آیا تاکنون فکر کردیم که زنجیره های به هم پیوسته فراوانی برای سلامت ؛امنیت؛ حفظ و بقای ما شبانه روز در تلاش هستند .
خانه ای که در آن زندگی می کنیم ؛محیطی که که در آن کارمی کنیم؛شهر و کشوری که در آن به سر می بریم و روزگار می گذرانیم؛ غذایی که می خوریم؛هوایی که استنشاق می کنیم و در ریه ها فرو می بریم،لباسی که بر تن می کنیم؛ باورها و فرهنگی که روابط سه گانه ما با خود و خدا و دیگران را تنظیم می کند همه و همه پر است از دیوارهای پنهان و آشکاری که به آن "مرز"می گوییم.
آیا فکر کرده ایم که مرزبانان هرکدام از این مرزها چنانچه در وظایف خویش سستی کنند ؛خواب به چشم شان آید؛به هر دلیلی از دور و بر خویش غفلت کنند چه اتفاقی خواهد افتاد؟!
کمتر اتفاق می افتد که ما؛ فراتر از افق قوانینی که وضع شده است و مسئولیتی که قانون برای هر کدام از نهاد ها و سازمان های موجود برای انجام حفظ و حراست در حیطه وظایف آنان تعیین کرده است، از زاویه دیگری بدان نگریسته باشیم.
در آموزه های اسلامی که بر منطق اندیشه و خرد استوار است تک تک افراد و کارگزاران جامعه به حفظ و حراست و مراقبت از مرزهای اعتقادی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و طبیعی سفارش شده اند .مرزداران و مرزبانان مرزهای گوناگون جامعه باید از شایستگی ها و ارزشمندی ویژه ای برخوردار بوده و مسئولیت خطیری را بر عهده دارند.
در این نوشتار نگاهی گذرا می کنیم به نوع نگاه ظریف،معنادار و علمی امام سجاد علی بن الحسین علیه السلام به موضوع مرزداران و مرزبانان خطوط و ثغور جغرافیایی کشورهای مسلمان.
ایشان در کتاب گرانقدر صحیفه سجادیه دعای 27 (که متاسفانه در بین مسلمانان و حتی نخبگان مسلمان بسیار غریب است) نکته های ژرف وکاربردی را بیان فرموده اند.
ایشان از خداوند می خواهد:
- به عزت خویش مرزهای مسلمانان را محکم و استوار سازد (تنها عزیز خداوند است و عزیزی که بر عزیز واقعی تکیه کند عزیز است -کلمه مرزها را مطلق می گوید و شامل همه مرزها می شود)
- با نیروی الهی خویش به مرزبانان قدرت و توانایی بخشد(همه نیروهای بشری هرچه و هرکه باشد محدود و رو به کاستی و زوال و نابودی است. ان القوه لله جمیعا)
- و با غنی و توانگری خویش آنان را سرشار از توانگری و غنا گرداند
- بر تعدادشان بیفزاید
- سلاح و مهمات و سخت افزارهای نبرد را برای آنان تیز و بُرّان گرداند
- واطراف و پیرامون دژها و سنگرهای شان را محکم و نفوذ ناپذیر گرداند
- روابط سالم و هدفمند گروهی میان آنان برقرار سازد
- امورات زندگی آنان را سامان بخشد و روبراه کند تا دغدغه و نگرانی نداشته باشند
- نیازمندی های مادی و آذوقه مورد نیازشان را بی وقفه به آنان برساند
- و خودِ خداوند به تنهایی سختی های گوناگونی که در جبهه و پشت جبهه دارند کارسازی کند و به آسانی تبدیل کند(توجه ویژه الهی به مرزبانان)
- با امدادهای آشکار و پنهان خویش نیرومدشان سازد
- با صبر و شکیبایی آنان را مدد رساند و بر دشمن پیره گرداند
- عنایتی کند آنان دقت نظر در تاکتیک ها و راهبردها داشته باشند تا درست چاره جویی کنند و تصمیم گیرند
- آنان را دانا به آنچه نمی دانند فرماید(شناخت مهمترین گام برای حرکت های موثر و هدفمند است)
- آنچه را نمی دانند به آنان بیاموزد(به یکی از نیازهای اساسی رزمندگان اشاره می فرماید که برای مرزبانی درست لازم است)
- بصیرت و بینش لازم در کاری که بر عهده گرفته اند و مسئولیت بزرگی که دارند را به آنان عنایت فرماید.(اشاره به عنایت نعمت های بی بدیل خداوند به رزمندگان جببه حق ؛نعمت الهام و برخورداری از دانشی بی تعلیم معلم و باز شدن چشم دل برای دیدن آنچه همه نمی بینند که رسیدن به اسین نعمت ها برای همگان آسان نیست)
آیا تا کنون برای حافظان امنیت مرزهای هویتی خویش به درگاه الهی دست به دعا برداشته ایم،دست به قلم برده ایم؛خروشیده و فریاد برآورده ایم؟!
بیاییم به پیروی از پیشوای خویش و با مطالعه دعای 27 صحیفه سجادیه آنان را دعا کنیم و اینگونه محبت قلبی و عملی خویش را به جان برکفان مرزهای کشور ابراز کنیم.
چنانچه توفیق الهی رفیق شد به فرازهای دیگری خواهم پرداخت
چو گفتمش که دلم را نگاهدار چه گفت
زدست بنده چه خیزد خدا نگهدارد
سید20-4-98
استاد می گفت:
"آدمی که در ته چاه قرار داره آسمان را چقدری می بیند! به اندازه یه سکه بیشتر و یا کمتر
هرچه این چاه عمیق تر باشه دایره دید این آدم کم و کم تر خواهد شد.
حالا اگر همین آدم رو از این چاه عمیق بیرون بیاورند و مرتب هی بیاد بالا و بالاتر آسمان را وسیع تر و گسترده تر خواهد دید؛ تا او بر سر برجی یا قله ای مرتفع قرار بگیرد چیزی جز آسمان نخواهد دید."
این قصه ما آدم ها معنویت،حقیقت وخداست !
بیچاره ی در چه افتاده می پندارد که همه هستی تاریک و بی فروغ است و همه هستی همان است که او به تجربه ناقص و حس خطاپذیر و بیمار خویش دریافته است .
گو این که اگر بیماری خود پنداری را وانهد و از خود طبیعی خیالی خود بافته خویش گامی بیرون نهد و چشمش به آسمان پهناور افتد خواهد دریافت کرد که برون از وهم و خیال و حس و تجربه کاستی پذیر او حقیقتی و حقایقی می درخشند.
گر نیک بنگریم زندانی چاه خویشیم تو چه می اندیشی؟!
آیا اصالت های بی اصل بشرِ روزگار بی خدایی و"نا خدایی"که خداهای خود خوانده به خورد آدمی داده اند و اورا نسبت به حفظ این اصول و قواعد خودگرایانه و ابلیسی متعصب ساخته است ،چاه نیست؟
چاه سود گرایی افراطی که هرکس به موقعیت و شرایط خویش مجاز است دیگری را حذف کند تا خود دارا تر باشد؟آیا این تفکر برای من و شما آشنا نیست؟ "من باید داشته باشم به هر قیمتی!! اگرچه بازمین خوردن،بی سروسامانی و نابودی تو باشد!"
من باید خوب استراحت کنم همسر و فرزند و کارگر و زیر دست من به درک!آنها باید در خدمت آرامش "من"باشند.-تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل-
این بیشمار"من "های ستمگر همچنان بر جان نحیف دیگران سایه های افکنده است.
چاه لذت گرایی های ابلیسی بدون ایستگاه که مرزی برای خود نمی شناسد!
از لذت سر به سر گذاشتن و تحقیر و تمسخر و متلک پرانی به خویش و بیگانه که در حد و قواره امثال من است تا لذت بردن از گرسنگی و برهنگی و درد و زخم و رنجوری جنبنده ای از حیوان یا همنوع!
و لذت های تهوع آور آدم کشان لبخند بر لب و شیک پوش و زیبا گوی!!
داور خود باش و بگو تو درچاه نیستی؟!
آری اقامت در چنین چاهی ستمی بر خویشتن خویش و دلدادگی به آن ستمی بسیار هولناک و جبران نا پذیر!
سخن از نور و روشنی وراه و راهنما و زندگی و حیات برین برای ساکنان دخمه های "من گرایی" و"خویش عاقل پنداران"سخت است.
نام و یاد آن پیر جاودان باد که فرمود:
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد
و چه نغز و ژرف گفت آن بزرگ دیگر،چه زیبا گفت:
چاه مظلم گشت ظلم ظالمان
این چنین گفتند جمله عالمان
هر که ظالمتر چهش با هولتر
عدل فرموده ست بدتر را بتر
ای که تو از ظلم چاهی میکنی
دان که بهر خویش دامی میکنی
گرد خود چون کرم پیله بر متن
بهر خود چه میکنی اندازه کن
مر ضعیفان را تو بیخصمی مدان
از نبی ذا جاء نصر الله خوان
گر تو پیلی خصم تو از تو رمید
نک جزا طیرا ابابیلت رسید
گر ضعیفی در زمین خواهد امان
غلغل افتد در سپاه آسمان
گر بدندانش گزی پر خون کنی
درد دندانت بگیرد چون کنی
شیر خود را دید در چه وز غلو
خویش را نشناخت آن دم از عدو
عکس خود را او عدوی خویش دید
لا جرم بر خویش شمشیری کشید
طناب و ریسمان و رسنی باید تا این نفسِ خود اندر چه انداخته را بیرون کشید و چشم جانش را با آسمان اندیشه برین و نهاد دل و دل آفرین آشنا نمود.!او خود ابزار بالا آمدن از چاه ستم پیشگی و از خاک بر افلاک شدن را در اختیار آدمی قرار داده است؛گر آدمی خود بخواهد و کمری راست کند و دستی دراز کند و عزمی و ارداه ای استوار دارد.
به راستی تنها راه رهایی از چاه ستم بر خویش و دیگری سر و دل سپردن به خداوند و باید و نباید های اوست.
پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به درآی
که صفایی ندهد آب تراب آلوده
والسلام سید
15-4-98
گاهی وقت ها آدم ها در موقعیت ها و شرایط سخت و دشوار و شکننده ای قرار میگرند در آن موقعیت هاست که آدم:
- خودش رو بهتر می شناسه
- از پیش داوری در مورد دیگران پرهیز می کنه
- نیروهای وجودیش از قبیل بردباری و شکیبایی، توکل و امید و نشاط و سرزندگی و شادابی ،نیت و انگیزه درست را بهتر می تونه ارزیابی بکنه و به قول معروف بفهمه چند مرده حلاجه!
- از هارت و پورت الکی و بی دلیل دست بر می داره و تا مدتی لام تا کام حرفی نمی زنه
- از ادعاهای خیالی و طعن و سرزنش دیگران دست بر می دارد
- در انتخاب و تصمیم گیری های بعدیش هوشمندانه تر و عاقلانه تر عمل می کنه
- و...
- اما خدا نکنه این شرایط و موقعیت این قدر سخت سخت باشه که این بشر پر مدعای و گزافه گو و خیال باف و پندار باور به خودش و خودی و ناخودی و زمین و زمان مدام ناسزا و بد و بیراه نثار کنه و یا مرتکب رفتارهای نابخردانه غیر قابل جبران بشه.آمین
-----
نمونه ای عینی :
سالمند فرتوتی رو ببین که دارای خواهر و برادرو فرزند و نوه است و خویشان و نزدیکانی
یکی مرد جنگی به از صد هزار
سیاهی لشکر نیاید به کار
از این میان تنها یک نفر احساس وظیفه می کنه و با همه دردها و رنج ها ی جسمی که داره پذیرای پدر بزرگ یا مادر بزرگی می شود که توانایی انجام کوچکترین کارهای شخصی اش حتی خوردن غذا و دستشویی رفتن را هم ندارد و از طرفی زبانی نیش دار و درشت گویی دارد .
به نوعی همه اورا رها کرده اند و سرگرم کار و زندگی خویشند.
تنها مشخصه مثبت (از نظر اطرافیان)قابل ذکر این مادرکهنسال فرتوت قصه ما برخورداری از حقوق بازنشستگی شوهر مرحومش است که برای تصاحب آن هر از چند گاه کسی را به طمع می اندازد که اورا چند صباحی پیش خودشون ببرند. بنده های خدا فکر می کنند که این حقوق بخور و نمیر هست که موجب شده پرستار وظیفه شناس قصه ما از از این سالمند نگهداری کنه....
نفر اول داوطلب نگهداری می شود به سال هم نمیرسد که عطایش را به لقایش می بخشند و اورا باز می گردانند البته نه با متانت و بزرگواری که با انباری از شکایت و مثنوی از تحمل درد و رنج همین چند ماه.
این نفر اول فقط چند ماه در موقعیت و شرایط پرستار وظیفه شناس قرار گرفت که متهم شده بود برای پول از سالمند نگهداری می کند! و اینک چند سال از این جریان می گذرد و این نفر اول که سالمند داستان ما در کودکی او را به دندان گرفته است تا رشد کرده خبری از او نیست حتی دریغ از یک احوال پرسی خشک و خالی...
و نفر دوم....همینطور
و نفر سوم که مدام فرزندان را به خاطر بی توجهی به سالمند سرزنش می کرد و آنان را از خدا بیم می داد و دنبال حقوق آن چنانی هم نبود با همه لطف و محبت های بی دریغش به سالمند تنها 4 ماه دوام آورد و با گله و شکوه مشابه رهایش کرد.
و داوطلبان دیگری که تنها با شنیدن اوصاف سالمند پا پس کشیدند...
و روز از نو و روزی از نو و بازگشت سالمند به آغوش همان شخص وظیفه شناسی که خدایش و منش دینداری اش تا کنون او را سرپا نگهداشته است.
و اینک من مانده ام و حیرت از کارهای این بشر کم طاقت و ناتوان و پر مدعا
-----
و از این نمونه ها در مقیاس خرد و کلان در عرصه های گوناگون زندگی ما و دیگران وجود دارند
- بپذیریم که به نوعی همه داریم امتحان می شویم و این آزمون ها تنها برای همسایه نیست
- بپذیریم که امتحانات زندگی مثل امتحانات مدرسه و دانشگاه قبول شدن و رفوزه شدن و افتادن داره
- بپذیریم آدم بی درد و رنج و مشکل اصلا و اصلا وجود نداره خودمون رو نبازیم.
- بپذیریم در پس هر لب خندانی الزاما زندگی سراسر شاد و بی درد و رنج نهفته نیست.
- ایمان داشته باشیم پیامد رنج و درد برای تحمل درد و رنج دیگران ناگوار نخواهد بود
و اما مُهر پایانی سخنم
رحمتی دان امتحان تلــخ را
نقمتی دان ملک مرو و بلخ را
چون محک آمد بلا و بیم جان
زان پدید آمد شجاع از هر جبان
در بلا هم میچشم لـــــذات او
مات اویم مات اویم مـــــات او
سید 30-3-98
#موقعیت #شرایط #سالمند #دردو_رنج #امتحان #وظیفه #مولوی #شعر #پیش_داوری
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
که در دستت به جز ساغر نباشد
زمان خوشدلی دریاب و در یاب
که دایم در صدف گوهر نباشد
غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد
جناب حافظ (که خداوند از او خشنود باد)
شاید سخن این بزرگ برگرفته از فرمایش رسول و پیام آور عاشقی باشد که فرمود:
" همانا از سوى پروردگار شما در طول عمرتان نسیم هایى مى وزد ، پس خود را در معرض آنها قرار دهید، باشد که نسیمى از آن نفحات به شما بوزد و زان پس هرگز به شقاوت نیفتید ."(میزان الحکمة)
انسان اندیشه ورز و خردمند که بر اساس منظومه فکری دین الهی برنامه زندگی اش را تنظیم کرده است برای لحظه لحظه زندگی خویش دفتری دارد و مشقی؛حسابی دارد و کتابی!
بیهودگی و سرگرمی و بازی گری و بازیچه شدن و به بازی گرفتن خود و دیگری را ورشکستگی هویت می داند و بس!
برای شدن بایسته و شایسته ای که منظومه زیست خدایی برای او تعیین کرده است با دقت و ظرافت امکان سنجی می کند و با همه توان خویش از بهترین امکان ها در جهت رشد خود و مجموعه محیط پیرامون خویش به بهترین شکل ممکن بهره برداری می کند.
بر اساس آموزه های الهی ،ظرف ماه رمضان ،امکان روزه گیری ،تلاوت کلام وحی و نجواها و نیایش های شبانه و "غیرت ورزی" های روزانه از بهترین و زیبا ترین امکان های عاشقی و دلدادگی است که "مسیر وصل" محبوب را در "شب قدر "برای سرگشتگان وادی محبت را هموار و آسان می سازد.
و آن بزرگ مرد میدان عشق و عاشقی چه زیبا مسیر عاشقی را ترسیم کرده است.
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
و به راستی مگر می شود لحظه وصل را اندازه گرفت و با مقیاس و میزان بشری آن را سنجید؟!
ارزش گذاری شب عاشقی مقدور رسول و حبیب آن محبوب نیز نیست که فرمود:
و ما ادراک ما لیلة القدر
و تو چه دانی که ارزش آن شب چیست و چه اندازه است
.....
اینک ماییم و نسیم نوازشگر جان جانان
ماییم و توان دیوار شکنی بین خود و محبوب
با دلی آکنده و مالامال از عشق محبوب بین خود و ابلیس های گوناگون خودخواهی و دنیامداری سپری بزرگ و محکم بر تن جان بپوش . ورود به لحظه شیرین وصل و طلوع سپیدی و پاکی ها با جوشن کبیر است(سپر بزرگ)
شاید خود را در معرض نسیم های روح نواز رجب و شعبان قرار داده ای و 18 روز دیگر کم و بیش کلاس های تمرینی را پشت سر گزارده ای ....مراحل دشوار رهایی از غیر و غیرت ورزی را گذرانده ای!
اینک آزموده شده ای
پس ادامه راه آسان است
دریاب قَدرت را
با خشنودی کلامی و عملی پدر،مادر،همسر،فرزند،همکارو....
با گزاردن لقمه ای در دهان گرسنه ای
با همدردی و همدلی غم زده ای
با یادگیری حکمتی که زندگی امروز و پسینت را آسان نماید
با رهایی از خود پرستی و دیگر پرستی های ابلیس پسند
با زمزمه ای نجوایی و نمازی و نیایشی با محبوب و برای جا کردن خویش در دل او
با گره زدن زندگی ات به منش و روش "انسان کامل" حضرت بقیة الله الاعظم علیه السلام.
که او به راستی بهترین امکان عاشقی با خداوند است.
والسلام-سید 2-3-98
هفدهمین روز مهمانی خداوند
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
ثانیه ثانیه هایی که می گویند زمین نفس تازه می کند و به پسوند سال که همان 365 روز رقص عاشقانه سیاره ما به دور خورشیداست واژه "نو"افزوده می شود و سالی دیگر از راه می رسد لب به "نیایشی" می گشایم که گوینده ی نخستین آن را نمی شناسم!
از سر عادت! با اتکا به آموزه های خانواده و عرف مردم!بی اختیار می گویم:
یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال!
چه فرقی می کند این واژه ها از کجا آمده اند! چه کسی آن را گفته است.
مهم این است که نمی خواهم در برابر گل و گیاه و درخت و زمین کم بیاورم!
سال نو که می شود نوعی "خود درگیری مزمن" پیدا می کنم! خب بخند!!
خب! با خودم می گویم. جناب انسان! سال نو شد به تو چه؟
گل از خاک بر دمید
پرستو نغمه امید برآورد
زمین مرده زنده شده
خوابیدگان طبیعت بیدار شدند
خب ! این که شد بهار و حیات طبیعت!!
تو که چندین سر و گردن سری! مگر غیر این است؟
جز آن که چون شاگردی زیرک فروتنانه ازاین کلاس بزرگ بیاموزی !
حدیث نفس می کنم و جان و اندیشه را با زمین و زمان همراه می کنم.
*****
جان جانان!
اینک به اراده تو در زمین در زادگاهی که تو برایم اختیارکردی جنبشی برپاست.
بی قراریی که فرجام آن به قرار و آرام می رسد!
و من اینک غوغاییم و نا آرام!
و تنها تو قادری بر آغازی نا آرام جان پوشی از آرام و قرار بپوشانی.
از دل مرداب نیلوفر بر می آوری
مرداب دلم را دریاب
دانه های اسیر خاک را توان جوانه زدن و روییدن دادی
اینک جان و دل انسان اسیر بزک و ها و گزک هاست
او را از اسارت های خاک و تاک و آزناک رهایی بخش
جنس آفریده خاک نشین تحول است
اینک از تو می خواهم تحولی در کانون تحول یعنی دلم ایجاد کنی
تا بشوم آنچه تو می خواهی!
جان جانان!
کیمیا داری که تبدیلش کنی
گرچه جوی خون بود نیلش کنی
این چنین میناگری ها کار توست
این چنین اکسیرها زاسرار توست(مولوی)
*****
شاید این خط خطی های آخر در سال 97 باشه
بنابر این سال پیش رو رو به همه تون شادباش عرض می کنم
اگر جان جانان بخواد سال نو در حریم حرم رضوی براتون خوبی خواهم خواست.
تا فرصتی و حوصله ای
سید 27-12-97
شاید پیشتر اشاره کرده ام که کیفیت دعا و نیایش آدم ها به میزان درک و فهم آنان از "خودشان"،"خدای شان"و"جهان هستی" باز می گردد.همانجور که زندگی می کنیم دعا می کنیم و از خدا می خواهیم و با او به نجوا می نشینیم. چوپانی که عمری را با گوسفند و صحرا و چوب دستی و کاسه شیر و ماست و آغل و... گذرانده است .کیفیت گفتگویش ،آرزوهایش ،خواسته هایش ،نیازهایش،و احیانا ناز و عشوه ها و دلبری های او برای خداوند از همان جنس زندگی اوست.که:
دستکت بوسم بمالم پایکت
وقت خواب آید بروبم جایکت
و کلیم حق که جهانی در کف اوست و همه چیز و همه کس و همه و همه را آیت و نشانه ی خداوند می بیند و محبوبش را والاتر و بالاتر از وهم و فهم و درک و اندیشه آفریده ها می بیند ،به گونه ای دیگر با او به راز می نشیند و دلبری می کند. و این گونه است که دعا و نیایشهای چوپان گونه را عین کفر می بیند.
گند کفر تو جهان را گنده کرد
کفر تو دیبای دین را ژنده کرد
چارق و پاتابه لایق مر تراست
آفتابی را چنینها کی رواست
عتاب می کند برمی شورد و بر نمی تابد کسی با دلبری این چنین ،آن چنان معاشقه کند!
نه بر چوپان ناراستی توان راست کرد و نه توان بر کلیم حق جناب موسی خرده گرفت که آدمیانِ خرد آشفته ی آغشته به کاستی ها و اوهام و پندارها را نرسد بر پیام آور خدا خرده گیرند،جز آنکه خود را از چشم محبوب بیاندازند.!
کلیم حق است دیگر،حق می جوید و حق خواه! اما مرز حقیقت را خوب می شناسد! مرز حقیقت میان مچ و گیری و طرد و دستگیری از ناتوانان فکری و فرهنگی است او دستگیری ،دلجویی،ارتقای فکری را که رسالت و ماموریت اوست برمی گزیند.
هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
کفر تو دینست و دینت نور جان
آمنی وز تو جهانی در امان
کلیم حق ،همراهی به او می آموزد تا بدانجا که همراه او پای در ستیغ کوه معرفت و دلداگی می گذارد و عاشقانه نجوا می کند.
گفت ای موسی از آن بگذشتهام
من کنون در خون دل آغشتهام
من ز سدره منتهی بگذشتهام
صد هزاران ساله زان سو رفتهام
تازیانه بر زدی اسپم بگشت
گنبدی کرد و ز گردون بر گذشت
محرم ناسوت ما لاهوت باد
آفرین بر دست و بر بازوت باد
حال من اکنون برون از گفتنست
اینچ میگویم نه احوال منست
نقش میبینی که در آیینهایست
نقش تست آن نقش آن آیینه نیست
.... پیشوایان اسلام در ادب، (که هرچیز ادبی و آدابی دارد.)نیایش درس و سخن های آموزنده ای برای رهروان مقصد و جویندگان مقصود به یادگار گزارده اند.
از جمله آن درس ها همین بیت آن بزرگوار است که فرمود:
یاد ده ما را سخن های دقیق
که تو را رحم آورد آن ای رفیق
در "اصطلاح"حدیث شناسان می گویند :بهتر است دعا و نیایش مان برگرفته از "دعای ماثور" باشد.نیایش هایی که خدا به ما یاد داده است و رقم آن در کتاب "مقدس"قرآن کم هم نیست. نیایش هایی که از پیام آور آسمانی حبیب و محبوب خداوند جناب محمد محمود صلوات الله علیه و وارثان دانش و حکمت و عصمت ایشان در منابع معتبر به ما رسیده است.
سخن ناتمام به پایان رسید
تا فرصتی و حوصله ای
سید 22-12-97
زمان ها و مکان های ویژه
1- در عرف های گوناگون مردم کشورهای جهان آدم هایی،مکان هایی،زمان هایی، پدیده هایی مادی یا معنوی ازویژگی هایی برخوردارند که معمولا برای آنها خوش یُمن و با برکت و از اعتبار و ارزش برخوردار است.و همین جوری این خوش یمنی و ارزشمندی سینه به سینه و زبان و به زبان نقل شده تا به نسل حاضر رسیده است.حالا پایه و اساس منطقی و عقل گرایانه دارد یا ندارد! خود بحث دیگری است.به هرحال این ویژه بودن برخی روزها،شب ها،آدم ها،شهرها،مکان ها .... واقعیتی تردید ناپذیر است.
2- درفرهنگ و آموزه های دینی و خصوصا اسلامی نیز این ویژگی ها را بسیار روشن می بینیم که برخی از آن ساخته و پرداخته متدینان و دینداران است مثل آنچه که در عرف بسیاری از پیروان سایر مکتب ها(دینی،فلسفی،اجتماعی و...) وجود دارد و می بینیم.و متاسفانه بسیاری از این حرمت و ارزش گذاری ها پایه و اساس محکمی در متون ریشه دار اسلامی ندارد.و اما برخی دیگرریشه دار بوده ودارای سند قابل قبول پژوهش گران اسلام شناس قرار دارد.
3- نکته برجسته این "ویژه انگاری" برخی زمان ها و مکان ها و پدیده ها در فرهنگ اسلامی کمال و رشد آفرینی و بالندگی آدمی در خدا جویی وخدا یابی و مرتبط ساختن انسان با آفریدگار و با این جهت حرکت شتابنده در رفع موانع رشد و سلامتی و بهبود زندگی آفریده های اوست. وگرنه اگر آدمی تنها خودگیاهی و حیوانی و زندگی روزمره او باشد تفاوت گذاشتن میان لحظه های زمانی و میلی متر های مکانی مفهوم ارزشی نخواهد داشت.!
4- بنابراین پشت سر این "ویژه انگاری"های دینی حکمتی آکنده از خود یابی،خدا یابی و خداخواهی،انسان خواهی و انسان یابی ،جامع نگری و جامعه یابی است. دعا ونیایش و عبادت های اسلامی درون گرایی و خود خواهی و فرار از مردم نیست. به عنوان مثال می گویم :اگر به پیروانش می گوید نماز در اول وقت آن یعنی ترجیح اولویت و برنامه ها یعنی خدا را مقدم داشتن.اگر می گوید در مسجد یعنی در این مکان است که فارغ از فقر و غنی و موقعیت ها مردم می توانند مهرورزی و مهربانی را به یکدیگر هدیه دهند و اگر می گوید نماز اول وقت و در مسجد و با جماعت یعنی نیایشگر خود را از مردم و با مردم بداند و غم و شادی مردمان محله و شهر او غم و شادی اوست. دیگر چنین نیایشگری نه تنها برای خود از خدا نمی خواهد که برای همه می خواهد و داده های خداوند را نیز برای خویشتن خویش نخواهد ساخت.!
5- در این فصل از سخن نیایشی خود به یکی از مهمترینِ "ویژه انگاری"های زمانی که مناسب با این روزهای ماست خیلی کوتاه اشاره می کنم و می گذرم.
ماه رجب؛ و واقعا چی می دانیم که آن ماه چیست!!
و در این میان "لیلة الرغائب" جمعه ی اول ماه رجب
واژه "لیلة" خود گویای ویژگی "شبِ"جمعه اول از آن ماهِ ماه است!
می خواهی در طواف آن ماه باشی و دورش پروانه وار بگردی و آلودگی ها و سیاهی خودخواهی را بسوزانی از شب شروع کن وادامه بده...
با نیایش ،مناجات و رازگویی و رازجویی،با نماز،با قرآن،با پذیرایی از خویشاوندان و یا نیازمندان دور و نزدیک....
واژه "رغائب" جمعی است که مفرد آن "رغیبه" است از همان رغبت ،مرغوب هم که می گویند از همین خانواده است
ما در واژه رغبت سخنی از آرزو و ارزوها نمی یابیم .!
رغیبه یعنی کار پسندیده ،بخشش بسیار
درچنین شبی محبوب ازعاشق خویش کار مرغوب و ارزشمند ؛خواست و دعا و عبادت مرغوب و ارزشمند می خواهد و نیز مرغوب هم می دهد.
در دستگاه آفرینش جنس بنجل نمی دهند و نه می خرند!
بنجل فروشی ممنوع
درخواست اجناس سمسارگونه ممنوع
او فراوان و گرانبها می بخشد.
با همتی بلند از او طلب کن!
سخن بسیار است و حوصله گفتن و شنیدن اندک
این زمان بگذار تا وقت دگر
سید 16-12-97
در بخش دوم بحث هفته گذشته می خواهم نگاهی گذرا به موضوع نیایش از دریچه آموزه های اسلامی که در کتاب آسمانی ما قرآن و روایات پیشوایان معصوم و شاگردان شان که در قالب های عرفانی و ادبی وجو دارد ، داشته باشم.
1- نیاز به دعا و نیایش و ارتباط با حقیقت مطلق،غنی و بی نیاز مطلق والاترین حس معنوی آدمی است که گریزی از آن نیست. و یکی از دلایل رویش روز افزون معنویت های دروغین و عرفان های ساختگی نیز همین نیاز غیر قابل انکار نوع آدمی به دعا و نیایش و ارتباط با معنویت است. اما در مسیر برخی از چشمه نوشیدند و بسیاری از تالاب ها و مرداب ها.
2- نیایش و دعا به خودی خود عبادت محسوب می شود و کارکرد ویژه و مستقلی در زندگی مومنانه دارد.
زندگی برهنه از نیایش و دعا نوعی زندگی نکبت بار به شمار می آید.(خود را همه چیز شمردن و خدا را از زندگی حذف کردن چیزی جز نکبت است؟) به آیه 60 سوره غافر نگاه کنید.
3- نیایش شیرین ترین و عاشقانه ترین شکل برقرار کردن ارتباط با خداوند است.
نیایش های 15گانه پیشوای چهارم حضرت علی بن الحسین علیه السلام،مناجات شعبانیه،دعای افتتاح،دعای سحر،دعای عرفه امام حسین علیه السلام نمونه هایی از دلبری و دلربایی و طنازی و عشق بازی با محبوب ازلی است. تقریبا هیچ عبادت شکلی که به آن مناسک می گوییم(از قبیل نماز ،روزه ،حج ،اعتکاف ،قربانی و....)برهنه از نیایش و دعا نیست.(یا پیش از آغاز یا در ضمن انجام و یا پس از اتمام هر عبادتی نیایشی خاص از سوی رهروان و رهپویان سیر و سفر از ملک تا ملکوت توصیه شده است.)
4- در باور نویسنده نیایش به تعبیر رایج در ادبیات از مقوله های سهل و ممتنع است که در نگاه ابتدایی سهل و ساده و آسان به نظر می رسد اما وقتی به مرحله ی انجام آن می رسیم می بینیم که چندان هم ساده نیست!
به این نکته ها توجه کنیم می بینیم که نیایش خیلی هم ساده و پیش و پا افتاده نیست
خب مشخص است که نیایشگر با خدا سخن می کند و به راز و نجوا می پردازد،اما:
چه بگوید؟
چه بخواهد؟
اصلابخواهد یا نخواهد؟
و پروردگارتان فرمود:«مرا بخوانید تا برای شما اجابت کنم....»غافر/60
اگر بخواهد که باید بخواهد و بگوید ،چه بخواهدو چه بگوید؟
آیا معشوقی که در پی اویم هرچه بگویم و بخواهم را می پسندد؟!
یا پسندم آنچه را جانان پسندد.
یا چنانکه ملای رومی فرمود:
یاد ده ما را سخن های دقیق(رقیق)
که تو را رحم آورد آن ای رفیق
هم دعا از تو اجابت هم زتو
ایمنی از تو مهابت هم زتو
از کجا و چگونه بفهمم که او چه می خواهد و چگونه می خواهد؟!
چگونه بگوید ؟ چگونه بخواهد؟ دیسیپلین لازم دارد؟یا که آدابی ست در این سرا پسر!
یابه تعبیر مولوی :
لوک و لنگ و چفته شکل و بی ادب
سوی او می قیژ و اورا می طلب
یابه تعبیر خودمونی هر چه می خواهد دل تنگت بگو!
در چه حالتی به نیایش برخیزیم؟
آیا نیایش برای حالت های دلتنگی و بریدن آدم ها از علل و اسباب مادی است؟
آیا دیگر دعا و نیایش به هنگام ریزش شادی ها و نشاط و خوشی و سلامتی بایسته گی ندارد؟
آیا در حالت اضطراب و ترس باید نیایش کرد و در حالت سلامتی و امنیت و رخت بر بستن نا امنی و ترس و فقر و بیماری نیایش کاربرد ندارد؟
چه زمانی برای نیایش مناسب است؟
و... هزار نکته باریکتر زمو اینجاست
گر نیایش و نجوا را رازگویی و معاشقه بدانیم و بفهمیم خواهیم دریافت که نمی خواهم بر خویش سخت گیرم که می خواهم راه و رسم عاشقی بپویم.
.... که عشق اول نمود آسان ولی افتاد مشکل ها
.... اگر خدا لطفش شامل حالم شد و فرصتی و حالی پیدا شد باز هم با هم صحبت خواهیم کرد
سید 8-12-97
و اما چند نکته در پیش درآمد
1-بی تردید خدا باوران در هر آیینی با خدای خود به رازگویی و نیایش می پردازند.
2-در هر آیین و مذهب و مسلک خدا باوری، دو نوع نیایش وجود دارد: فردی و گروهی
3-هویت نیایش و راز گویی ها، به ناتوانی انسان در انجام همه خواسته های خود و توانایی نامحدود و فراگیر خداوند بازمی گردد.
4-با توجه به نکته 3 در حقیقتِ دعا، رازهای نانوشته دیگری نیز وجود دارد:
نخست اینکه: منِ انسان، موجودی نیازمندم.
دوم اینکه: ناتوان بر تامین نیازمندی های خویشم.
سوم اینکه: در هستی موجود بی نیاز مطلقی وجود دارد.
چهارم اینکه: باید و می توانم از این بی نیاز مطلق ، همیشگی بخواهم
5-نیایش و دعا که همان خواستن است با میزان معرفت و دانش نیایشگر تناسب دارد. یعنی چیزی را می خواهیم که درباره آن شناخت داریم.
6-بنابر این اگر دعای نیایشگر اقتباس و برگرفته از دعای صاحبان معرفت نباشد با دیگری تفاوت ریشه ای خواهد داشت. (اگر چه نیایش صاحبان معرفت نیز در یک رتبه قرار ندارند.)
7-هر کس همان گونه که زندگی می کند دعا می کند (زندگی هرکس همان وجه غالبی است که فضای اندیشه و ذهن و قلب او را در دوره ای نسبتا طولانی از زندگی به خود مشغول کرده است)
8-با توجه به نکته های 4و5و6 موضوعات و خواست های مشترک در نیایش و دعاهای آدم ها از قبیل :" جوان و سالمند، حتی زن و مرد، یک فرهیخته ی متدین و یک آدم معمولی" و شرایط متفاوت از قبیل: "بیماری و سلامتی، فقر و غِنا، جنگ و صلح، نا امنی و امنیت و..." بسیار محدود و انگشت شمار خواهد بود.
9-بنابر نکته 6 آدم ها همانطور که در زندگی برخی خودخواهند و گروهی فراتر از خود می اندیشند و یاری گری می کنند، در دعا و نیایش ها نیز برخی فقط برای خود (منظور از خود هرچیزی است که در تصور او به آنان دلبسته و وابسته است) دعا می کنندو برخی در دعا نیز بخشنده اند. جهانی اند و دریا دل. ( زیرا گنج های خدای آنان فنا ناپذیر است و خدایشان فارغ از بخل و تنگ نظری و انحصارطلبی است که برای گروهی بخواهد و مردمی دیگر که او را نمی خواهند، بخشش های خود را از آنان دریغ کند.!)
10-خداباوران اندیشمند در هر مسلک و آیینی پذیرفته اند که دعا و نیایش با کار و تلاش انسان ناسازگاری ندارد. نیایشگران ژرف اندیش بر این باورند که دانش و خرد آنها و متخصصان و خرد ورزان با همه طول و عمق و ارتفاع آن بر همه اسرار و عوامل و شرایط و اسباب یک پدیده، اِشراف و آگاهی صددرصدی ندارد. و باید در کنار کار و تلاش و بهره مندی از نیروهای درونی و بیرونی از سبب ساز (و سبب سوز) کمک بخواهیم.
کیمیا داری که تبدیلش کنی
گرچه جوی خون بود نیلش کنی(مولوی)
پ ن :واگر "او"بخواهد موضوع بحث را در فرصت های پیش رو ادامه خواهم داد.
چشمم آن دم که زشوق تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
شاید شما هم به این موضوع فکر کردید که یکی از صورت های مختلف تفاوت انسان با دیگر جانوران ،وجود یک احساس مرموز و خیلی ناشناخته در او به نام "نگرانی"،"تشویش"،"دغدغه" است.(هرچی دوست داری اسمش را بگذار)
از کجا می آید؟
چگونه می آید؟
سبب و علت آن چیست؟
چه کنش و واکنش هایی در مغز صورت می گیرد؟
باید رفت سراغ "روان شناسی". گرچه در آن جا هم جز نشان دادن و بازگویی آثارو برخی جزئیات به پاسخ علمی دقیقی نمی رسیم.
شاید هم در جامعه شناسی از منظرآسیب های اجتماعی
و شاید هم با عناوینی دیگر در آموزه های دینی
به هرحال ،اینقدر هست که بانگ جرسی می آید... فعلا همین اندازه می دانیم که چیزی به نام "نگرانی" کم و بیش در این موجود متفکرو دارای اختیار وجود دارد.
بی تشویش کجا تو ببینی در این جهان سری
گر نیک بنگری خلق را به تشویش بنگری(نویسنده)
نادار و دارا،توانمند و ناتوان ،بی سواد و با سواد ،کوچک و بزرگ ،زن و مرد ، بی دین و دین دار،این لنگه جهان و آن ور عالم ،آدم دیروز و آدم دیروز همه همه ....
تنها تفاوت هرکدام با دیگری در "نوع نگرانی" ، "موضوع نگرانی" و "برای چه چیز" است.
بعضی ها نگرانی حاد و مزمن دارند و بسیار شدید که در رویایی با هر پدیده ای ترس تمام وجودشان را می گیرد و سازمان زندگی شان از هم پاشیده است. بعضی ها هم نوع نگرانی شان حاد نیست.
برخی نگران گذشته اند که چه داشته اند و از دست داده اند!
برخی نگران آینده اند که آیا در بر یک پاشنه خواهد چرخید تا آنان به آن چیز که می خواهند برسند یا نه؟
برخی برای "خود" خانواده خود،شهر خود،قوم و قبیله خود،کشور خود،آیین خود خلاصه هرپدیده و چیزی که به "خود" او پایان می یابد نگران هستند
برخی بر بام و قله جهان نشسته اند و نگران حال و امروز و آینده "بشریت" هستند.
*****
نکته مهم دیگر این است که از دیدگاه یکی نگرانی دیگری بی جهت است و همان دیگری نگرانی آن یکی را بی جهت می داند !
آدم ها به نگرانی های خود "وزن" می دهند و ارزش گذاری می کنند.این چنین است که بی جهت و باجهت شمردن نگرانی ها معنی پیدا می کند!
آیا شما هم برای نگرانی خود ارزش گذاری می کنید؟
آیا به نظر شما نگرانی کسی که دغدغه شخصی دارد و همه نگرانی او این است که مثلا نتوانسته است مبلمان خانه اش را از فلان نشان تهیه کند با کسی که مثلا نگرانی اش گرسنه بودن ،بیمار بودن،ناتوان بودن همسایه است دارای یک وزن است؟
و همینطور ....
سرچشمه ارزش گذاری نگرانی ها و وزن گذاری آنها کجاست؟
در باور من این نکته بازگشتش به سرچشمه انسانیت است هرچقدر آدمی به زلال بودن این چشمه نزدیک و نزدیک و نزدیک تر شود نوع نگرانی های او هم با کسی که فاصله با این چشمه دارد تفاوت خواهد کرد.
اینجاست که در نگاه هستی شناسی شماری از انسان ها، نگرانی هایی "مقدس" شمرده می شوند.
نگرانی هایی از جنس نگرانی حکیمان،عارفان،پیامبران که پیشتازان مسابقه خود شناسی و خدایابی اند!
جنس چنین تشویش و دغدغه ای را تک تازان و تیزروان وادی حقیقت جور دیگه ای برای ما ترسیم کرده اند.
مو از قالوا بلی تشویش دیرم
گنه از برگ و باران بیش دیرم
اگر لا تقنطوا دستم نگیره
مو از یا ویلتا اندیش دیرم
*****
روزگاری است بر بام خود اندیشی و خودیابی ایستاده ام و همواره در حال سنجش و ارزیابی نگرانی های خود!
وهمواره در این آزمون که نگرانی هایم ازکدامین جنس است!
بگذریم سخن بسیار است و حوصله گوینده و شنونده اندک.
سید 16-11-97