیدم نوشتم این جمله
که ثبت با سند آمد برابر آخر کار
همین که لفظ احد گشت بر لبم جاری
اتاقها همه شد رنگ از در و دیوار
هنوز لفظ صمد را نگفته بودم من
که شد اساس کشی بر فراز دوشم بار
به لم یلد که رسیدم اثاث را چیدم
به هر اتاق منظم چو طلعت دلدار
چه خانه ای که مرا برد در وَلَم یُولَد
به عالمی که نگنجد به فکر یا گفتار
چو در رکوع شدم خم به فکر افتادم
که چند قالی کاشان بیارم از بازار
به سجده فرش خریدم به خانه آوردم
که بود هر گل آن هم چو باغ عارض یار
چو گفتم اشهد ان لا اله الا الله
به فکر دادن صور اوفتادم یکبار
به عبدُهُ و رسولُه تمامی فامیل
شدند وارد کاشانه ام ز خُرد و کبار
هنوز بر دهنم بود نغمه صلوات
که گشته سینه ام از شادی و خوشی سرشار
پس از سلام به یاد نماز افتادم
عجب نمازی، قبول حضرت دادار
نماز گشت تمام و نه خانه بود و نه فرش
من فلک زده بودم دچار آن پندار
روا ُبوَد که به درگاه کردگار کنم
هزار مرتبه از این نماز استغفار
اله من ، احد من ، خدای من ، العفو
که هست مستحق دوزخ این نماز گزار
چه می شود که دلم را به خود کنی مشغول
که غرق مِهر تو باشم نه درهم و دینار
تو شاهدی که دل من اسیر این دنیاست
بیا تو بند اسارت ز پای آن بردار
دلی بده که بود در نماز هر لحظه
به هر سپیده صبح و سیاهی شب تار
از این نماز که خواندم روا بود که کنم
به دادگاه تو بر بی نمازیم اقرار
مگر مرا به نماز حسین خود بخشی
وگرنه اجر نمازم بود شراره نار
حسین کیست ؟ همان بنده ای که وقت نماز
نشان تیر بلا گشت از یمین و یسار
نماز زنده بود از نماز سرخ حسین
که خون حنجر خود را به سجده کرد نثار
قیام و نیّت و تکبیر و سجدتین و رکوع
از آن نماز به مقتل گرفت استقرار
وضو گرفت ز خون پیش تیر قامت بست
نماز غرق تحیر شد از چنین ایثار
رسید آن قدر از تیر و نیزه زخم بر او
که شد تنش همه چون باغ گل به فصل بهار
به سجده گشت جدا سر زنازنین بدنش
به نیزه کرد سلام نماز را تکرار
سرش بریده شد اما نماز را نشکست
هماره داشت به لب ذکر خالق دادار
وضو ز خون جبین مهر سجده ، سنگ عدو
دعا رضاً بقضائک خراب جلوه ی یار
به مکتب و هدف و نهضت و نماز حسین
گناه شیعه سراسر ببخش یا غفار
قبول کن به نمازش نماز میثم را
به جان پاک پیمبر به روح هشت و چهار