نور و سایه
مأمون خلیفه عباسی، درباره این که چرا نمازها در اوقات پنجگانه آن هم در اوقاتی مشخص خوانده می شوند، از حضرت رضا علیه السلام پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: این امر بدان جهت است که شروع و ختم امور و آغاز و انجام کارها همراه با یاد و نام خداوند باشد .
از این رو، می بینید که کار نیم روز انسان با نماز صبح آغاز و با نماز ظهر پایان می پذیرد و همچنین کار عصر انسان با نماز عصر شروع و با نماز مغرب ختم می گردد و در مجموعه برنامه روز و شب انسان، همچنانکه با نماز صبح آغاز می شود، با نماز عشاء خاتمه می یابد؛ تا در نتیجه، مجموعه اشتغالات انسان از ابتدا تا انتهاء با توجه و ذکر خداوند توأم باشد. اگر این چنین نمی شد، قلب انسان حالت قساوت و انجماد به خود می گرفت. قلب انسان بدون یاد خدا به قساوت و انجماد کشیده می شود. این مطلب را در ضمن مثالی توضیح می دهم:
همانطور که می دانید، چرخش وضعی زمین به دور خود، موجب پیدایش شب و روز می شود و گردش انتقالی آن، موجب به وجود آمدن فصول مختلف سال؛ یعنی بهار، پاییز، تابستان و زمستان. تمامی این تغییرات و تحولات، خود معلول چگونگی تابش خورشید به سطح زمین است و همین امر موجب پیدایش اماکن و مناطق منجمده جنوبی و شمالی و مناطق معتدل و استوایی است؛ که از نظر وضعیت حیات با هم تفاوت دارند. چون زاویه تابش در خط استوا، به عمود نزدیکتر است، هیجان حیات به بالاترین حد( ماکزیمم) خود می رسد. از این رو در این نوع مناطق، عظیم الجثه ترین حیوانات، در دریا و بزرگترین جانوران و جانداران، در خشکی یافت می شود.
تعدد و تنوع موجودات در مناطق استوایی بسیار بیشتر از دیگر مناطق است. به فرض اگر در برخی از مناطق انواع پروانه ها به شش نوع می رسد، در مناطق استوایی همین نوع به هزار هم خواهد رسید. این نشانگر شکوفایی حیات است.
حال همچنانکه زمین از خورشید کسب نور می کند و از خود نوری ندارد، انسان هم بر اساس آیات کریمه قرآن (الله نور السموات و الارض)
از خورشید رحمت الهی کسب نور می کند. پس باید همواره زاویه این تابش را تنظیم کنیم؛ چون هر چه هست در همین زاویه تابش است. فاصله خورشید با زمین و زمین با خورشید هیچگاه کم یا زیاد نمی شود و اگر تفاوتی بین مناطق قطبی و استوایی وجود دارد،به همان زاویه تابش بر می گردد. اگر بین زمستان و تابستان، یا بین نیم روز و نیم شب تفاوتی است، ریشه در زاویه تابش دارد. انسان، وابسته به خداست و فاصله این وابستگی هرگز دستخوش تغییر و تحول نخواهد شد، آنچه قابل تغییر می باشد زاویه توجه انسان به خداست.
به هر میزان که توجه و التفات انسان به خدای متعال بیشتر باشد، تابش این نور نیز بیشتر خواهد بود، همانند تابش نور خورشید در مکانهایی چون مناطق استوایی، یا در زمانهایی چون نیم روز. از آن طرف، هر چه که انحراف انسان از این زاویه تابش بیشتر شود، به دنبال آن تاریکی نیم شب و سردی و سختی زمستان را به دنبال خواهد داشت، مثل مناطق منجمده که آثار و نمودار حیات در آن نادر است.
حیات صداقت، پاکی، طهارت و صمیمیت انسان آن لحظه است که با یاد خدا همراه باشد یعنی لحظه ای که احساس می کند صاحبی دارد و مالکی دارد که اگاه، بینا، شنوا، عادل، صمیمی، عمیق، حاضر و ناظر است، به جای اینکه غدر و مکر کند صدق و صفا پیدا می کند، به جای آن که تسلیم زر و زور و تزویر شود، سدی در مقابل زر و زور و تزویر می گردد. به جای اینکه وابسته به قدرتهای فاسد بشود، با توکل و توجه به خدا شکننده قدرتهای فاسد خواهد شد.
پس فلسفه وجودی و راز نماز در این است که انسان را از زمستان به بهار، از حالت قطبی بودن به حالت استوایی بودن و از نیم شب غفلت از یاد خدا، به نیم روز نور و گرمی و شکوه الهی می رساند.(آیت الله حائری شیرازی - تمثیلات نماز)